eitaa logo
بصائر
1.1هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
5.2هزار ویدیو
59 فایل
بیانات #مقام_معظم_رهبری 💠شناخت زمان، شناخت نیاز، شناخت اولویّت، شناخت #دشمن، شناخت دوست، شناخت وسیله‌اى که در مقابل دشمن باید به کار برد؛ این شناخت‌ها؛ #بصیرت است. ۱۳۹۳/۹/۶ مسئول تبادلات 👇 @ALEE313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 من برای خدا مهم هستم 🔻نظر من برای خدا مهمه! 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥آرامبخش قوی! 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8️⃣9️⃣قسمت_نودوهشت مهیا، سرش را برگرداند و به دیوار نگاه کرد. ـــ اصلا هم خوانی نداشتن باهم. اونا رو برداشتم. مریم اخمی کرد و گفت: ـــ نامرد سه روزه پیدات نیست. حتی پایگاه سر نمیزنی! ـــ شرمنده! اصلا حالم خوب نبود. حوصله هم نداشتم. مریم، شرمنده نگاهی به مهیا انداخت. ـــ به خاطر حرف های شهاب...؟! تا مهیا می خواست چیزی بگوید؛ در زده شد و مهلا خانم با سینی چایی وارد اتاق شد. مهیا از جایش بلند شد و سینی را از دست مادرش گرفت. ـــ مهیا مادر... این شکلات ها رو مریم جان زحمت کشیدن آوردند. ـــ خیلی ممنون مری جون! ـــ خواهش میکنم! من برا خاله آوردم نه تو!! مهلا خانم از اتاق رفت و دختر ها را تنها گذاشت. ـــ خب چه خبر خانم؟! از حاجیتون بگید؟! ـــ حرف رو عوض نکن لطفا مهیا... مهیا سرش را پایین انداخت. ـــ اشکال نداره اون منظوری نداشت. ـــ مهیا؛ به من یکی دروغ نگو... من از راز دل دوتاتون خبر دارم. مهیا، سریع رسش را بالا آورد و با تعجب به مریم نگاه کرد. ـــ اینجوری نگام نکن! من از دل دوتاتون خبر دارم! ولی اون داداش مغرورم؛ داره همه چیز رو خراب میکنه. ـــ ن... نه! اصلا اینطور نیست، مریم لطفا قضاوت نکن. مریم دستش را بالا آورد. ـــ لطفا ادامه نده. من بچه نیستم؛ باشه؟!! ـــ مریم! ـــ مریم بی مریم! لطفا اگه نمی خواهی حقیقت رو بگی... دروغ نگو! ـــ اصلا اینطور نیست. تو این چند روز چون یه خواستگار اومده، مامان بابام تاییدش کردند. واسه همین، دارم به اون فکر میکنم. خودم زیاد راضی نیستم اما خانوادم راضین... واسه همین سردرگمم... ـــ خواستگار؟! ـــ آره! ـــ قضیه جدیه؟! ـــ یه جورایی! مریم باورش نمی شد. او همیشه مهیا را زن داداش خودش می دانست. مریم، بعد از نیم ساعت بلند شد و به خانه ی خودشان رفت. در را با کلید باز کرد. وارد خانه شد. شهین خانوم و شهاب در پذیرایی نشسته بودند. ـــ سلام مامان! ـــ سالم عزیزم! مهیا چطور بود؟! ـــ خوب بود! سلام رسوند! به طرف پله ها رفت که با صدای شهاب ایستاد. ـــ حالا کار به جایی رسیده به ما سلام نمی کنی؟!! ـــ خودت دلیلشو میدونی! شهاب عصبی خندید. ـــ میشه بگید من چیکار کردم؟ خودمم بدونم بلاخره! مریم عصبی برگشت. ـــ نمی دونی؟! آخه تو چقدر خودخواهی! اون همه حرف که بار مهیا کردی؛ چیزی نبود. ـــ تو هنوز اون قضیه رو فراموش نکردی؟! ـــ چون فراموش شدنی نیست برادر من... صدایش رفته رفته بالاتر می رفت. ـــ مثلا با کی داری لج میکنی، ها؟!! شهاب فک کردی من از دلت خبر ندارم؟ فکر کردی من نمی دونم تو به مهیا علاقه داری!! ـــ مریم... لطفا! ـــ چیه؟!؟ می خوای انکار کنی؟! می ترسی غرورت خدشه دار بشه؟!! نترس آقا! همینجوری با غرور جلو برو... الان دیگه خیالت راحت میشه، مهیا خواستگار داره؛ قضیه هم جدیه! مریم نگاه آخر را به برادرش که تو شوک بود، انداخت و از پله ها بالا رفت... صدای مریم، در گوشش تکرار می شد. "مهیا خواستگار داره" !! "قضیه جدیه" !! نمی توانست همانجا مباند. کتش را برداشت و از خانه بیرون رفت. شماره محسن را گرفت. ـــسلام محسن! بیا پایگاه! شهین خانوم در اتاق دخترش را باز کرد. ـــ جانم مامان؟! شهین خانوم روی صندلی نشست. ـــ مادر! فکر نمی کنی یکم تند رفتی؟! مریم لبخندی زد. ـــ اتفاقا خوب کردم. بزار به خودشون بیان. دیگه پسرت داره میره تو 29سالگی! اونم 25سالش شده. این بچه بازیا چیه در میارند... دوتاشون هم ضایعه که هم رو میخواند. ـــ اینقدر خوب فیلم بازی کردی، که من باورم شد. مریم چادرش را آویزون کرد. ـــ پس چی فکر کردی مامان خانم! ـــ حالا قضیه خواستگاری هم حقیقت داره؟! ـــ آره! خانوادش پسره رو تایید کردند ولی خودش معلومه ناراضیه... شهین خانوم لبخندی زد. ـــ هر چی بخواد. آرزومه مهیا عروس این خونه بشه. شهاب عصبی دستی در موهایش کشید. ـــ چی میگی محسن! میگم براش خواستگار اومده! قضیه جدیه! میگی هیچ کاری نکنم؟! ـــ خب مومن... بهت میگم خواستگاری کن؛ میگی نمیشه... میگم صبر کن... این جوری میکنی! پس چی بگم! ـــ نگاه کن ما از کی کمک خواستیم! ــــ شهاب جان! این امر خیره! هیچ تعللی نکن، بسم الله بگو... برو جلو! کاری نکن خدایی نکرده یه عمر پشیمون بشی. شهاب، چشمانش را برای چند دقیقه بست. ـــ برام یه استخاره بگیر ! محسن قرآن را باز کرد و شروع به خواندن آیه ها کرد. ـــ بفرما برادر من... استخاره ات عالی دراومد. صدای تلفن کلافه اش کرده بود. کیسه های خرید را جابه جا کرد و موبایلش را جواب داد. ـــ جانم مامان؟! ـــ بابا... چقدر عجله داری؟! از_لاک_جیغ_تا_خدا 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
💖❤️💗 ❤️💗 💗السلام علیک یااباصالح المهدی ادرکنی عمـــری‌ست‌بـه‌دنبــال‌تــوأم، نـــــیست‌نشانـــــی...😥 إی‌خـــوبــتر از خوبــــتر ازخــوب، بیا که باامدنت جانی دوباره میگیریم یاایهاالعزیز🍃 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
💢 | مجادله ممنوع 💠 امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرمود: ✍️ «إِيَّاكُمْ وَ اَلْمِرَاءَ وَ اَلْخُصُومَةَ فَإِنَّهُمَا يُمْرِضَانِ اَلْقُلُوبَ عَلَى اَلْإِخْوَانِ وَ يَنْبُتُ عَلَيْهِمَا اَلنِّفَاقُ». ✍️ «از مجادله و ستيزه كردن بپرهيزيد؛ زيرا اين دو كار دل‌ها را نسبت به برادران بيمار می‌کند و نفاق می‌رویاند». 📚 کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۰۰. 