eitaa logo
🔷🔸یارانِ یار🔹🔶
126 دنبال‌کننده
783 عکس
191 ویدیو
7 فایل
کانال بسیج دانشجویی دانشکده علوم پایه دانشگاه فردوسی 🔴 برای برداشتن گام‌های استوار در آینده باید گذشته را درست شناخت! 🔴 مقام معظم رهبری (حفظه الله) 🇮🇷 ♟️🪖⚘️ کانال تلگرام👇 https://t.me/bas_science ارتباط با ما👇 @ad_bas_science
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان بانوی آسمان نویسنده: زکیه سلیمی زرندی دانشجوی کارشناسی ارشد رشته علوم ارتباطات اجتماعی       در یک شهر بزرگ و پر از هیاهو، جوانی آرام و با استعداد به نام محمد زندگی می‌کرد. او یک هنرمند نقاش بود و با طراحی‌های خود، جلوه‌های زیبایی به دیوارهای خیابان‌ شهر به تصویر می‌کشید اما محمد، از دل زندگی و هنر خود احساسی عمیق‌تر را دنبال می‌کرد. یک روز، هنگامی که نور آفتاب نگاه او را به یک دیوار خالی افکند، ایده‌ای برای یک نقاشی جدید در ذهنش ایجاد شد. این بار، او تصمیم گرفت تا با طراحی‌ای شگفت‌انگیز و حماسی، داستان شهادت حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) را بر دیواری که تا به حال خالی بوده، به نمایش بگذارد.   محمد کارش را آغاز کرد و روایتی حزن‌انگیز را به تصویر می‌کشد:   آسمان با خورشیدی گرم و صاف، تازه نمایان شده بود اما در دل خانه‌ی اهل بیت عصمت و طهارت، آسمان لحظه‌ای از ابر خالی نبود. در آن لحظه محنت‌زده از تاریخ، حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) با صدایی آهسته از درون خانه‌اش خارج شد. صدای قدم‌هایش، موسیقی‌ای از درد و صبر می‌ساخت. حضرت زهرا(س)، ایستاده در برابر پسر کوچکش، با چشمانی پر از عشق و حنان نگاه می‌کرد. حسین نگاهی به چشمان مادرش انداخت و در همان لحظه، یک جرقه از دل نازک حضرت زهرا(س) در آتش فداکاری فرو رفت. آسمان اشک‌هایی بارانی از غم به زمین فرو می‌فرستاد. لحظه‌ی شهادت فرا رسید. پرده‌های معصومیت، پیش از آنکه یک دم تازه بنوازد، سر به سرای شهادت او افتاد. گل‌های باغ به سردی دستان عدل‌خواهان تراشیده شدند. حضرت زهرا با لبخندی مهربان و چشمانی پر از ایمان، به اهل بیت عصمت و طهارت وداع گفت. خاک پای مطهر حضرت زهرا، زمینی پاک و مهتابی شد. اما در دل هر گلبرگی که از آن زمین خارج شد، بویی از معنویت و صداقت حضرت زهرا باقی ماند. اشک‌های آسمان نیز به قطراتی از رحمت و مهربانی تبدیل شدند و بر گلستان شهادت افتادند.   این نقاشی محمد چشم هر رهگذری را به خود جلب می‌کرد. از آن روز، هر کسی که از نقاشی "بانوی آسمان" عبور می‌کرد، قلبش با عشق و اراده به سوی اخلاق و مبارزه با ظلم پر می‌شد. محمد توانسته بود با هنر خود، در دل مردم، عشق و اراده به میراث اخلاقی حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) را جاودان کند. این اثر محمد همان چیزی بود که سال‌ها برای رسیدن به معنایی دیگر از زندگی به دنبالش بود.
