eitaa logo
🔷🔸یارانِ یار🔹🔶
136 دنبال‌کننده
734 عکس
164 ویدیو
7 فایل
کانال بسیج دانشجویی دانشکده علوم پایه دانشگاه فردوسی 🔴 برای برداشتن گام‌های استوار در آینده باید گذشته را درست شناخت! 🔴 مقام معظم رهبری (حفظه الله) 🇮🇷 ♟️🪖⚘️ کانال تلگرام👇 https://t.me/bas_science ارتباط با ما👇 @ad_bas_science
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷🔸یارانِ یار🔹🔶
#چند_خط_عاشقی بر حاشیه برگ شقایق بنویسید گل تاب فشار در و دیوار ندارد...🥀 📣 مسابقه دلنوشته فاطمی
مشکی تر از روشنایی ،و خاکی تر از کویر.. همان ک روزی تیزی در تار و پودش را از هم گسیخت همان مشکی ای ک روزی اتش ب دلش افتاد و خاکستر شد.چادرت را میگویم.. چادری غیور تر از مردان و با وفاتر از کوفیان.. بانوی هستی بخش اینک می‌شنویم؟ صدای پویه کردن قلم بر روی این برگ کاهی را می‌شنوی؟ میشود چادرت را بر سرم نهی تا سیاهیش سیاهیم را بزداید و غبارش غبار را از صورت و سیرتم بکاهد؟ به راستی سنگینی در ضربه‌ای بودسهمگین بر جسم تو بر جان علی می شود مرا مرهم صورت گلگونت کنی ؟ .. و دستمانم را تا ابد دخیل ضریح نداشته‌ات ؟
🔷🔸یارانِ یار🔹🔶
#چند_خط_عاشقی بر حاشیه برگ شقایق بنویسید گل تاب فشار در و دیوار ندارد...🥀 📣 مسابقه دلنوشته فاطمی
«چند خط عاشقی» از چه و از چه زمان بگویم؟! بگویم از کودکی با شما آشنا شدم!! یا نه راستش را بگویم بگویم از پس وصف های علی(ع) تاب من هم از شنیدن روضه ها کم شده! از کدام وصف ها؟؟ «این سخن ورد زبان ها افتاد ، دیدی اخر علی از پا افتاد؟❤️‍🩹» از کدامش بگویم؟ ان که از همه جان سوز تر است!! در وصف عشق بگویم؟ عشق علی به فاطمه کفایت میکند؟! «بغض دارم ، مرو از پیش علی زهرا جان تو نباشی چه کسی پاک کند اشکم را؟! ❤️‍🩹» یا وقتی بشنوم… زهرا نگاهی به علی انداخت و فرمود : |نفسی لنفسک الوقاء| فدایت شوم… جانم سپر جان توست علی💔 در پس این بیت ها عشق را دیدم همین هاست که مرا ز فکر چادر بیرون نمی برد 🖤
🔷🔸یارانِ یار🔹🔶
#چند_خط_عاشقی بر حاشیه برگ شقایق بنویسید گل تاب فشار در و دیوار ندارد...🥀 📣 مسابقه دلنوشته فاطمی
زهرا(س)🌱 در سخن گفت امروز که مرا هیچ مقصر نکنید گر ز صد جا شکنم حرفی نیست پهلویش داغ بزرگی به دلم بود ولی دختر احمد(ص)را چه کسی قانع کرد که دَرَت، بسته بزار مادر🌱 مادرم هرگز نکردی روی خود از من خفا من بخواهم از حضورت کربلا مادرم مهر پسر را در دلم جا داده ای بس که دلتنگم بگویم هرزمانی کربلا من ندارم طاقتی بیشتر ز این تا نمردم کن مهیا از برایم کربلا مادرم بودی تو شاهد پیش از آن راهی شدن آن زمانی که پسر رفته به دشت کربلا من بدانم تو خودت بار سفر را بسته ای تا پسر را کرده ای راهیِ راه کربلا بر لبان و بر گلو بوسه زدی پیش از سفر تا که زخمش کم شود در خاک و خون کربلا آن زمانی که به پهلو بودی اندر روی خاک درد تو کمتر بود از ظهر و عصر کربلا اصغرت را بسته بودی در گُل وقنداقه اش تا که پژمره نگردد در شرار کربلا این سه ساله داغ خنجر دیده است موی او گشته سپید از گرد و خاک کربلا دوری از روی پدر او را کنون بس باشدش بیش از این ها دیده است اندر سرای کربلا کاش بودی مادرم اندر کنار زینبت تا تحمل او کند این بارِسخت کربلا میکشیدی دست خود بر صورت و بر پشت او تا نگرید در حضور بد زبانِ کربلا مادرم جانم فدای این رخ پژمرده ات ناکند دیدی تو هم آن شور و حال کربلا 🌹🌱
