eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.4هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
2هزار ویدیو
68 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشق این فراز بود که: “الَّذينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ ع” آخرم همانطور حاجت روا شد. لحظاتی پس از @khamenei_shohada
🌸امام صادق علیه السلام فرمودند: «هر کس بخواند ، شب اول قبر در آغوش امام حسین(ع) قرار خواهد گرفت.»✨ 📚کامل الزیارات ، ص ۷۵
توجه ⁉️ توجه 📢📢 دوستان وهمراهان عزیز از روز عاشورای حسینی در کانال ختم چله برگزار میشود علاقه مندان اگر دوست شهیدی دارید عکس شهید بزرگوار را به پی وی ارسال کنید تا به امید خدا هرروز از چله زیارت عاشورا را به روح یک شهید گرانقدر تقدیم کنیم باشد که مورد عنایت وشفاعت این بزرگ مردان وسرور وسالار شهیدان قرار بگیریم عزاداریتون قبول ملتمس دعای فرج
بسم رب شهدا والصدیقین اقامه چله به حول وقوه الهی از امروز آغاز میشود ✍شروع:دهم محرم(عاشورای حسینی) ✍پایان: بیستم صفر، (اربعین حسینی) ⚫️قرائت به نیابت از ؛ روحمان بایادش شاد التماس دعای فرج
4_490624752856072605.mp3
3.59M
❖✨﷽✨❖ با صدای سوزناک و دلنشین ••●❥✧❥●•
(ع) فرموده‌اند: سوگند یاد کرده که زائری که را تلاوت نماید، بپذیرد و نیازمندی‌هایش را برآورده سازد. او را از آتش برهاند و در جای دهد و همچنین حق و از دیگران را به وی عطا نماید😇 التماس دعا
✍ثمره ی مداومت برخواندن ♥️•☜خیلی زیارت عاشورا می خواند. اعتقاد داشت اگه زیارت عاشورا بخوانی ، مثل (علیه السلام ) شهید میشی. ♥️•☜هر روز با زمزمه‌ی دلنشینِ زیارت عاشورا خواندنِ از خواب بیدار می شدیم... بالاخره خواندنش ثمر داد. ♥️•☜معلوم بود همه‌شون رو هم با معرفت خونده، چون وقتی که شهید شد، امام حسین علیه السلام سَر نداشت... 🌷 ❣ 📚 یک جرعه آفتاب
✍ ثمره ی مداومت بر خواندن زیارت عاشورا خیلی زیارت عاشورا می خواند. اعتقاد داشت اگه با معرفت زیارت عاشورا بخوانی ، مثل امام حسین علیه السلام شهید میشی. هر روز صبح با زمزمه‌ی دلنشینِ زیارت عاشورا خواندنِ محمد از خواب بیدار می شدیم... بالاخره زیارت عاشورا خواندنش ثمر داد.معلوم بود همه‌شون رو هم با معرفت خونده ، چون وقتی که شهید شد ، مثل امام حسین علیه السلام سَر نداشت... 📌خاطره‌ای از شهید محمد منوچهری 📚منبع: کتاب یک جرعه آفتاب ، صفحه 42
همیشہ عــادت بہ خونــدن #زیــارت_عـــاشورا داشت. هر روز صبــح یڪ زیارت عاشــورا مےخـوند ... و #روضـہ ش را در ماشیـن هنگام رفتــن سر ڪـار گوش مےڪـرد. #شهیــد_جواد_محمـدی 🌷 #شهید_مدافـع_حـرم ❤️