📎 خصومت 📎 سبک_زندگی 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید آقامون چی میگن🥺❤️ فعلا شهید نشید🌱 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منتظر پخش این سرود از صدا و سیما و همه رسانه ها باشید..... 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادری که هیمنه اسرائیل را درهم شکست! ♨️ زن، به عزمی دگر کمر را بست! 💢 زنی که اسرائیل را به خاک سیاه نشاند! 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝ 🚨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مشکل ما با اسراییل چیه؟ چرا میگیم اسراییل باید نابود بشه؟ (زمان مطالعه: ۴ دقیقه☺️) 🔺کشورهای عربستان، عراق، لبنان، سوریه، فلسطین، اردن، ترکیه و... هیچ‌کدوم تا همین ۱۱۰ سال پیش وجود نداشتن. همشون؛ استان‌ها و ایالت‌هایی از کشور بزرگی به نام امپراطوری عثمانی بودن. (نقشه) تا اینکه جنگ جهانی اول آغاز شد و نهایتا امپراطوری بزرگ عثمانی در این جنگ شکست خورد و از هم پاشید. 🔺غربی‌ها سر یک میز نشستن، خط‌کش دستشون گرفتن و روی نقشه، این امپراطوری بزرگ رو به کشورهای کوچیک تقسیم کردن، هر کشوری هم مال یه کدومشون شد. ▫️سوریه و لبنان مال فرانسوی‌ها ▫️عراق و فلسطین مال انگلیسی‌ها 🔺از اونجا که بیشترین ثروت دنیا تو همین منطقه‌ی ما یعنی غرب آسیاست، غربی‌ها تصمیم گرفتن جای پای خودشون رو اینجا محکم کنن و یه پایگاه دائمی برای خودشون اینجا بسازن. یه پایگاهی که نگهبان منافع غربی‌ها توی منطقه‌ی ما باشه. 🔺پس با صهیونیست‌ها توافق کردن و هزاران صهیونیست رو از سرتاسر دنیا به فلسطین آوردن. در فاصله‌ی بین جنگ جهانی اول تا جنگ جهانی دوم (به مدت بیست سال) صهیونیست‌ها در فلسطین جاگیر شدن و روز به روز بر جمعیتشون اضافه شد. نهایتا بعد از جنگ جهانی دوم بیانیه دادن و به قول خودشون تشکیل کشور اسراییل رو در سرزمین فلسطین اعلام کردن. 🔺تا امروز ده‌ها هزار فلسطینی شهید و میلیون‌ها فلسطینی از خونه و کشور خودشون اخراج شدن. 🔺صهیونیست‌ها در نظر داشتن از رود نیل تا رود فرات رو تصرف کنن و اسراییل بزرگ رو تشکیل بدن. (در این صورت با ایران همسایه می‌شدن، نقشه) حتی غیر از فلسطین بخش‌هایی از سوریه، مصر، اردن و لبنان رو هم اشغال کردن ولی بعد از انقلاب، جمهوری اسلامی جلوی گسترش اسراییل ایستاد و با تجهیز و مسلح کردن فلسطینی‌ها و لبنانی‌ها، صهیونیست‌هارو عقب نشوند. 🔺حالا مشکل ما با اسراییل چیه؟ از سیصدسال پیش که اروپایی‌ها و غربی‌ها پا به منطقه‌ی ما گذاشتن، حضورشون جز فلاکت و قحطی و کشتار و جنگ و تعرض و غارت و... هیچ نتیجه‌ای نداشته. میلیون‌ها ایرانی و صدها هزار نفر از مردم کشورهای همسایه‌ی ما فقط به جرم موقعیتِ ارزشمندِ کشورشون و ثروتی که داشتن تا امروز به دست غربی‌ها کشته شدن. حضور غربی‌ها در منطقه‌ی‌ ما همیشه مساویِ با بحران بوده و این بحران اینجا وقتی تموم میشه که خارجی‌ها از منطقه‌ی ما اخراج بشن. خارجی‌ها هم وقتی از منطقه‌ی ما اخراج میشن که پایگاهشون اینجا از بین بره؛ رژیم صهیونیستی بزرگ‌ترین پایگاه غربی‌های جلاد و وحشی در منطقه‌ی ماست. 