eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.3هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
بصیـــــــــرت
🖤📿🖤 📿🖤 🖤 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_صد_و_ششم ✍ آن نیمه شبِ پر هیاهو، من فقط اشک ریختم و حسام زب
💝📿💝 📿💝 💝 ✍ صورتش مثل همیشه زیبا و معصوم بود. با ته ریشی که حالا بلندتر از قبل، موهایِ آشفته اش را به رقص درمی آورد... خستگی در مویرگ به مویرگِ سفیدیِ پنهان شده در خونِ چشمانش جیغ میزند و من دلم لرزید برایِ لبخندِ تلخ و مظلومِ لبهایش که آوار شد بر سوزشِ دلم و خرابه هایِ قلبم... توجهش به من بود.. تبسم صورتش عمیق تر شد و پا جفت کرد برایِ احترامی نظامی. اما من ظالم شدم و رو گرفتم از دلبری هایش... دانیال به محض ورودمان به اتاق روبه رویم ایستاد و چشمانش را ریز کرد: - دعواتون شده؟ و من با “نه” ای کوتاه، تن به تخت و چشم به خواب هایی آشفته سپردم..‌. روز بعد اربعین بود و من دریایِ طوفان زده را در زمین عراق تجربه کردم... سِیلی که هیچ شناگری، یارایِ پیمودنش را نداشت و همه را غرق شده در خود، به ساحل می رساند.. آن روز در هجومِ عزدارانِ اربعین هیچ خبری از حسام نشد... نه حضوری... نه تماسی... آتش به وجودم افتاده بود که نکند دعایم به عرش خدا میخ شده باشد و مردِ جنون زده ام راهی...؟ چند باری سراغش را از برادرم گرفتم و او بی خبر از همه جا، از ندانستن گفت... و وقتی متوجه بی قراریم شد ، بی وقفه تماس گرفت و مضطرب تماشایم کرد. نبضِ نگاهِ مظلوم و پر خواهشِ حسام در برابر دیده و قلبم رژه میرفت...💔 کاش دیشب در سرای حسین (ع) از سر تقصیرش میگذشتم و عطرِ جنگ زده ی پیراهنش را به ریه می کشیدم... دلشوره موج شد و به جانم افتاد.. خورشیدِ غروب زده آمده بود اما حسام نه... دیگر ماندن و منتظر بودن، جوابِ نا آرامی ام را نمی داد... آشفته و سراسیمه به گوشه ای از صحن و سرایِ امام حسین پناه بردم... همانجا که شب قبل را کنارِ مردِ مبارزم، کج خلقی کردمو به صبح رساندم. افکارِ مختلفی به ذهنم هجوم می آورد. چرا پیدایش نمیشد؟ یعنی از بداخلاقی هایِ دیشبم دلخور بود؟