eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.3هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ تشییع پیکر شهدای گمنام غواص دوران دفاع مقدس 🔹 همزمان با فرا رسیدن شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) آیین تشییع و خاکسپاری پیکر مطهر شهید گمنام غواص دوران دفاع مقدس سه شنبه ۸ بهمن با حضور مقامات لشکری و کشوری، خانواده‌های معظم شهدا، ایثارگران، رزمندگان دفاع مقدس و ملت شهید پرور ایران اسلامی برگزار می‌شود. 🔹پیکر این شهید سه‌شنبه ۸ بهمن ساعت ۱۰ صبح از میدان رسالت، خیابان نیروی دریایی، مسجد معراج بر دستان ملت بزرگ ایران به سمت ستاد فرماندهی نیروی دریایی ارتش تشییع و خاکسپاری می‌شوند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بازهم آمد 🔻یاد شهدا زنده تر از همیشه شد در ایام فاطمیه و عزای شهادت بانوی بی نشان بی بی دو عالم خانم جان فاطمه زهرا (س) جا داره از شهدا یاد کنیم که همگی زهرایی بودند و چون مادرشان آرزوی گمنامی داشتند 😔 که واقعا اولین فاطمیه بی حضورش چه سخت گذشت 😭 و ..👇 و .......وهمه شهدای دفاع مقدس ومدافعین حرم و مدافعین امنیت و وطن🥀🥀
🌹 ما در تاریخ، زندگی شهدای گرانقدر زمان پیامبر را که مطالعه می‌کردیم - حنظله‌ی غسیل‌الملائکه را، حمزه را، آن دو برادر شجاع جنگ اُحد را، و دیگران و دیگران را - تعجب می‌کردیم؛ اما این جوانان ما، هزاران حمزه‌ی سیدالشهداء و هزاران حنظله‌ی غسیل‌الملائکه را به ما نشان دادند؛ به چشم خودمان آنها را دیدیم و عظمت آنها را درک کردیم. 🆔️ @khamenei_shohada 🔸️🔹️🔸️🔹️🔸️🔹️🔸️🔹️🔸️🔹️🔸️ عکس_نوشته_رهبری
7.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 📹 دیشب؛ اشاره آقای مهدی رسولی در ابتدای روضه به حاج ذولفقار در حضور رهبر انقلاب و اشکهای آیت الله چقدر پیر شدی خدا لعنت کنه اون منافقین داخلی که حاجیمون رو از شما گرفتن @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بصیـــــــــرت
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــ‌ق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_شصت_پنج
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــ‌ق 6⃣6⃣ دلشوره ی عجیبی دردلـــــم افتاده..قاشقم را پراز سوپ می ڪنم و دوباره خالی می ڪنم.نگاهم روی گلهای ریز سرخ و سفید سفره روی میزمـــــان مدام میچرخد...ڪلافه فوت محڪمی ب ظرفم می ڪنم..نگاه سنگین زیر چشمی مادرم را بخوبی احساس می ڪنم.پدرم اما بی خیال هرقاشقی ڪ میخورد بهبه و چهچح ای میگوید و دوباره ب خوردن ادامه میدهد..اخبارگوی شبڪِ سه بلند بلند حوادث روز رو با آب و تاب اعلام می ڪند...چنگی ب موهایم میزنم و خیره ب صفحــه تلویزیون📺 پای چپم را تِ ڪٰان میدهم.استرس عجیبی دروجودم افتـــــاده. ی دفعه تصـــــویر مردی ڪ بالباس رزم اسلحه اش راروی شانه گذاشته 👮و ب سمت دوربین لبخــــند میزند و بعد صحنه عوض میشود.....اینبار همـــــان مرد در چهارچوب قاب روی ی تابوت ڪ روی شانه های مردم حرڪت می ڪند.احساس حالت تهوع می ڪنم.... زنهایی ڪ باچادر مِشْ ڪٖی خودشان را روی تابوت میندازند...