🔺حالا کاری نداریم که اصلا فلسطین یکی از مقدس‌ترین سرزمین‌های اسلامیه و مسجدالاقصی اولین قبله‌ی مسلمانان هست. کاری نداریم که شهر قدس مثل مکه و مدینه و نجف و کربلا برای ماها به عنوان مسلمون خیلی اهمیت داره. 👈اگر فقط ایرانی هستیم و ایران برامون مهمه، مسئله‌ی فلسطین از مهم‌ترین مسائلی هست که کشور ما برای امنیت خودش نیاز داره حل بشه. اینجا هر حکومت ملی دیگه‌ای به جز جمهوری‌ اسلامی هم سرکار بود، همینقدر به‌مسئله‌ی فلسطین اهمیت می‌داد. چون موجودیت کشور ما در گرو نابودی رژیم جعلی اسراییل و اخراج غربیها از این منطقه است👌 🔺البته به فضل خدا جمهوری اسلامی امروز تونسته صهیونیست‌ها رو به درون سرزمین‌های اشغالی در فلسطین محدود و محاصره کنه و ده‌ها هزار موشکِ نقطه‌زن، دور تا دور سرزمین‌های اشغالی آروم و قرار ندارن تا روز موعود برسه، از خاک سر بکشن و در قلب صهیونیست‌ها فرود بیان. به یاری خدا 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝ 🚨
💌 🌹شهـــید حسین ولایتی‌فر: «افتخار نسل ما اینه که توی عصری زندگی می‌کنیم که قراره اسرائیل توی اون دوره به دست ما نابود بشه». 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝ 🚨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2_144188856438715042.mp3
3.08M
ان شاالله آزادی قدس شریف. 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
1_1334392070.mp3
1.99M
🎤صوتی 👆🏻👆🏻👆🏻 🕌اذان مشهور و زیبای استاد محمد طوخی 🕌اذان ظهربه وقت شرعی تهران التماس دعا نماز اول وقت فراموش نشود🍃 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ان شاءالله بزودی نماز جماعت پشت سر حضرت آقا امام خامنه ای در مسجد الاقصی میخوانیم . فلسطین نماز_جماعت_در_مسجد_الا_قصی لبیک_امام_خامنه_. 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1753707373.mp3
2.62M
🔊مجموعه صوتی 👤استاد حسن محمودی 📝قسمت دوم 🔖رجعت در زمان ظهور و راهکارهای آن 👌کوتاه و شنیدنی 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 | دیر نیست! ⬅️ هشدار «سردار قاآنی» به صهیونیست‌ها!! ✅ خودتان بروید قبل از آنکه بیرونتان کنند. 👌 هر چه رژیم صهیونیستی فشار بیاورد، فشار مضاعف روی آنها خواهیم آورد؛ تا دیر نشده خانه‌ها را بفروشید. 📎 جنگ 📎 طوفان_الاقصی 📎 پایان_اسرائیل 📎 سیاسی 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سخنگوی شورای نگهبان: بررسی لایحۀ عفاف و حجاب در دستور کار این شورا قرار دارد 🔹تاکنون شورای نگهبان و پژوهشکدۀ این شورا جلسات مختلفی با موافقان و مخالفان این لایحه برگزار کرده. 🔹این اطمینان را به مردم می‌دهیم که شورای نگهبان از هیچ ایرادی در مصوبات از جهت شرعی و قانون اساسی چشم‌پوشی نمی‌کند👆👌 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