🔷🔸یارانِ یار🔹🔶
#چند_خط_عاشقی بر حاشیه برگ شقایق بنویسید گل تاب فشار در و دیوار ندارد...🥀 📣 مسابقه دلنوشته فاطمی
به راستی که کلمات عاجز تر از آن اند که بتوانند توصیف کنند شمارا، بانو... بانوی عفت و عزت و معرفت... بانوی کرامت و عدالت و رسالت... همان بانویی که دنیا از روز خلقتش، خلق شد...همان کوثری که زمین از زیر سجاده اش پهن شد... همان هانیه ایی که آسمان از نگاهش به افق، برافراشته شد... همان محدثه ایی که خورشید از نور چهره اش پدید آمد... از این رو تک تک عناصر و موجودات، وجود و آرامش شان را از سکینه ایی گرفتند، که نه ذهن آدمی توانایی توصیف اورا دارد، و نه قلم به خود اجازه میدهد که اورا بنویسد... و حالا که ایام شهادت این مرضیه کبری است، خواستم چند خطی از شرح احوالات وجودم را بگویم... خواستم بگویم با تمام بدی هایم باز هم از در خانه ات نمی روم، آن قدر در این خانه را میزنم تا شاید روزی لیاقت یک نیم نگاهت را داشته باشم... امید دارم در فردای محشر ، ریشه ایی از گوشه ی چادرت، بر دستان گریان من باشد...
🔷🔸یارانِ یار🔹🔶
#چند_خط_عاشقی بر حاشیه برگ شقایق بنویسید گل تاب فشار در و دیوار ندارد...🥀 📣 مسابقه دلنوشته فاطمی
سلام مادر مهربانم... دختر کوچک دلشکسته ات میخواهد اندکی با تو سخن بگوید. دختری که سالهاست ابرهای تیره غم قلبش را فرا گرفته.💔 دختری که دلش از زمین و زمان گرفته، دختری که دیگر توان ادامه دادن ندارد. خسته ام از تلاش بی ثمر. خسته ام از سنگی قلب های مردم. خسته ام از بدی و تلخی ای که پایان ندارد...🙃 هیچ چیز جای خودش نیست! کاش کنارم بودید و می‌توانستم با شما سخن بگویم، کاش کنارم بودید و از ستم مردمان گلایه میکردم. دلم میخواست شمارا در آغوش می‌گرفتم و با تمام وجود ناله میکردم... مادر جانم، دست مهربانی ات را بر زخم ها و قلب شکسته ام بکش تا آرامش وجودم را فرا گیرد. من بدون شما هیچم،پوچم، بی کس ترینم. میدانم این سختی ها از طرف خداست تا میزان استقامتم را نشان دهم. تا الآن با کمک شما و فرزندانتان سرپا مانده ام از حال به بعد هم چشم امیدم به شماست... کاش در آن روز من آنجا بودم تا شما آنقدر زجر نمی‌کشیدید، کاش من به جای شما بودم و تمام سختی هارا به تن می‌خریدم تا شما لحظه ای درد نکشید.💔 بانوی دوعالم میدانم از آنچه شما میخواهید فرسنگ ها فاصله دارم اما میدانم شما آنقدر مهربانید که هرکس ذره ای بخواهد به شما نزدیک شود با آغوش باز میپذیریدش. مهر شما تا ابد در دل من است و تمام وجود من هستید. دخترت بی نهایت به کمکت نیاز دارد تا قلبش آرام گیرد. تا طعم آرامش را بچشد. امیدوارم در آن دنیا من را شفاعت کنید که خداوند از تقصیرات و گناهان من بگذرد... دختر کوچکت زهرا یاس...