«دلیل خنده حیدر! چه شد که بعد پدر مدام گریه بی اختیار می کردی؟! چه شد محبت همسایه ها؟دعایت را چه مادرانه به آنها نثار می کردی...!🥀» دومین روز از برپایی موکب عشاق الفاطمة به همت بسیج دانشجویی دانشکده علوم در دهه دوم فاطمیه 🆔 @basfum 🆔 @bas_science
«به روزگار علی خار و تیغ روی آورد شبی که پشت به این روزگار می کردی چقدر خانه مرتب شد آن شب آخر اگر مریض نبودی چه کار می کردی؟... 💔» روز سوم موکب عشاق الفاطمة به همت بسیج دانشجویی دانشکده علوم در دهه دوم فاطمیه 🆔 @basfum 🆔 @bas_science
🔷🔸یارانِ یار🔹🔶
#چند_خط_عاشقی بر حاشیه برگ شقایق بنویسید گل تاب فشار در و دیوار ندارد...🥀 📣 مسابقه دلنوشته فاطمی
بوی گل می آید.. خانه ای از خانه های مکه، رنگ و روی نشاط به خود گرفته است. نوید آمدنش را خیلی قبل تر مرد خانه داده بود. وکمی بعد با خواندن "انا اعطیناک الکوثر" شادی اهل خانه را تکمیل نمود. گل را روی پایش مینشاند و از عشق سیرابش میکرد. گل نورسته مادرش را به خدای نادیدنی داده و پیشه اش را از همان کودکی، غمخواری پدر برگزیده بود. هر گلی خواهانی دارد؛ اما این عطر به هر لباسی نمینشست. باغبانی پای آن بود که هر روز و شب برایش قرآن میخواند. نمیدانم غصه های نبود مادر و آزار پدر را گلبرگهای گل چطور تاب و توان دارد؟ یقینا جنس این گل از همه متفاوت بود. گل به گلدان مناسبش رفت. هرچند خانه ای به ظاهر محقر، اما سراسر بوی گل میداد. تنها دری بود که به مسجد راه داشت و هر روز باغبان برای اهلش "یطهرکم تطهیرا" میخواند. تنها خانه ای بود که یتیم و مسکین و اسیر را می خوراند؛ برهنه را میپوشاند؛ سوال سائل را بی جواب نمی گذاشت و هیچکس دست خالی از این در برنمی گشت. زندگی به شیرینی میگذشت؛ تا اینکه بادهای پاییزی وزیدن گرفت. باغبان رفت و گل و غنچه هایش ماندند و یک دنیا غریبه که تا دیروز آشنای پدر بودند. کسانی که تا دیروز به باغبان جوان تبریک گفته بودند؛ امروز داس به دست پی چیدن آمده بودند. گل طاقت این همه ناملایمت ندارد؛ می رفت که شکایت به پدر ببرد. اما باغبان هرطور شده جلوی نفرین گل را گرفته بود. باید زمان میگذشت تا خنجری که زیر لباس مخفی کرده بودند؛ برای همه آشکار شود.. همچنان بوی گل می آمد. اما این بار پشت درب خانه؛ باغبان را میخواستند. پی چیدن گل بودند یا پی بردن باغبان؟ این را در تاریخ ننوشته اند؛ هرچند نتیجه یکیست.. برای آتش زدن جان گل، یک بی حرمتی به باغبان کافیست. چه کسی گفت که گل و گلدان را بسوزانند؟ داغ زخم است یا داغ بی حرمتی؟ هرچه بود غنچه نشکفته بر زمین افتاد و گل هم بر زمین.. گل را در خاک گذاشتند؛ اما از خاک هنوز بوی خوش می آمد. ریشه را هرچه در عمق بگذاری قویتر می شود. از همان باغبانی که "ابتر"ش خواندند حالا ریشه هایی در زمین است که هرچه میبُرند؛ صدبار قوی تر می شود.
پویش نذر فاطمی "ای احمد! اگر تو نبودی افلاک را خلق نمی‌کردم و اگر علی نبود تو را خلق نمی‌کردم و اگر فاطمه نبود شما دو نفر را خلق نمی‌کردم" حدیث قدسی تهیه نذری عدسی به همت بسیج دانشجویی دانشکده علوم 🆔 @basfum 🆔 @bas_science
🔷🔸یارانِ یار🔹🔶
#چند_خط_عاشقی بر حاشیه برگ شقایق بنویسید گل تاب فشار در و دیوار ندارد...🥀 📣 مسابقه دلنوشته فاطمی
《اشک شعله》 می‌خواهم شرح واقعه کنم اما در ابتدا خود را به شما معرفی می‌کنم؛ آری،من آتشم!همان آتشی که شعله هایش درِ خانه‌ی زهرا و اولاد پیامبر را احاطه کرده بود. این بار ماجرا را از زبان من بشنوید. هرچند غم پرورم و حوصله‌ی شرح قصه نیست.... کاش می‌توانستم امتناع کنم،کاش همچون آتشِ ابراهیم می‌توانستم بر زهرا گلستان شوم و او را غرق در آرامش کنم. اما... اما این‌بار تقدیر قصد رسوایی من را داشت. نزن نامرد،نزن! در را که با من سوزاندی دیگر چرا لگد بر آن میزنی؟ نزن که میخِ در به پهلوی‌ فاطمه رفت. آخ‌ راستی محسنش.. آخ:)💔 چگونه توانستید انقدر پست باشید که دختر پیامبرتان را اینگونه بین در و دیوار پر پر کنید؟! دیگر زبانه نمی‌کشیدم،اکنون‌ خاکستری بودم به زیر قدم های علی (ع) و اولادش و این شرف داشت به آتش بودن بر درِ خانه‌ی او.. حتما از عشق علی و فاطمه بسیار شنیدید اما بدانید که شنیده هایتان شاید قطره‌‌ای باشد از این دریای بیکران دلدادگی این دو. او فرزندانش را به صبر رهنمود می‌کرد اما مگر خودش تاب می‌آورد؟ یاعلی،کاش حداقل چاهی بودم که مرحم دردهایت باشم.. اما نمکی شدم بر زخمت که هربار مرا می‌بینی اشک از دیدگانت سرازیر می‌شود بمیرم مولای من برای دلت! دیگر توان ادامه دادن نیست آنچه شرط بلاغ بود با شما گفتم. اما این راهم بدانید که من و آب بایکدیگر پیمان اخوت بستیم،همان زمان که ناتوان در یاری خاندان پیامبرمان بودیم. من در کوچه های کوفه و او در کربلا...
