آخرین جملات...
شبی که حال #سید بسیار وخیم و تنفس او بسیار تند و مشکل شده بود، او را به اتاقی که دستگاه تنفس مصنوعی بود بردیم؛
در حالیکه تنفس بسیار سریعی داشت و تشنه هوا بود، پزشک دستور داد که داروی بیهوشی به او تزریق شود تا لوله جهت #تنفس گذاشته شود!
و من #آخرین جمله ای که از سید شنیدم و بعد از آن تا زمان #شهادت بیهوش بود؛
این بود:
یا #عمه_سادات ؛
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
@khamenei_shohada
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
✅ یادآوری
🔵 #روز_چهلم
پایان ختم #چله
#چله_زیارت_عاشورا
به نبت تعجیل در #فرج مولاصاحب الزمان(عج)
وسلامتی #رهبرعزیزمون
به نیابت از #جانباز_شهید
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
#روحمان_با_یادش_شاد
دعا برای فرج آقامون فراموش نشه
آخرین ختم چله از همگی قبول باشه ان شاءالله
#التماس_دعای_فرج
#رزق_معنوی_روز
📃 #کلام_شهید
💢بہ سید می گفتم
اینا ڪین ڪہ میاری #هیئـت و بهشون مسئـولیـت میدی؟
👈می گفت: ڪسی ڪه تـوراه نیست،
اگه بیاد توی مجلـس اهل بیت و یه گوشه بشینه و شما بهش بهـا ندی،
میره و دیگه هم برنمیگـرده اما وقتی تحـویلـش بگیرے،
#جـذب همیـن راه میشه.
#به_نـوجـوانـان_بهـا_میداد
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
بصیـــــــــرت
گزیده ای از #زندگینامه_گهربار #شهید_سید_مجتبی_علمدار 🔹تاریخ تولد : 1345/10/11 🔹تاریخ جانبازی : 13
.
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
الله اکبر
الله اکبر
صدای الله اکبراذان باصدایی دیگردرآمیخت!
همزمان بااذان صبح صدای گریه نوزادبلندشد،لبخندشادی برلبانم نقش بست،یکی ازخانم هابیرون آمدوگفت:"مژده پسراست"
عجب تقارن زیبایی..
اذان صبح وتولدفرزند...
این پسرفرزند اذان بودودربهترین ساعات وبهترین ماه قدم به این دنیا نهاد
به روایت پدر بزرگوار شهید سید مجتبی میر علمدار
#روحمان_با_یادش_شاد
بصیـــــــــرت
. #شهید_سید_مجتبی_علمدار الله اکبر الله اکبر صدای الله اکبراذان باصدایی دیگردرآمیخت! همزمان بااذ
#امام_خامنه ای به #علمدار_عشق:
به بچه های هیئت بگویید حزب اللّهی بودن خود را در همه عرصه ها حفظ کنند
. #وصیت شهیدسید مجتبی علمدار:
حزب اللهی ها، بچه مسلمونها نگذارید تاریخ مظلومیت شیعه تکرار شود
#پشتیبان_ولایت_فقیه_باشید.
ﯾﮑﯽ ﺩﻭﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺯﺩ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ 5 ﺳﺎﻝ ﺍﻟﯽ 5 ﺳﺎﻝ ﻭ ﻧﯿﻢ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻣﯽ ﺭﻭﻡ . ﮐﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎً ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﻫﻢ ﺷﺪ .
ﺩﻓﻌﺔ ﺁﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ، ﺍﺗﻔﺎﻗﺎً ﺍﺯ ﺩﻋﺎﯼ ﺗﻮﺳﻞ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﺑﻮﺩ . ﺩﯾﺪﻡ ﺣﺎﻝ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺩﺍﺭﺩ .
ﺍﻭ ﮐﻪ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺷﻮﺧﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩ ﺁﻥ ﺷﺐ ﺷﻨﮕﻮﻝ ﺑﻮﺩ . ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩﻡ ، ﮔﻔﺘﻢ : ﺁﻗﺎ ! ﺍﻣﺸﺐ ﺷﻨﮕﻮﻟﯽ؟ ! ﭼﻪ ﺧﺒﺮ ﺍﺳﺖ؟ ﮔﻔﺖ : ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﻭﻟﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺩﺍﺭﻡ
. ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﺯﺩ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺮﻭﺩ . ﻣﯽ ﮔﻔﺖ : ﺁﻗﺎ ﺍﻣﻀﺎﺀ ﮐﺮﺩ . ﺁﻗﺎ ﺍﻣﻀﺎﺀ ﮐﺮﺩ . ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻣﯽ ﺭﻭﯾﻢ .
ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺻﺒﺢ ، ﺩﯾﺪﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺐ ﺩﺍﺭﺩ . ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﻣﺮﺧﺼﯽ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﮑﺮﺩ .
ﮔﻔﺖ : ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ، ﺩﻭﺳﺘﻢ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ
. ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ : « ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮﻭﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﺮﻭﻡ ﺣﻤﺎﻡ . ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻏﺴﻞ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﮑﻨﻢ . ﺁﻗﺎ ﺁﻣﺪ ﻭ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺍﻣﻀﺎﺀ ﮐﺮﺩ . ﮔﻔﺖ : ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﯿﺎﯾﯽ . ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺲ ﺍﺳﺖ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺎﻧﺪﻥ . ﻣﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﻓﺘﻨﯽ ﻫﺴﺘﻢ . » ﻏﺴﻞ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ . ﻫﻢ ﺍﺗﺎﻗﯿﻬﺎﯾﺶ ﺩﺭﺑﺎﺭﺓ ﻧﺤﻮه ﺷﻬﺎﺩﺗﺶ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﻟﺤﻈﻪ ﺍﺫﺍﻥ ﮐﻪ ﺷﺪ ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﯿﻬﻮﺷﯽ ﮐﺎﻣﻞ ، ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺷﻬﺎﺩﺗﯿﻦ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﻭ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪ
به روایت #همسر #شهید_سید_مجتبی_علمدار
یازدهم دی ماه سالگرد تولد زمینی و تولد آسمانی 🌷شهادتت🌷 گرامی باد سید جان
.