🔷🔸یارانِ یار🔹🔶
#چند_خط_عاشقی بر حاشیه برگ شقایق بنویسید گل تاب فشار در و دیوار ندارد...🥀 📣 مسابقه دلنوشته فاطمی
به نام خدای فاطمه... خواستم از شما بنویسم ؛ قلم شکست خواستم از شما بنویسم ؛ نفس رفت خواستم از شما بنویسم ؛ زمان ایستاد خواستم از شما بنویسم ؛ قلب به تپش افتاد از شما نوشتن که ساده نیست که شما سر چشمه امامت و تجلی خلقتید... از شما نوشتن که ساده نیست ؛ شما را باید در فدکیه شنید شما را باید میان دامان پیامبر بو کشید شما را باید از درد و دلهای شبانه علی ( ع ) و چاه جویید... میان کوچه که بعد از شما گذر از آن سخت است... شما را باید شبانه در بقیع جُست شمارا نمیتوان نوشت ای دختر برهان گیتی... ای یگانه بانوی عالم شما را چگونه نویسم که استواری شانه های علی ( ع ) هستید ؟ شما را چگونه نویسم که استاد صبوری های زینبید؟ شما را چگونه نویسم که نشان مظلومیت حسنید (ع) ؟ ثروتید در عین فقر ؛ مظلومید در دست ظالم ؛ شما دنیایید و دنیایی نتوانست شما باشد... اگر نبودید ؛ گلستان نمیشد اتش خلیل ؛ قصر نمیشد چاه یوسف ؛ اگر شما نباشید بانو قطره ای دریا نمی‌شود..... ای مظهر پاکی به من نظری کن که جانم تازه شود، من چشمم به دستان توست... به راستی که بانویی به بزرگی شما نبوده و نیست، به راستی که "فاطمه، فاطمه" است از زمانی که آرام گرفتید و به دیدار رسول خدا پَر کشیدید، گوشه‌ى خانه على(ع) سر به دیوار می گذاشت و به جاى هق هق گریه، شانه هایش تکان مى‌خورد. چه دلگیر است؛ شهری که دیگر "زهرا" ندارد...
🔷🔸یارانِ یار🔹🔶
#چند_خط_عاشقی بر حاشیه برگ شقایق بنویسید گل تاب فشار در و دیوار ندارد...🥀 📣 مسابقه دلنوشته فاطمی
(السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها) از مدینه سوال دارم که چرا این شهر آنقدر دیوار دارد؟ دیوار دور بقیع ... دیوار دور قبرستان ابوطالب ... دیوار دور قبرستان شهدای احد... دیوار جلوی درب خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) پشت دیوارهای این شهر چه می‌گذرد ؟آری این زهرا است که یاری می‌طلبد. ولی کسی او را نمی‌بیند . یاری می‌خواهد خانه به خانه... کوچه به کوچه... دوشادوش علی‌‌ (علیه السلام) می‌رود و در می‌زند و این درب‌ها به رویش بسته می‌شود .یک به یک برای مهاجر و انصار،برای همه می‌گوید (  من فاطمه‌ام ،دختر پیغمبرتان) از شما پیمان گرفته بود که جز علی را امامتان نگیرید .علی را تنها نگذارید اما همین درب‌ها بودند که با بسته شدنشان منکر را جرات بخشید که معروف جلوه نماید و خود را به پشت درب خانه زهرا (سلام الله علیها ) برساند. پشت همان دری که حضرت رسول( ص)به احترام پشت آن می‌ایستاد و بر زهرا و اهل بیتش سلام می‌کرد. (السلام علیک یا اهل بیت النبوه) همان دری که قرآن فرمود :(یا ایها الذین آمنو لا تدخلو بیوت النبی الا ان یوذن لکم)... زهرا اطهر (سلام الله علیها) می‌دانست که اگر مردم از ولایت علی( علیه السلام )دور شوند بی‌تردید حاکمان جور بر آنان مسلط خواهند شد . فاطمه(س) محرومیت جهان اسلام از امامت علی (ع) را می‌دید . چند ده سال بعد آنچه فاطمه (س )در آن روزها دیده بود و هشدار داده بود به وقوع پیوست و همگان شاهد بودند حق با دختر پیامبر خدا بود ولی دیگر خیلی دیر شده بود...
