eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.4هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
2هزار ویدیو
68 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
※₪〰🌷 ✯ 🌷〰₪※ •✦ ‌✦• " عاشقانـــــہ شهـــــدا " ❉ روزای اول ازدواج یه روز دستمو گرفت و گفت: "خانومی... بیا پیشم بشین کارِت دارم..." گفتم... "بفرما آقای گلم من سراپا گوشم... ❉ گفتن "ببین خانومی... همین اول بهت گفته باشمااا... کار خونه رو تقسیم میکنیم هر وقت نیاز به کمک داشتی باید بهم بگی..." گفتم "آخه شما از سر کار برمیگری خسته میشی گفت "حرف نباشه ،حرف آخر با منه.. اونم هر چی تو بگی من باید بگم چشم...! ❉ واقعاً هم به قولش عمل کرد از سر کار که برمیگشت با وجود خستگی شروع میکرد کمک کردن... مهمون که میومد بهم میگفت "شما بشین خانوم... من از مهمونا پذیرایی ميکنم..." ❉ فامیلا که ميومدن خونه مون به حال زندگیمون غبطه میخوردن و بهم میگفتن "خوش به حالت طاهره خانوم... " آقا مهدی،واقعاً یه مرد واقعیه..." منم تو دلم صدها بار خدا رو شکر میکردم... ❉ واسه زندگی اومده بودیم تهران... با وجود اینکه از سختیاش برام گفته بود ولی با حضورش طعم تلخ غربت واسم شیرین بود... سر کار که میرفت دلتنگ میشدم.. ❉ بر که میگشت، میفهمید با وجود خستگی میگفت... "نبینم خانومی من... دلش گرفته باشه هااا... پاشو حاضر شو بریم بیرون... میرفتیم و یه حال و هوایی عوض میکردیم... ❉ اونقدر شوخی و بگو و بخند راه مینداخت... که همه اون ساعتایی که کنارم نبودو هم جبران میکرد... و من بیشتر عاشقش میشدم و البته وابسته تر از قبل... روای :همسر شهید 🌷 ※✫※✫※✫※✫※ : ✨ بهترین شما کسی است که در برخورد با مردم نرم تر و مهربان تر باشد و ارزشمندترین مردم کسانی هستند که با همسرانشان مهربان و بخشنده اند. 📚 دلال الامامه و کنزالعمال ، ج ‌7، ص 225 ✫┄┅═══════════┅┄✫ 🔮 ڪانال بصیرتی و شهدایی امام خامنه ای شهدا🔮
‍ ‍ ‍ ‍ ※₪〰🌷 ✯ 🌷〰₪※ •✦ ‌✦• "خاطرات شهـــــــــدا " ❉در دوران تحصیل برای كمك به بابای پیر مدرسه كه كمر و پاهایش درد می كند نیمه های شب ـ قبل از اذان صبح ـ به مدرسه می رود و كلاس ها و حیاط را تمیز می كند و به خانه برمی گردد. مدتها بعد بابای مدرسه و همسرش در تردید می مانند كه جن ها به كمك آنها می آیند! ❉و در نیمه شبی « عباس» را می بینند كه جارو در دست مشغول تمیز كردن حیاط است . 🌷 ※✫※✫※✫※✫※ ✨بهترین شما کسی ست که در برخورد با مردم مهربان تر باشد. 📙دلایل الامامه، ص76 ✫┄┅═══════════┅┄✫ 🔮 ڪانال بصیرتی و شهدایی امام خامنه اےشهدا🔮 @khamenei_shohada
‍ ‍ ※₪〰🌷 ✯ 🌷〰₪※ •✦ ‌✦• " نـماز عـاشـــــقانـه "🌹🕊 ❉ قهر بودیم در حال نماز خواندن بود ... نمازش ڪه تموم شد هنوز پشت به اون نشسته بودم ... ڪتاب شعرش رو برداشت و با یه لحن دلنشین شروع ڪرد به خوندن ... ❉ ولی من باز باهاش قهر بودم ڪتاب رو گذاشت ڪنار ... بهم نگاه ڪرد و گفت:  غزل تمام... نماز تمام... دنیا مات... سڪوت بین من و واژه ها سڪونت ڪرد ❉ بازهم بهش نگاه نڪردم ... اینبار پرسید : عاشقمی سکوت ڪردم ... گفت: عاشقم گر نیستی لطفی بڪن نفرت بورز... بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم می‌ڪند. دوباره با لبخند پرسید: عاشقمی مگه نه گفتم: نه گفت: لبت نه می گوید وپیداست می‌گوید دلت آری ... ڪه این سان دشمنی یعنی ڪه خیلی دوستم داری ... ❉ زدم زیر خنده ... روبروش نشستم  دیگه نتونستم بهش نگم ڪه وجودش چقدر آرامش بخشه .... بهش نگاه ڪردم و از ته دل گفتم : .... 📝 روای همسر شهید بابایی 🌷 ※✫※✫※✫※✫※ ✨«ﺧﻮشﺭﻭﻳﻰ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭﺷﺪﻥ ﺑﺎ ﻣﺆﻣﻦ، ﺑﻬﺸﺖ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻓﺮﺩِ ﺧﻮﺵﺭﻭ ﻭﺍﺟﺐ می کند.» 📚 بحارالانوار، ج۷۵ ص۴۰۱ ✫┄┅═══════════┅┄✫ 🔮 ڪانال بصیرتی و شهدایی امام خامنه ای شهدا 🔮 @khamenei_shohada