✊هستیم بر آن که بستیم... به فیض قسم به سرخی خون به و و و قسم به روح قسم به به امر رهبر و فرموده های شخص ولی قسم به جبهه به به گریه در دل سنگر ، تلاوت قرآن قسم به ترکش و قطع نخاع و جانبازی قنوت و دست جدای قسم به جوخه ی اعدام و سینه ی نواب به عالمان شهیدِ فتاده در به انتهای افق ، سرگذشت خوراک کوسه شدن در تلاطم قسم به پیکر بی سر ، قسم به حاج به چادر و به زنان با عفت به صبحگاه ، به درد و صبر از رنج غروب دشت ، به قسم به شیرمرد به جنگ سی و سه روزه ، نبرد حزب الله قسم به حنجر حجاج خونی مکه به های روان و به قسم به و و به غرش به فتنه ی رنگین قسم به تنگه ی و عقده از به غربت اسرا و شکنجه و فریاد قسم به روح هنر از نگاه به جنگ معتقدان ضد رنگ بی دینی قسم به قدرت در برابر به یک که نیامد پسر ، و شد او پیر به مادر سه شهیدی که خم نکرد ابرو به تکه تکه شدن در رو در رو به دست خالی ای که میجنگید به آن جنازه که با چشم باز میخندید قسم به خون شهید راه به و به و که تا رمق به تنم هست مکتبی هستم ، و هستم و سر سپرده ام و از تبار به و حق
همیشہ عــادت بہ خونــدن #زیــارت_عـــاشورا داشت. هر روز صبــح یڪ زیارت عاشــورا مےخـوند ... و #روضـہ ش را در ماشیـن هنگام رفتــن سر ڪـار گوش مےڪـرد. #شهیــد_جواد_محمـدی 🌷 #شهید_مدافـع_حـرم ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ويژه آغاز 📹ببينيد| السلام عليک يا ابا عبدالله ▪️قرائت بخشی از توسط رهبرانقلاب در جمع رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا. ۶۷/۰۵/۲۸
Zyarat-Ashora.apk
6.01M
💮نرم افزار📲 +صوت -چله ی زیارت عاشورا -فضیلت های زیارت عاشورا نسخه ->1.0 🌹ارسال شده توسط یکی از اعضای کانال 🌹
من برم واسه نماز،شما استراحت کنید، قبل ناهار میام بقیه داستانو براتون تعریف میکنم. البته اگه حالتون خوب بود. دوست نداشتم فرصتهای مانده را از دست بدهم. فرصتی برای خلاء. سری تکان دادم. - من خوبم همینجا نماز بخونید، بعد هم ادامه ماجرا رو بگین. بعد از کمی مکث،پیشنهادم را قبول کرد. بعد از وضو و پهن کردن سجاده به نماز ایستاد. طنین تلفظ آیات،آنقدر زیبا بود که میل به لحظه ای چشم پوشی نداشتم. زمانی نماز، احمقانه ترین واکنش فرد در برابر خدایی بود که نیستی اش را ملکه ی روحم کرده بودم و حالا حریصانه در آن، پیِ جرعه ای رهایی،کنکاش میکردم. بعد از اتمام نماز، نشسته بر سجاده کتابی کوچک به دست گرفت و چیزی را زیر لب زمزمه کرد. با دست به سینه گیِ خاص و حالتی ارادتمندانه انگار که در مقابلِ پادشاهی عظیم،کرنش کرده باشد و من باز فقط نگاهش کردم. عبادتش عطر عبادتهای روزهای تازه مسلمانیِ دانیال را می داد. سر به زیر و محجوب رویِ صندلی اش نشست و حالم را جویا شد... اما من سوال داشتم: - چی تو اون کتاب نوشته بود که اونجوری میخوندینش؟ در یک کلمه پاسخ داد: - اسمش را قبلا هم شنیده بودم. زیارتی مخصوصِ شیعیان. زیارتی که حتی نامش هم،پدرم را به رنگ لبو در می آورد. نوبت به سوال دوم رسید: چرا به مهر سجده میکنی؟ یعنی شما یه تیکه خاک و گِلِ خشک شده رو به خدایی قبول دارین؟ با کف دست،محاسنش را مرتب کرد. - ما “به ” مهر سجده نمیکنیم ما “روی”مهر سجده میکنیم. منظورش را متوجه نشدم. - یعنی چی؟مگه فرقی داره؟ ⏪ ... @khamenei_shohada
