☑️#سیره_شهدا
#شهید_دفاع_مقدس
🕊شهید عبدالحسین برونسی
تو سبزی فروشی 🌿 کار می کرد
بعد از یه مدت کارشو رها کرد و گفت: دیگه نمیرم
گفتم چرا؟
گفت به سبزیا آب میزنه و اونا سنگین میشن
این پول و درآمد شبهه ناکه 😥
رفت تو مغازه لبنیاتی
بازم کارشو رها کرد
گفتم: چرا؟
گفت: داخل شیرها آب می ریزه
درآمدش حرومه
من باید نون حلال بیارم سر سفره ام نه اینجور نونای شبهه ناک رو
و رفت کارگری و بنایی رو انتخاب کرد.
#بشیم_مثل_شهدا
#حواسمون_باشه_رفیق
#پایگاه_بسیج_کارگری_شرکت_کربن_ایران
@basejcarbon
#سیــــــره_شهــــــدا👆
💢هم مداح بود هم شاعر اهل بیت💚
♦️میگفت: «شرمندهام که با سر وارد محشر شوم و اربابم بی سر وارد شود» 🌸
🕊بعد شهادت وصیت نامهاش را آوردند
نوشته بود: قبرم رو توی کتابخونه مسجد المهدی کندم.
سراغ قبر که رفتند، دیدند برای هیکلش کوچیکه، وقتی جنازه اومد، قبر اندازه اندازه بود!!
اندازه تن بیسرش.
💐او مژده شهادت خود و چند دوست دیگرش را در شب عملیات فتح المبین از امام زمان عج الله شنیده بود...
📚برگرفته از کتاب وصال. اثر گروه شهید هادی
#شهید_حاج_شیرعلی_سلطانی🌷
📌 شعر زیبا و خوش مضمون روی سنگ مزارش را با دقت بخوانید از سروده های خود ایشان است.
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#پایگاه_بسیج_کارگری_شرکت_کربن_ایران
@basejcarbon
☑️#سیره_شهدا ☑️#کلام_شهدا
🥀🕊شهید نادر مهدوی
می گفت: هر کاری می خوام بكنم اول نگاه میکنم ببينم #امام_زمان(عج) از اين کار راضيه؟ 😍
می گفت: اگر می بينيد امام زمان (ع)
از کاری ناراحت میشه انجام ندید ✋
#حرف_قشنگ_شهدایی
#تلنگرانه
#تلنگردرکلام_شهدا
☑️#سیره_شهدا
⭐️#شهید_مدافع_حرم
🕊 شهید بابک نوری
بابک اعتقاد داشت که لازم نیست کارهایش را به کسی نشان دهد و لازم نیست دیگران بدانند چه کاری انجام می دهد؛ اعتقاد و کارهای او برای خود و خدایش است نه دیگران. 🌿
او رضایت مردم را نمی خواست
رضایت خدا را می خواست؛ بعضی کارهایی که انجام می داد همه بعد از شهادت متوجه شدند
#یادبگیریم_ازشهدا
#تلنگر_و_تفکر
☑️#سیره_شهدا
⭐️#شهید_مدافع_حرم
🥀🕊شهید رضا کارگربرزی
🌀به روایت: همسر شهید
هیچ وقت نماز اول وقتش ترک نشد
یکبار حین رانندگی کنار اتوبان ایستاد و نماز اول وقت را به جا آورد.
#اخلاق_شهدایی
#یادبگیریم_ازشهدا
✅#سیره_شهدا
⭐️#شهید_مدافع_حرم
🌹🕊شهید محسن فرامرزی
آقا محسن از جمله کسانی بودند که حاضر بودند هر کاری بکنند تا رضایت مادرشان را کسب کنند.
همیشه در سفرهای زیارتی با مادر می رفتیم و وقتی در کربلا بودیم او با عشق ویلچر مادربزرگ را به حرم امام حسین (ع) می برد و اشک می ریخت..
مادر از این طرف، سر روی ضریح آقا گذاشته بودند و می گفتند: ان شاءالله پسرم هر چه از خدا بخواهد به او بدهند
شهید هم از این طرف سر روی ضریح گذاشته بودند و می گفتند: آقاجان! شما در کربلا ندای "هل من ناصر ینصرنی" گفتید💔 آقاجان من میخواهم ناصر شما باشم 🤲🏻 و اشک می ریخت. 😭
شهید فرامرزی دانشجوی فقه و حقوق در دانشگاه یادگار امام بود و بعضی وقت ها که به خانه می آمد می گفت: امتحانم را خیلی خوب دادم
گفتیم: چرا؟
گفت: چون مادر دعایم کرده
🦋شهادت: ۹۴/۹/۳۰ - اصابت گلوله به پهلو
#شادی_روح_شهدا_صلوات