دادیم به حکّاک عقیق دل و گفتیم حک کن به عقیق دل ما «حضرت زهـ🖤ـرا» روز پنجم موکب عشاق الفاطمة به همت بسیج دانشجویی دانشکده علوم در دهه دوم فاطمیه 🆔 @basfum 🆔 @bas_science
🔷🔸یارانِ یار🔹🔶
#چند_خط_عاشقی بر حاشیه برگ شقایق بنویسید گل تاب فشار در و دیوار ندارد...🥀 📣 مسابقه دلنوشته فاطمی
اما گفتیم💔 هنوز یادم هست وقتی همسرش خبر را شنید، از در اتاق تا به جنازه برسد چندین بار به زمین افتاد و بلند شد! یاد علی افتادم، خبر مرگ شما را که شنید از مسجد تا به خانه هی با صورت به زمین می‌افتاد😭 خبر به بچه ها که رسید...! اینجا دیگر دلم ترکید و اشکم بند نمی آمد💔 چنان مادر بی جان را در بغل گرفته بودند و التماس میکرند که انگار قرار بود همراه مادرشان جان بدهند!! چه صحنه های آشنایی بود ، قبلا مثلش را در روضه های شما شنیده بودم ... حال و روز زینبین و حسنین هم همین بود دیگر🖤 آخ از آن التماس های بی تکرار...😭 آخ از غم آن لحظه...😭 آخ از خانه ی بی مادررر😭 باز خدا را شکر که همسرش غسل دادنش را ندید... اگر زخم پهلویش را می‌دید، اگر بازوی کبودش را می‌دید، و اگر بدن بی‌جان همسرش را غسل می‌داد، شاید دلش تاب نمی‌آورد و جان را تسلیم می‌کرد. اما امان از لحظه تشییع و دفن ،لحظه وداع بچه‌ها، خواهرها ، برادرها، مادرش و... با عزیز چهل ساله شان، خیلی جوان بود اما ۱۸ ساله نبود🥲 فاطمه جان..! دور و بر بچه هایش خیلی شلوغ بود، کلی آدم همدردی می‌کردند با دردِ دلشان. اما بمیرم برای آن غسل و تشییع شبانه شما...🥲 بمیرم برای تنهایی بچه‌های شما...💔 فدای غربت علی بشوم که رنج آن روزها را به تنهایی به دوش می‌کشید😭 بمیرم برای آن لحظه‌ای که علی یک چشمش دوخته به پاره تنش در کفن بود و چشمی هم به یتیمان شما داشت🥺 اینجا بچه‌هایش بلند بلند گریه می‌کردند و کسی شکایتی نداشت!! از هیچ چیز هم نمی ترسیدند! اما امان از آستین به دهان گریه کردن فرزندان شما😭 خدا لعنت کند کسانی را که در آن لحظه، داغ را برای اهل خانه شما سنگین‌تر کردند🥺💔 بس است دیگر‌...😔 خانم جان...! امسال فاطمیه، روضه‌های شما بدجور سنگینی می‌کرد بر قلب داغدارمان🖤 انگار تمام روضه‌ها را درک می‌کردیم! امسال آتش به جانمان می‌افتاد وقتی روضه خوان، روضه در بستر افتادن شما را می‌خواند! وقتی به روضه غسل و تشیع می رسید دیگر رمقی نبود برای گریه کردن🥲 انگار تمام وجودم امسال عزادار شما بود. حالا کلام آخر... زهرا جان...! دلتنگی بیچاره کرده ما را🥲😭 می شود مادرانه در آغوشمان بگیری تا کمی قلب ترک خورده‌مان التیام بیابد؟! می‌شود حالا پای صحبت‌های مادر و دختری ما بنشینی؟! و چاره‌ای برای بغضی که راه نفسمان را بند آورده و اشکی که در خفا می‌ریزیم باشید؟! دلمان عجیب تنگ است و جای خالی عزیزمان فشار می‌دهد سینه پردردمان را...🖤 به قلم 🖋 : مریم سادات بیضایی
🔷🔸یارانِ یار🔹🔶
#چند_خط_عاشقی بر حاشیه برگ شقایق بنویسید گل تاب فشار در و دیوار ندارد...🥀 📣 مسابقه دلنوشته فاطمی
