#سلام_ارباب_خوبم♥
بہ دلافتاده هواے حرم حضرت عشق
السلام اے پسر حیدرڪرار حُسین
من همان رانده شده از در غیرم ارباب
نیست غیرازتو مرا هیچ خریدارحُسین
❣اَلسلام علی الحسین
❣وعلی علی بن الحسین
❣وعلی اولاد الـحسین
❣وعلی اصحاب الحسین
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
ــــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
رفتــــن ِ شما تلنگری ست
بر پیکره ی بی جان ِ ما !
که می شود کـــربلایی زیست
در هر زمان و مکـــــان ...
شهید نشوی ، لاجرم خواهی مرد ...
🌷شهید #سید_رضا_طاهر🌷
#پنجشنبه_و_یاد_شهدا_با_صلوات
#صبحتون_شهدایی
ــــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
🍃🌻🌿🌺
🌻🌿🌺
🌿🌺
🌺
#خاطره_ای_از_کرامت_شهدا
هر کی حاجت داره بخونه
آن روزها حاج مهدی مسئول یکی از واحدهای سپاه بود و من یک فرمانده عادی و هر روز حاجی مرا با موتور به محل کار میبرد .
تا اینکه من دچار بیماری سختی شدم .
و پزشکان از بهبودی من قطع امید کردند . یک روز حاج مهدی با یک دسته گل سرخ به عیادتم آمد وقتی نظر پزشکان را به او گفتم اشک در چشمانش حلقه زد پس لیوانی را برداشت آن را تا نیمه آب کرد و چیزی زیر لب خواند و به آب داخل لیوان دمید پارچه سبزی را از جیب پیراهنش دراورد و با آب لیوان خیس کرد و نم آن را بر لبان من کشید و در آخر زمزمه کرد :
به حق دختر سه ساله ی حسین .....
روز بعد در عالم رویا خودم را در
صحنه ی کربلا دیدم دختر بچه ای سمتم آمد و من قمقمه ام را به او دادم او آن را گرفت و فقط لبهای خشکش را تر کرد و دوباره به سمت خیمه ها رفت .
اما سواری دختر بچه را با سیلی زد هر چه تقلا کردم به کمکش بروم نتوانستم یکباره از خواب پریدم و از همان لحظه حالم خوب شد و بهبود یافتم .
(انشاالله به آبروی سه ساله ی امام حسین(ع)
حاجات همه ی حاجتمندا بر آورده به خیر بگرده)
🌷شهید عبدالمهدی مغفوری🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
#معرفی_شهدا
#شهید_علی_محمد_قنبری🌹
▪️تاریخ تولد: ۱ / ۱ / ۱۳۴۴
▪️تاریخ شهادت: ۲۱ / ۶ / ۱۳۶۵
▪️محل تولد:خرم آباد←همدان،نهاوند،بیان
▪️محل شهادت: جزیره مجنون
#شهدا_را_یاد_کنید_با_صلوات
ـــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
#معرفی_شهدا #شهید_علی_محمد_قنبری🌹 ▪️تاریخ تولد: ۱ / ۱ / ۱۳۴۴ ▪️تاریخ شهادت: ۲۱ / ۶ / ۱۳۶۵ ▪️محل تول
پایانِ ۳۴ سال چشم انتظاری در #محرم۱۳۹۹
🌹 مادرش←خبری از پسرم نداشتیم🥀لباس و زنجیری که با آن عزاداری میکرد را در مسجد گذاشتیم🏴 به امید برگشتنش🕊️ خدا میداند در آن روزها چه کشیدیم از چشمانتظاری🥀🖤 هرکس که درب خانه را میزد🚪 احساس میکردیم که یا علیمحمد است یا از او از خبری آمده اما خبری نبود و دستخالی برمیگشتیم🥀
خواهرش← دو نفر از همرزمانش گفتند: *در جزیره مجنون سوار بر قایق بودند که با گلوله دشمن💥قایق واژگون میشود🥀و پیکر علیمحمد داخل آب میافتد💦ولی با تلاش همرزمان از آب خارجشده و بعد از درگیری سنگین پیکر برادرم مفقود میشود
🥀در تشییع شهدا حضور پیدا میکردیم🌷به عشق اینکه روزی شناسایی شود🕊️ پدر خدابیامرزم آرزوی برگشت پیکرش را داشت🥀و میگفت ایکاش پسر من هم بیاورند تا من هم کمتر چشمانتظار باشم ولی حیف.»
🥀سرانجام او که در ماه محرم شهید شده بود🏴 بعد از ۳۴ سال چشم انتظاری🥀پیکر او تفحص و شناسایی شد
و به وطن بازگشت🕊️ پیکر پاکش با رعایت پروتکلهای بهداشتی روز دوشنبه ۳ شهریور مصادف با ۴ #محرم سال ۱۳۹۹🏴 تشییع و به خاک سپرده شد
شهید علی محمد قنبری
#روحمان_با_یادش_شاد
ـــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی داشت شهید میشد گفت :
این دنیای جنگلی بمونه دست اهلش و این بهشت باصفا هم مفت چنگ ما
اینو گفت و چشاشو بست
چقدر این سکانس تو ذهن همه ما ماندگار شد...