🔷🔸یارانِ یار🔹🔶
#چند_خط_عاشقی بر حاشیه برگ شقایق بنویسید گل تاب فشار در و دیوار ندارد...🥀 📣 مسابقه دلنوشته فاطمی
(۱) بی داشتنِ کمی ترحّم آورد از کینه برای بار چندم آورد در قعرِ جهنّم به ابد خواهد سوخت آن که درِ خانه ی تو هیزم آورد (۲) در سینه ی خود چقدر جارو بکشم تا پای تو را دوباره این سو بکشم یکبار بیا به خواب من مثل حسن تا چادر مشکی تو را بو بکشم (۳) تعظیم فرشته ها به چشمانِ شماست دستِ همه ی جهان به دامانِ شماست عباس اگر بابِ حوائج شده است همواره دخیلِ قبرِ پنهانِ شماست (۴) مدینه مثل کوفه بی وفا بود شبیه قتلگاه کربلا بود شبی که خانه را آتش کشیدند شروع ماجرای فتنه ها بود
🔷🔸یارانِ یار🔹🔶
#چند_خط_عاشقی بر حاشیه برگ شقایق بنویسید گل تاب فشار در و دیوار ندارد...🥀 📣 مسابقه دلنوشته فاطمی
کاش می دانستم آتش از کجا شروع شد؟! از کجا سوختن آغاز شد، مگر وجود نازک تو چقدر برای سوختن جا داشت، مگر دل چقدر تاب می آورد؟! مادر این بار اگر تو را آتش و در و دیوار و میخ و غلاف پر پر نمی کرد، غم روزگار نمی گذاشت سایه ات بر سر این خانه بماند. مگر کم است یک شب، نه خیلی دور، خیلی نزدیک، بعد از اندوه فراق بزرگترین و مهربان ترین پدر عالم، آنگاه که تو هنوز در بُهت از دست دادنی، در حیرت نامردی مردُمان، غرق در راز سیلی و حسن و کوچه... و تنها کور سوی امیدی هست به اینکه پدر آهسته در گوشت زمزمه کرد: «دخترم تو زودتر از دیگران به من ملحق خواهی شد» ... و آن شب نیز مثل هر شب پُر از اندوه بود دل مادر ولی مثل همیشه آشیانه علی را گرم نگاه داشته بود به نورِ عشق، به نوازشِ میوه دلش و نورِ چشمش، به شانه موهایِ دخترکان معصومش... آشیانه گرم بود... ولی ولی ولی چه می شود که یک مادر آرزوی مرگ می کند؟! شاید عشقی که کنار خانه نشسته است... شاید غم قهرمان خیبر که این روزها مأمور به سکوت است، شاید غم چشمان حسن که گویا او هم مأمور به سکوت است.... و شاید غمی که هنوز از راه نرسیده است. همه در خانه اند که صدای نعره های وحشیانه، فضای اطراف خانه را پُر می کند! کیستند که این گونه نعره می کشند؟! چه کسی جرأت جسارت به خانه وحی را دارد؟! چه کسی به خانه پاره تن رسول خدا حمله کرده است؟! به چه جرأتی؟! به چه حقی؟! آه...آه راستی، همان حق که به خود اجازه داد فدک را بگیرد و در کوچه سیلی به صورت دلیل خلقت زند، این همان است. صدای فریادهای مردان جنگی و صدای نعره های وحشیانه دنیا طلبان و دنیا دوستان... و در خانه مادری ست چشم به راه نوزادی که چند ماه دیگر می آید، مادری ست که چند هفته دیگر نوزده ساله می شود، مادری با چهار طفل کوچک...دل نگران ستون خانه اش که این روزها خیلی تنها شده است. بچه ها می ترسند، خدایا چه کنیم. طفلان معصوم چه هراسان شده اند. _ بیا مادر، بیا به آغوشم، مادر اینجاست. چشمان حسن کمی بیشتر می لرزد، او دیده چه نامردُمانی هستند آنان که صدایشان می آید. _ مادر بیا... بیا بغلم زینبم. زینب دست حسین را محکم گرفته. حسین همیشه مواظب اوست. صداها بلند می شود: «هیزم بیاورید، در را بسوزانید، باید وارد خانه شویم» چرا پدر را صدا می زنند؟ چرا پدر با غم و خشم فرو خورده نشسته است؟! چرا مادر به پشت در می رود؟! الّله اکبر، مادر با چشمانش با پدر سخن می گوید، مادر به پشت در می رود. انگار دین فروشان با شنیدن صدای کوثر وحشی تر می شوند، بوی دود می آید، خانه چه تار شده است. کاش مادر بود، حسن بیشتر نگران است و وای از دل علی، برانداز درِ خیبر که امروز فرزندان آنان که با شمشیر و قدرتِ علی هراسان می شدند، فرصت انتقام یافته اند و علی مأمور به سکوت است. صدای ناله می آید، صدای شکستن در، صدای افتادن و صدای نحیفی که می گوید، فضّه بچه ام. و صدای وُحوشی که نزدیک تر می شوند و وارد خانه ای می شوند که جبرئیل بی اذن وارد نمی شد، اینان کیستند که شمشیر به دست بر سر علی می آیند. اینان فهمیده اند که علی بی حکم حق دست به شمشیر نمی برد و جسارت را به نهایت رسانده اند. چرا این قصه تمام نمی شود؟ چرا از هر گوشه این درد که می خواهم بنویسم، هزار گوشه باز می شود؟ این چه دردی ست که تمام نمی شود...
🔷🔸یارانِ یار🔹🔶
#چند_خط_عاشقی بر حاشیه برگ شقایق بنویسید گل تاب فشار در و دیوار ندارد...🥀 📣 مسابقه دلنوشته فاطمی
"وقت و بی وقت لبش ذکر خدا می‌گوید داغ زهرا به جگر داشتن از صبر علی بیرون است" ✍ف.ا "اگر حیدر بگیرد ذوالفقارش را نماند قنفذی تا دست بر بانو برد بالا" ✍ف.ا "در خانه نشستست علی همچو گذشته اما دگر از مادر سادات اثر نیست" ✍ف.ا "بنشسته سپیدی به سر و روی حسن هم بعد از آن سیلی و آن داغ، نشد مثل گذشته" ✍ف.ا
🔷🔸یارانِ یار🔹🔶
#چند_خط_عاشقی بر حاشیه برگ شقایق بنویسید گل تاب فشار در و دیوار ندارد...🥀 📣 مسابقه دلنوشته فاطمی
سلام بر مظلومیت زهرا و خاندان پاک و مطهر وی … بانوی نور و برکت، می‌دانم از آن چه تو می‌پسندی باشم، فرسنگ‌ها فاصله دارم. می‌دانم نمی‌توانم در مقابل تو سربلند بایستم، اما وجود پاک تو، گناهان مرا تاب می‌آورد. بانوی روشنایی و دوستی، دست پرمهرت را بر زخم‌های وجودم بکش، تا خنکای بخشش و رحمت شامل حالم شود. گیرم که خانه خانه‌ی وحی خدا نبود آتش به بیت ام ابی‌ها روا نبود آن بانویی که حرمت قرآنی اش سزا ست در کوچه اش تهاجم اعدا سزا نبود حالا چه وقت مجلس شورای رهبر است حیدر مگر خلیفه‌ی دین خدا نبود پنهان شدی‌ای ماه علی از نظر امشب آسوده شدی فاطمه از ضرب در امشب از پهلوی بشکسته اگر خواب نرفتی بر خاک لحد فاطمه بگذار سر امشب با من تو اگر درد دل خویش نگفتی برگوی تو درد دل خود با پدر امشب