(دلنوشته معجزه مادری حضرت زهرا در دوران کوتاه عمر ۱۸ ساله) مادر عزیزی که لحظه، لحظه زندگی اش درسی بود به امت درس حیا و عفت، وقتی از نابینا هم رو میگرفت. درس جهاد، جهاد علمی، جهاد سیاسی، جهاد تبیین و... درس همسرداری و... تا وقتی که درس ایستادن پای ولی را را با شکوه تمام به تصویر کشید چه حلاوت و شیرینی ای دارد یاری دادن به ولی جامعه فاطمه یعنی علی جان شما بنشین من خرج شما میشوم، نه ولی جامعه خرج من. حضرت مادر خرج همسر خود نشد بلکه او جان خویش را فدای اصل دین، (امام زمان) خویش کرد. در دوران کوتاهی که قدوم مبارک در این هستی گذاشت در قله اخلاص بود و قربه الی الله زندگی کرد تاریخ سکوت یک شهر را فریاد میزند و درس عبرتی است برای ما که مبادا همچون کوفیان ولی زمانه خویش را تنها بگذاریم او مادر است. مادر، پس اوج بگیر تا به قله برسی بی شک برایت مادری میکند
"درخت های بهشتی به پایت افتادند🍃 همان شبی که هوای انار می کردی فقیر هرچه می آمد اسیر برمی گشت تمام عالمیان را دچار میکردی" تعویض بردهای دانشکده علوم به مناسب ایام شهادت بانوی دو عالم، حضرت فاطمه الزهرا علیهم السلام.(به روایت 95 روز) 🥀 🆔 @basfum 🆔 @bas_science
📖 ۱. فاطمه علی است داستانهایی از سبک زندگی حضرت علی «ع» و حضرت فاطمه «س» 📖 ۲. خاطر نازک گُل 📖 ۳. مادر مبارزان: تحلیلی گذرا بر مبارزات هوشمند حضرت زهرا « س» برگرفته از دروس حجت الاسلام « مهدی طائب» 📖 ۴. دختر پیامبر 📖 ۵. مجموعه چهار جلدی ریحانه خدا 📖 ۶. روزهای فاطمه «س» : شرح خطبه فدک حضرت زهرا «س» 📖 ۷. مادر نرجس شکوریان فرد 📖 ۸. فدک در تاریخ: کتاب شهید صدر در پاسخ به پرسش های مرتبط با موضوع فدک 📖 ۹. فاطمه نگین جهان و جنان 📖 ۱۰. کشتی پهلو گرفته 📖 ۱۱. شرح الف خمیده: رمانی بر اساس زندگی حضرت زهرا «س» از ولادت تا شهادت 📖 ۱۲. مقام لیلة القدر حضرت فاطمه «س» 📖 ۱۳. بصیرت حضرت فاطمه «س» 🆔@basfum 🆔@bas_science
🔷🔸یارانِ یار🔹🔶
#چند_خط_عاشقی بر حاشیه برگ شقایق بنویسید گل تاب فشار در و دیوار ندارد...🥀 📣 مسابقه دلنوشته فاطمی
بانوی قامت کمان تو چرا تب داری ؟ رنج و غمی در دل شب داری؟ سینه ات شکسته و تو کوه دردی خدا داند شبت را چگونه سحر کردی ندیدم که یک شب پلک به هم بگذاری دستی به کمر زیر چادرت نهان داری رنگ رخسار خبر می‌دهد از درد و غمت اما لبخند داری و جمع کردی بسترت حرفی برای علی زدرد سینه ات نمیگویی! گویی که خوبی ،پس چراحلالیت می‌جویی؟ گرچه هیجده بهار ز عمرت گذشته بود گلچین روزگار عجب با سلیقه بود بانوی آب حسین را به دست کی خواهی سپرد که درشب هنگام تشنه است و آب خواهد خورد موی زینب را جز مادرش چه کس شانه زند دختربی مادرت درکربلا چهل منزل می رود چه دیده در کوچه حسن، پسر ارشد شما که او در خواب تب دارد و غمی عظما نکند جلوی چشمان حسن سیلی خوردید نکند که کبودی ها بلای جان شما گردید در هجوم دشمنان یار علی بودی دمادم در دل شب برای همسرت چاه گشته همدم پشت در پیش مرگ حیدری شدی در جوانی چو حیدر فاتح خیبرشدی ،ای گل ارغوانی