شهید 🌹  خواندن شده بود کار هر روزش... شلمچه بود که چشماش مجروح شد.😔 کم کم  بیناییش رو از دست داد، با این حال زیارت عاشورا خواندنش ترک نشد.. باضبط صوت هم زیارت عاشورا گوش می داد هم روضه.... توی ماه محرم حالش خراب شد.😔 پدرش می گفت : « هرروز می نشستم کنار تخت برایش زیارت عاشورا می خواندم... اما روز عاشورا یه جور دیگه زیارت عاشورا خواندیم... 10 صبح بود که از من پرسید: بابا! حرّ چه روزی شهید شد؟گفتم: روزعاشورا... گفت : دعاکن من هم امروز حٌرّ امام حسین بشم... ظهرکه شد.گفت: بابا! بی قرارم... بگو مادر بیاد... بعدهم گفت :برایم سوره ی فجر بخون، سوره ی امام حسین(علیه السلام)... شروع کردم به خوندن ... به آیه «یا ایتهاالنفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه» که رسیدم، خیلی گریه کرد.. گفت: دوباره بخوان... 13 یا 14 بار براش خواندم... همین جورگریه می کرد... هنوز سیر نشده بود، خجالت کشید دوباره اصرار کنه... گفت: بابا! مادر نیومد؟ گفتم: نه هنوز گفت:پس خداحافظ قرآن روگذاشتم روی میز برگشتم انگار سالها بود که جون داده ــــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــــــ
💝📿💝 📿💝 💝 ✍ دیواری که اجازه ی حتی یک تنه برخورد به خانومهای حفاظت شده اش را نداد.. دیواری از سربازانِ غیرت.. آنهم غیرتی حسینی.. کاروان گوشه ای ایستاد و بعد از تشکرو دعایی جانانه ، عزم جدا شدن کرد. حسام با دوستانش خداحافظی کرد و مرا به گوشه ای از سرایِ حسین برد. کنارِ یکدیگر رو به گنبد چسبیده به زمین نشستیم. - حالت خوبه بانو؟ اذیت نشدی؟ اونجا همه ی حواسم پی تو بود که یه وقت مشکلی پیش نیاد. مگر میشد، کربلا باشد، حسین باشد، اربعین باشد و حالِ کسی باشد؟ - حسام بازم میاریم کربلا؟ لبخند زد: - نه اینکه این دفعه من آوردمت؟ آقا بطلبه دنیا هم نمیتونه جلودار بشه... همونطور که بنده تمام زورمو زدم تا دانیال برت گردونه و شما افتخار هم صحبتی ندادی... حالا بیا یه بخونیم.😊 شمام یه دعایی بکنی واسه ما، بلکه حاجت روا شیم... حسام زیارت عاشورای بین هر دویمان گرفت و با صدایی بلند شروع به خواندن کرد. هر چند که نوایش در آن همهمه ی جمعیت به وضوح شنیده نمیشد ، اما صوتش دل می برد و اسیرترم میکرد. و من سرا پا گوش، جان سپردم به شنیدنش موجِ آوازش پر بغض بود و گریه... حسام چه آرزویی داشت که این گونه پتک میشد بر سرم؟ پا به پایِ گریه هایِ قورت داده اش اشک شدم و زار زدم... چقدر این مرد هوایش ملیح بود. زیارت که تمام شد دستانش را رو به گنبد، بالا برد و با چشمانی بسته چیزی را زیر لب نجوا کرد. پر از حزن صدایم زد: - سارا خانم.. شما پیش آقا خیلی عزیزی.. پس حاجتمو ازش بگیر... با صدایی که از فرط ناله، بم شده بود پرسیدم: - من؟ چجوری آخه؟ اشکِ روان شده از کنار صورتش را دیدم: - سخت نیست.. فقط یه آمین از ته ته دلت بگو... پلک روی هم گذاشتم، و با تمام وجودم “آمین” گفتمو دعا کردم بهر برآورده شدنِ آرزوی این مرد...