🔰 عجیب شهید برونسی با حضرت زهرا(س) 🔸به مناسبت شهادت 🔸 👈سید کاظم حسینی میگه من معاون شهید برونسی بودم، اصلا بچه ها نمی تونستن سرشونو بلند کنن، یه دفه دیدم شهید برونسی بیسیم چی و پیک و همه رو ول کرد و رفت یه جاافتاد به سجده، رفتم دیدم آروم آروم داره گریه می کنه، میگه یا زهرا مدد، مادر جان مدد... 🌷بهش گفتم حالا وقت این حرفا نیس ، پاشو فرماندهی کن بچه های مردم دارن شهید میشن، میگفت شهید برونسی انگار مرده بود و اصلا" توجهی به این خمپاره ها و حرفهای من نداشت. گفت بعد از لحظاتی بلند شد و گفت: سید کاظم گفتم بله، گفت سیدکاظم اینجا که من ایستادم قدم کن، 25 قدم بشمار بچه های گردان رو ببر سمت چپ، بعد 40 قدم ببر جلو. گفتم بچه ها اصلا" نمیتونن سرشونو بلند کنن عراقی ها تیربارو گرفتن تو بچه ها. چی میگی؟ گفت خون همه بچه ها گردن من، من میگم همین. گفت وقتی این دستورو داد آتیش دشمنم خاموش شد، 25 قدم رفتم به چپ، 40 قدم رفتم جلو، بعد یه پیرمردی بود توی گردان ما خوب آرپیچی می زد، یه دفه شهید برونسی گفت فلانی آرپیچی بزن، گفت آقای برونسی من که تو این تاریکی چیزی نمی بینم گفت بگو یا زهرا و شلیک کن. می گفت : یا زهرا گفت و شلیک کرد و خورد به یه تانک و منفجر شد. تمام فضا اتیش گرفت و روشن شدفضا، گفت اون شب 80 تانک دشمن رو زدیم و بعد عقب نشینی کردیم. چند روز بعد که پیش روی شد و رفتیم شهدا رو بیاریم، رفتم اونجا که شهید برونسی به سجده افتاده بود و می گفت یا زهرا مدد، نگا کردم دیدم جلومون میدون مین هست. قدم شماری کردم 25 قدم به چپ دیدم معبریه که دشمن توش تردد می کرده اگر من 30 قدم می رفتم اونورتر توی مین ها بودم 40 قدم رفتم جلو دیدم میدان مین دشمن تموم میشه رفتم دیدم اولین تانک دشمن رو که زدن فرمانده های دشمن با درجه های بالا افتادن بیرون و کشته شدن. شهدا رو که جمع کردیم برگشتیم تو سنگر نشستم، گفتم آقای برونسی من بچه ی فاطمه ام ، من سیدم، به جده ام قسم از پیشت تکون نمی خورم تا سِرّ اون شب رو بهم بگی، تو اون شب تو سجده افتادی فقط گفتی یا زهرا مدد، چی شد یه دفه بلند شدی گفتی 25 قدم به چپ؟ 40 قدم جلو، بعد به آرپیچی زن گفتی شلیک کن؟ شلیک کرد به یه تانک خورد که فرماندهان دشمن تو اون تانک بودن ؟ قصه چیه؟ 🔺گفت سید کاظم دست از سرم بردار گفتم نه تا این سِرّ رو نگی رهات نمیکنم، گفت میگم ولی قول بده تا زنده ام به کسی نگی گفتم باشه گفت تو سجده بودم همینطور که گفتم یا زهرا مدد، (توعالم مکاشفه) یه خانومی رو دیدم به من گفت چی شده؟ گفتم بی بی جان موندم؛ اینا زائرین کربلای حسین تو هستند، اینجا موندن چه کنم؟😥 گفت آقای برونسی جلوت میدون مینه، حرکت نکن، 25 قدم برو به سمت چپ، اونجا معبر دشمنه، از اونجا بچه ها رو 40 قدم ببر جلو میدون مین تموم میشه فرمانده های دشمن یه جا جمع شدن تو تانک جلسه دارن آرپیچی رو شلیک کن ان شاء ا... تانک منفجر میشه و شما ان شاء ا... پیروز میشی...