جهت سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج) و هدیہ به روح پر فتوح شهید سید مجتبی علمدار صلواتـــــ
بصیـــــــــرت
#شهید_جانباز_سید_مجتبی_علمدار مداح دلسوخته اهل بیت که روز تولد و شهادتش یکی شد و در روز تولدش بهتر
🌹شهیدی که بعد از شهادت برای امام حسین(ع) مداحی می کند و فرمود:هر مشکلی بانام زهرا(س) رفع می شود🌹
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
یکی از همرزمان شهید می گفت:
یک شب آقا سید با پیراهن مشکی به خوابم آمد.
گفتم: سید چرا مشکی پوشیدی؟؟
گفت: محرم نزدیک است تمام شهدا جمع هستند حضرت امام گفته که باید برای امام حسین(ع) مداحی کنیم...
خیلی با او درد و دل کردم گفتم: سید مارا ول کردی و تنها گذاشتی دستت دیگر بر سر ما نیست...
گفت: چرا این حرف را میزنی؟ من لحظه به لحظه با شما هستم و دستم روی سر شماست...
گفت: هر چی مشکل در این دنیا دارید و هر غم و غصه ای دارید فقط با نام مبارک مادر من رفع می شود...
درد داری و حاجت می خواهی؟ عاشورا بخوان
عاشورا شما را درمان می دهد و کمک می کند.
توسل پیدا کنید و اشک چشم داشته باشید.....
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
4_5938445598490362349.mp3
2.29M
❖✨﷽✨❖
درد و دلِ🌷 #شهید_سید_مجتبی_علمدار🌷
با #شهدا
چقدر سخت است
حال عاشقی ڪہ نمی داند
محبوبش نیز هـوای او را دارد یا نه
ولادت: ۱۱ دی ۱۳۴۵
#شهادت: ۱۱ دی ۱۳۷۵ 🌹
🥀به یاد جانباز شهید سید مجتبی علمدار
اگر حال وهوای دلتون شهدایی شد ما رو هم دعا کنید🙏
بصیـــــــــرت
. #شهید_سید_مجتبی_علمدار الله اکبر الله اکبر صدای الله اکبراذان باصدایی دیگردرآمیخت! همزمان بااذ
#فرازی_از_وصیتنامه
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
تنها امید من که همان دستمال سبزی است که همیشه در مجالس و محافل مذهبی همراه من بوده و به اشک چشم دوستانم متبرک شده را بروی صورتم بگذارند و قبل از آن که مرا در قبر بگذارند مداحی داخل قبرم برود و مصیبت جده غریبم #فاطمه_زهرا (س) و جد غریبم حسین (ع) را بخواند و از مستمعین گرامی میخواهم که اشک چشمشان را داخل قبر من بریزند تا در ظلمت قبر نوری شود و این را باور کنید که از اعماق قلبم میگویم من از ظلمت قبر و فشار قبر خیلی میترسم.
شما را به حق پنج تن آل عبا تا میتوانید برایم دعا کنید و نماز شب اول قبر برایم بخوانید و زمانی که زیر تابوت مرا گرفتید و بسوی آرامگاه میبرید تا میتوانید مهدی (عج) فاطمه (س) را صدا بزنید.
کی واهمه دارد ز مکافات قیامت
آنکس که بود در صف محشر به پناهت
73/4/13»
#شهدای_زهرایی
بصیـــــــــرت
#فرازی_از_وصیتنامه #شهید_سید_مجتبی_علمدار تنها امید من که همان دستمال سبزی است که همیشه در مجالس و
🌷 #کرامات_شهدا
🔹همیشه «یا زهرا» میگفت و البته عنایاتی هم نصیب ما میشد .
مثلاً دو سه بار اتفاق افتاد که بی پول میشدیم؛ چون پسر بزرگ خانواده بود، همه از او انتظار داشتند، به همین خاطر به نزدیکانش هم کمک میکرد.
🔸از طرفی هم خودمان مستأجر بودیم و من هم دانشجو بودم. آنچنان توان مالی نداشتیم. یکبار گریهام گرفته بود. میخواستم دانشگاه بروم، اما کرایه نداشتم. مانده بودم ۵ تا یک تومانی بیشتر توی جیبم نبود. توی جیب ایشان هم پول نبود.
🔹وقتی به اطاق دیگر رفتم، دیدم اسکناس های هزاری زیر طاقچهمان است. تعجب کردم، گفتم: آقا ما که یک ۵ تومانی هم نداشتیم، این هزاری ها از کجا آمد. گفت:
این لطف آقا امام زمان 💚 است. تا من زنده هستم به کسی نگو.
📌راوی : همسر شهید
🌷#شهید_سید_مجتبی_علمدار
#شهدای_زهرایی
▫️
🦋 هنگام صحبت با نامحرم
سرش را پایین می انداخت.
حجب و حیا در چهرهاش موج میزد.
وقتی برای کمک به مغازه پدرش میرفت؛ اگر خانمى وارد مغازه میشد کتابی در دست میگرفت سرش را بالا نمی آورد و میگفت: «پدر شما جواب بده...»
💚 #شهید_سید_مجتبی_علمدار
#حجاب نگاه