؟ـــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
📸«ریحانه» ۴ ماه پس از شهادت پدرش به دنیا آمد
🔹ریحانه دهقانی فرزند شهید رضا دهقانی از شهدای حادثه ناوچه کنارک نیروی دریایی ارتش دوروز گذشته و پس از گذشت ۴ ماه از شهادت پدرش به دنیا آمد.
ـــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 حالا دیگه سر دوراهیای، وقتی آرپیجی رو میذاری و میچرخونی، زنت، بچهات، همه میان تو ذهنت
🔺 همه اینا میخوان مانع بشن که تو بلند نشی، و وقتی بلند میشی و آرپیجی رو میزنی، اونوقته که دیگه دنیا رو پشت سرت گذاشتی ...
ــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
انقلابی هوشیار باش
جبهه گیری رو در تخریب پناهیان دقت کنید:
1-بی بی سی، باستانی، حقیقت نژاد، براندازها
2-صدرالسادات، اشتری، دخانچی، عدالتخواها
3-آذرپیک، سلطانی و اصلاحات
4-تیم رسانه ای حامی دولت فعلی و احمدی نژاد
فتنه ها نسبت گذشته پیچیده تر شده و جبهه بندی ها تغییر کرده!
انقلابی عزیز هوشیار باش!
#اربعین
#ما_همه_پناهيانيم
ــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃🎉 🍃🎉 🎉 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_شصت_و_ششم ✍ - و انتظار دزدیده شدن حسام،یعنی من رو هم داشتیم.
💐🍃🌤
🍃🌤
🌤
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_شصت_و_هفتم
✍با همان متانت برایم آرزوی سلامتی کرد و قول داد تا هر چه زودتر دانیال را ببینم و صدای مهربان یان را بشنوم.
- دیگه با خیال راحت زندگی کنید.همه چیز تموم شد.
بی خبر از اینکه جنگ جهانی احساسم تازه در حال وقوع بود.
و من پیچیده شد در روسری به احترامش سرکرده،فقط تماشایش نشستم.
چند روز دیگر از عمرم باقی بود؟؟؟
دو روز؟؟
دو ماه؟؟
همه اش را نذر دوباره دیدنش میکردم.
رفت و بغض گلویم را فشرد،
من در این شهر جز خدایی که تازه شناخته بودم،دیگر کسی را نداشتم.
حتی مادر، و حتی این حسامِ امیر مهدی نام را.
کاش میشد که صدایش کنم که باز هم به ملاقاتم بیا،
اما…
و او رفت.
همانطور نرم وصبور.
فردای آن روز،پروین آمد همراه با زنی که خوب میشناختمش.
خودش بود مادر #محجبه و پوشیده در چادرِ حسام.
به در چشم دوختم.
نبود.نمی آید.
گوشهایم،صوت قرآنش را طلب میکردند...
اما دریغ...
پروین و مادری که فاطمه خانم صدایش میکرد،با لبخند کنار تختم ایستادند و در آغوشم گرفتند.
ادامه دارد....
بصیـــــــــرت
💐🍃🌤 🍃🌤 🌤 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_شصت_و_هفتم ✍با همان متانت برایم آرزوی سلامتی کرد و قول داد
پروین و مادری که فاطمه خانم صدایش میکرد،با لبخند کنار تختم ایستادند و در آغوشم گرفتند.
فاطمه خانم پیشانی ام را بوسید
- قربون چشمای آبی رنگت برم.
امیرمهدی گفت که فارسی متوجه میشی،گفت که بیایم بهت سر بزنیم.
منو پروین خانمم اومدیم یه کم از این حال و هوا درت بیاریم.
خیالت بابت مادرتم راحت باشه.
این پروین خانم عین خواهرش ازش مراقب میکنه نگران هیچی نباش.😊
فقط به خدا توکل کن و به فکر خوب شدن باش.
پروین با معصومیتی خاص در حالیکه کمپوت را روی میز میگذاشت،اشک چشمانش را پاک کرد و مدام قربان صدقه ام میرفت.
فاطمه خانم از کیفش شیشه ی کوچکی درآورد.
- مادر، یه کم تربت کربلا رو ریختم تو آب زمزم،نیت کردم که بخوری و امام حسین(ع)خودش شفات بده
و پروین مدام زیر لب آمین میگفت.
در دل به چهره ی سرخ شده از فرط کینه ی پدر،پوزخند زدم.
پدری که یک عمر از #شیعه و مقدساتشان بد میگفت،
و حالا همین شیعه تمام زندگیم را لذت وارد تسخیر کرده بود.
حسینی❤️ که مریدش میتوانست حسام باشد،
فاتحه ی دوست نداشتنش خوانده بود.
فاطمه خانم با #صلوات های مکرر شیشه کوچک را به دهانم نزدیک و محتویش را به بافت بافت وجودم تزریق کرد.
این شهد،طعم #بهشت می داد.💖
⏪ #ادامہ_دارد...
نویسنده: