...
همسر جوان او به تازگی صاحب فرزند شده بود. پسری زیبا و دلربا داشت. هر مادری در این زمان هزاران آرزو و امید در سر دارد و نقشههای فراوان برای فرداها. در فکر آیندهی فرزند است و مهر و محبت مادری خواب را از چشمانش میرباید و با هر گریه و نالهی کودک مضطرب میگردد. با صدای گریهی طفل هراسان و در پی رفع نیاز دلبندش خواب و خوراک را بر خود حرام میکند و شتابان در صدد است تا کودکش را آرام کند. حال او باید شهر و دیار را ترک کند و آوارهی بیابان شود هر مادری در چنین شرایطی زبان به شکوه باز میکند و ناله سر میدهد که:
انصاف است مرا با یک نوزاد بیپناه در بیابانی رها کنی و خود به سوی همسر اول خویش باز گردی؟ چگونه برای خود و کودکم غذا و آب تهیه کنم؟! مگر زمین خدا جایی آبادتر از این جا ندارد و ...
اما او چنین نکرد؛ زبان به اعتراض باز نکرد؛ آه و ناله سر نداد و اظهار درماندگی ننمود...
✍️ نوشته #استاد_صفرزاده
مطالعه متن کامل این یادداشت 🔻🔻
https://www.basaaer.com/ibrahim
#یادداشت
#محور_مقدس
#مرزبانی_اعتقادی
@basaaer