⁉️آیا ما در اسرائیل شهروند عادی و بیگناه داریم؟ 🔰در منابع دینی ما حتی راضی بودن به عمل قومی برابر با همراهی با عمل آن قوم است. حال چگونه میتوان صهیونیست‌ها را بیگناه دانست درحالی که نه تنها به کشتارهای وحشیانه‌ی رؤسای خود راضی‌اند، بلکه با حضور خود در اراضی اشغالی به نوعی نماد قدرت اسرائیل هستند؟ 🔰هر فرد یهودیِ صهیونیست حتی اگر مسلح نباشد [که بسیاری از شهروندان صهیونیست مسلحند]، با حضورش در اسرائیل حکم یک سرباز برای آرمان صهیونیسم را دارد و لازم به ذکر است که آرمانِ جهان‌خواری صهیون برای محقق شدنش، باید از روی خون هزاران انسان عبور کند! ✍میلاد خورسندی 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
💢واکنش سردار رادان به عملیات «طوفان‌الاقصی» فرمانده کل انتظامی جمهوری اسلامی ایران: 🔹با اقتدا به شهدا ان‌شاءالله پیروزی از آن محور مقاومت است. 🔹قطعا جبهه اسلام در این عملیات پیروزخواهدبود 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
1_1538173881.mp3
8.51M
✌️ طوفان‌الاقصی🇵🇸🇮🇷 ⏯ حماسی 🍃 ما قدرت حقیم تل آویو ضعیف است 🍃 ما نیروی قدسیم و هدف قدس شریف است 🎙 حسین طاهری 📎 📎 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9️⃣9️⃣قسمت_نودونه ـــ اومدم... اومدم... ـــ باشه! گوشی را قطع کرد. کیسه های خرید را روی زمین گذاشت. کلید را به در زد. ـــ سلام! مهیا به طرف صدا برگشت. با دیدن شهاب تعجب کرد، اما زود اخم هایش در هم جمع شد. ـــ علیک السلام بفرمایید! ـــ مهیا خانم من... مهیا اجازه نداد، ادامه بدهد. ـــ من چی؟! بازم اومدید حرف بارم کنید؟! مگه من چیکار کردم؟! من اون روز بهتون گفتم اتفاقی بود؛ چون خودم هم خبر نداشتم، کسی عمدا این کارو کرده! ولی شما ظاهرا همیشه دوست دارید؛ بقیه رو قضاوت کنید. اجازه ای به شهاب نداد، که حرفش را بزند. خریدها را بر داشت و وارد خانه شد. قبل از اینکه در را ببند گفت. ـــ با اجازه آقای مهدوی! به خانواده سلام برسونید... در را بست و از پله ها بالا رفت. جلوی در کفش های دو خانم بود، در را باز کرد. با دیدن شهین خانم و مریم لبخندی زد. ـــ سالم خوبید؟! بعد سلام و احوالپرسی کنارشون نشست. ـــ چه خبر مهیا جان! دیگه سر نمیزنی؟! ـــ چی بگم شهین جون؛ میبینی که چطور ازم کار میکشند... مهلا خانم، سینی شربت را روی میز گذاشت. ـــ یه مدت دیگه شوهر میکنی... دیگه نمیتونی یه کمکی به ما بکنی ـــ نگران نباش من حالا حالاها کنارت هستم. مهلا خانم، به طر ف شهین خانم برگشت. ـــ دیدید گفتم این خانوم راضی نمیشه... شهین خانوم، لبخندی به روی مهیا زد. ـــ مگه الکیه؟! اون قراره عروس من بشه! ما جوابش رو نمی خوایم... برش می داریم میریم! مریم و مهلا خانم خندیدند. مهیا با تعجب به آن ها نگاه کرد. حرف های شهین خانوم او را گیج کرده بود. شهین خانوم دستی روی زانوی مهیا گذاشت. ـــ اینطور نگاه نکن عزیزم. ما اومدیم خواستگاری برا پسرم... شهاب... _ متوجه نمیشم، چی دارید میگید؟! مریم به سمتش آمد. دستش را گرفت. _ پاشو... بریم تو اتاقت! مهیا که گیج بود؛ بدون اعتراض همراه مریم بلند شد. مریم، مهیا را در اتاقش هل داد. _ مریم، اینجا چه خبره؟! مریم خندید. کنارش نشست. _ قضیه چیه مریم؟! مریم گونه مهیا را بوسید. _ قضیه اینه که، قراره تو بشی زن داداشم! _ شوخی بی مزه ای بود. مریم خوشحال خندید. _شوخی چیه دیونه!! جدی دارم میگم... مهیا، روی تاقچه نشسته بود و به اتفاقات دیروز فکر می کرد. باورش برایش سخت بود؛ که شهاب به خواستگاریش آمده بود از خانوادش و خانواده مهدوی دو روز فرصت خواسته بود. و فردا باید جواب می داد. خیلی آشفته بود. اصلا برایش قابل هضم نبود؛ شهاب از آن طرف با او بداخلاقی می کرد؛ و از این طرف خانواده اش را برای خواستگاری می فرستاد. فکری که او را خیلی آزار می داد؛ این بود، نکند مریم و شهین خانم او را مجبور به این کار کرده باشند . _ بفرمایید. شهاب استکان چایی را برداشت. _ممنون مریم جان! محمد آقا کتاب را بست. عینکش را از روی چشمانش برداشت، و روی کتاب گذاشت. _خب حاج خانم؛ این عروس خانم کی قراره جواب رو به ما بده؟! شهین خانم، زیر لب قربون صدقه مهیا رفت. _ان شاء الله فردا دیگه... شهاب استکان را روی میز گذاشت، و با صدای تحلیل رفته ای گفت: _ فردا؟! همه شروع به خندیدن کردند. _ پسرم نه به قبلا، که قبول نمی کردی اسم زنو بیاریم؛ نه به الان که اینقدر عجله داری!! شهاب با اعتراض گفت: _بابا! دوباره صدای خنده در خانه پیچید. شهاب به اطراف نگاه کرد. کافی شاپ نازنین، دوباره آدرس نگاه انداخت، درست بود. وارد شد، روی یکی از میز ها نشست. دیشب برایش پیامی از مهیا آمد؛ که از او خواسته بود، جایی قرار بگذارند، تا قبل از خواستگاری حرف هایشان را بزنند. شهاب اول تعجب کرد. اما قبول کرد. به اطراف نگاه کرد. خبری از مهیا نبود. نگاهی به ساعتش انداخت. احساس کرد که کسی کنارش نشست. از بوی این عطر متنفر بود. سرش را بلند کرد، با دیدن کسی که رو به رویش نشسته بود اخم کرد با عصبانیت غرید. _ بازهم تو... تکیه اش را به صندلی داد. _ انتظار مهیا رو داشتی؟! _ اسمشو به زبون کثیفت نیار! _ آروم باش! من فقط اومدم کمکت کنم. شهاب از جایش بلند شد. _بنشین! کار مهمی باهات دارم. مربوط به مهیاست.. شهاب سرجایش نشست. با نگرانی گفت: _چی شده؟! برای مهیا خانم، اتفاقی افتاده؟! تکیه اش را به صندلی داد. _نه، ولی اگه به حرف های من گوش ندی؛ اتفاقی برای تو میفته! شهاب گنگ نگاهی به او انداخت. _ چی می خوای بگی؟! _ بیخیال مهیا شو! اون ارزش تو و خانوادت رو نداره... شهاب خندید. _ می خواستی اینارو بگی؟! من هیچوقت حرفای تو رو باور نمیکنم. اونقدر به مهیا خانم، اعتماد دارم که نشینم به حرف های دروغ جنابعالی گوش بدم . شهاب، از جایش بلند شد و از کافی شاپ خارج شد... در اتاق زده شد.احمد آقا وارد اتاق شد از_لاک_جیغ_تا_خدا 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