و همـــــان لحظه زیر نویس مراسم پرشڪوه شهید.... یدفعه بی اراده خـــــم میشوم و ڪنترل روڪنار دست مادرم برمیدارم و تلویزیون روخاموش می ڪنم...مادر وپدرم هردو زل میزنند ب من.😳 بادودست مُحْ ڪَم سرم را میگیرم و آرنجهام روروی میز میگذارم. " دارم دیووووونه میشم خدا...بسع!" مادرم درحالی ڪ نگرانی درصدایش موج میزند دستش را طرفم دراز می ڪند ـ مامان؟...چت شد ؟ صندلی را عقب میدهم. ـ هیچی حالم خوبه! از جا بلند میشوم و سمت اتاقم میدوم. بغض ب گلویم میدود... " دلتنــ💔ــگتمم دیووووووونه! " ب اتاق میروم و درراپشت سرم مُحْ ڪَمْ میبندم. احساس خفگی می ڪنم... انگشتانم را داخل موهایم فرو میبرم... تمـــــام اتاق دور سرم میچرخد آخرین بار همان تمـــــاسی بود ڪ نشد جواب دوووستت دارمت را بدهم... همان روزی ڪ بدلم افتـــــاد برنمیگردی... پنجره اتاقم را باز می ڪنم.و تاڪمر سمت بیرون خم میشوم. ی دم عمـــــیق..بدون بازدم! نفسم را درسینه حبس می ڪنم.لبهایم میلرزد... " دلـــــم برای عطر تنت تنـــــگ شده! این چند روز چقد سخت گذشت..." خودم رااز لبه پنجره ڪنار می ڪشم و سلانه سلانه سمت میز تحریرم میروم... حس می ڪنم ی قَرنَست تورا ندیده ام..... نگاهی ب تقویم 🗓روی میزم میندازم و همـــــانطور ڪ چشمانم روی تاریخ های سر میخورد.. پشت میز مینشینم..دستم ڪ ب شدت میلرزد را سمت تقـــــویم دراز می ڪنم و سرانگشتم را روی عددها میگذارم..چیزی در مغزم سنگینی می ڪند. فردا...فردا.... درسته!!! مرور می ڪنم تاریخی ڪ بینمـــــان صیغه موقت خـــــاندند همان روزی ڪ پیش خودم گفتم نود روز فرصت دارم تاعاشقققققققت💖 ڪنم..! فردا همـــــان روز نودم ست...ینی با فردا میشود نود روز عاشششقی..نود روز نفس ڪشیدن بافِ ڪْرِ تووووووو...! تمام بدنم سست میشود..منتظری خبرم دلم گواهی میدهد... ازجا بلند میشوم و سمت ڪمدم میروم ڪیفم رااز قفسه دومش برمیدارم و داخلش را بابی حوصلگی میگردم.داخل ڪیف پولم عَ ڪْسِ سه درچهار تو با عبـــــای قهوه ای ڪ روی دوشت است بمـــــن لبخند میزند. .....ک آه غلیظی می ڪشم و عَ ڪْسَ ات را از جیب شفافش بیرون می ڪشم.سمت تختم برمیگردم و خودم را روی تشڪ سردش رها می ڪنم.عَ ڪْسَ ات را روی لبهایم میگذارم و اشڪ ازگوشه چشمم روی بالشت لیز میخورد.... عَ ڪْس را ازروی لب ب سمت قلـــــبم می ڪشم..نگاهم ب سقف و دلـــــم پیش تووووست..! ♻️ ... 💘 ✫┄┅═══════════┅┄✫ 🔮ڪانال بصیرتی و شهدایی خامنه ای شهــدا http://eitaa.com/joinchat/935919616C50ed9177bb
⚘﷽⚘ شیرین بود برایشان تحمل درد پهلو و... درد بــازو... وقتي كه آرام زمزمہ مي كردند :🍃 ذِڪـر ِ را شهیدےڪہ باپهلو وصورت زخمے،پرڪشید😔☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از بس حضرت زهرایی بود در عملیات خیبر اسم گردانش را عوض کرد؛ گذاشت " یازهــرا (س) ” در والفجر۸ شهید که شد ایّام فاطمیه بود .. ترکش خورده بود به پهلویش ..
🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🏴🏴🏴🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا