eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.4هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
2هزار ویدیو
68 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
خواستم در باره درد و رنج جانبازان بنویسم مانده ام کدام دردشان را بیان کنم؟! جاماندن از قافله را، تاب نیاوردن را، زجر کشیدن اطرافیان را، دردهای پی در پی را، فراموش شدنشان را، بغض های سنگینشان را و یا نگاههای سنگین بعضی از آدمها را؟! از کدام جانباز بگویم؟! از با آن سرفه های درد آلودشان، عفونت های مکررشان، زخمهای تاولشان، چشم های پرخونشان، خلطه های خونیشان، یا از همنشینی با کپسولهای اکسیژنشان؟! از بگویم؟! از زخمهای بسترشان، همنشینی با ویلچرشان، سکوت سنگینشان و درد پنهانشان؟! از بگویم؟! از آنهایی که روی خود را با سیلی سرخ می کنند، از سردردهای سرسام آورشان، از ترس فرزندانشان، از بهت همسرشان، یا از نگاه بعضی ها به آنها بعنوان موجی؟! از بگویم؟! از مظلومیتشان، تاریکی شان، از غربتشان... از بگویم؟! یا از تیر و ترکش خورده ها؟! یا از جانبازانی بگویم که سالهاست در انتظار نوبت کمیسیون تشخیص جانبازی هستند؟! یا از آنهائی که سالهاست به جرم نداشتن صورت سانحه و مدرک بالینی همزمان باید خود و خانواده آنها بسوزند و بسازند؟! از کمرنگ شدن اعتبارات درمانی جانبازان بگویم یا از عدم حمایت درمانی درست؟! باید از همه اینها گذشت زیرا جانبازان و خانواده های آنها با این دردها و رنجها کاملا آگاه هستند ولی باید به یک چیز اعتراف کنم که امنیت تمامیت امروز من و کشورم مرهون ایثارگری و صبوری این جانبازان است اینچنین است که زبان قاصر و قلم ناتوان از بیان عظمت شماست و با تمام وجود سر تعظیم فرود می آورم به اینهمه غیرت، و دلاوری و از خداوند متعال برای همه جانبازان چه با درصد چه بدون درصد آرزوی سعادت و سلامتی خواستارم... خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار... نوشته: اینستاگرام حاج حسن نقاش زاده جانباز هفتاد درصد دفاع مقدس
😔 دستت دوباره در پی کپسول می‌دوید‌ جریان گرفت در ریه‌ات قحطی نفس دستت دوباره در پی کپسول می‌دوید تاول فقط به راه گلو زخم می‌زد و شکر خدا که حنجره‌ات را نمی‌برید دنبال قرص‌های تو از جا پریدم دستم گرفت بر لب لیوان و آب ریخت لبریز بود بغض درون نگاه من یک دفعه بی مقدمه و بی‌حساب ریخت بابا نفس بکش... به خدا خوب می‌شوی تنها، حماسه‌ی نفست خواهش من است قرآن بخوان دوباره برایم، بخوان پدر باور بکن صدای تو آرامش من است این تخت قتلگاه شده بعد رفتنت مادر نشسته و تو را زار می‌زند هر وقت او بلند شد از جا توان نداشت دیدم مدام تکیه به دیوار می‌زند ــــــــــــــــــ🕊🌷ــــــــــــــــ @khamenei_shohada