. «چه زندگی شگفت انگیزی» فیلم دوست داشتنی است و‌گذر زمان چیزی از ارزشمند بودنش کم نکرده بود. از آن دسته فیلم‌ها که آدم احساس می‌کند دلش می‌خواهد دوباره به آن سر بزند. از آن فیلم‌هایی است که وقتی مشکلات و احساسات بد روی سر آدم آوار می‌شود و اینقدر عصبانی و‌خسته‌است که ممکن است از خدا بخواهد زندگیش را تمام کند، یا اینکه گلایه کند که چرا اصلا زاده شده، همان موقع وقت دیدن این فیلم است. جورج بیلی یک مرد مهربان و درستکار است که همیشه در مسیر کمک به دیگران زندگی کرده و از خیلی از خواسته‌هایش گذشته است. او حالا در آستانه ورشکستگی قرار دارد و قصد دارد خودکشی کند. دیالوگ: زندگی هر انسان زندگی‌های بسیاری رو تحت تاثیر قرار میده به طوری که نبودنش حفره بزرگی رو ایجاد می‌کنه. #معرفی_فیلم @bashamimtashafagh با شمیم تا شفق

. سه ثانیه به هدیه‌ای که خانم حسینی کف دستم گذاشت زل زدم.یک قلب مقوایی پرس شده با زنجیر و حلقه که پنج کلمه رویش نوشته شده بود.کلمه اول بغضم را بکسل کرد.حفره‌های چشمم بند شد و داشت آب می‌گرفت.تند تند پلک زدم.حالا وقت سرریز شدن آب از این حوض‌های تیله‌ای نبود.خانم حسینی گفت:«روزتون مبارک» او مدیر مرکز توانبخشی ذهنی بود.اولین باری که اسم مرکز به گوشم رسید حصار بزرگی در سرم کشیدم و یک تابلو «امکان نداره» به آن نصب کردم.دلم نمی‌خواست دخترم سر از مرکز توانبخشی ذهنی در بیاورد.از نظر من او فقط متفاوت بود.قبول اینکه به آنجا برود درد داشت.مثل وقتی خرده شیشه‌های شکسته ‌دستت را ببرند،قلبم بریده بود و می‌سوخت. حلما‌سادات با پیراهن خردلی رنگش دست خانم حسینی را گرفته بود و با دوستانش می‌چرخیدند. خیلی وقت بود چسب زخم پذیرش را زده بودم.دلم پیش هدیه‌ام بود اما جرات دوباره دیدنش را نداشتم.حتی وقتی به خانه رسیدیم نگاهش نکردم.مثل آدم سیگاری بودم که ترک کرده و خودش را سرگرم نشان می‌دهد اما همه حواسش به پاکت روی میز است.طاقت نیاوردم خودم را به هدیه‌ام رساندم.انگشتم روی آن کلمه جادویی رقصید.زیر لب خواندم:«مامان» همان کلمه اول حس کردم در قلبم زلزله‌ شد.این‌طور وقت‌ها برای اینکه سازه تنم دچار تخریب نشود چانه‌ام خودش را به قفسه سینه‌ام می‌رساند.دست‌هایم بغلم می‌کنند و انگشتانم لباسم را چنگ می‌زنند.صدایم می‌لرزید.مسئول حوضچه‌های تیله‌ای سرم احتمالا آتش‌سوزی داده بود برای همین شلنگ آب را باز کرد.همه اعضای وجودم داشتند در برابر آسیب زلزله از من محافظت می‌کردند.یک بار دیگر اولین کلمه را خواندم این‌بار مزه‌اش شور بود. هدیه‌ام حالا یک سال است که روی تخته‌ام به من نگاه می‌کند.هربار که چشمم به آن می‌افتد باز سه ثانیه روی کلمه اول متوقف می‌شوم و بعد لبخند می‌‌زنم.بعد از نزدیک به هشت سال مادر شدن هنوز هیچ‌کدام از کلماتش محقق نشده مخصوصا همان اولین کلمه اما من هر بار جوابش را زیر لب می‌دهم «منم همین‌طور جونُ‌دلم.منم همین‌طور» دیشب به هدیه‌ام گفتم:«من معتقدم امسال روز مادر واقعیه میدونی چرا؟چون بعد بلندترین و تاریک‌ترین شب سال اومده.پس مهم نیست چقدر گذشته یا قراره چقدر بگذره.مهم اینه تهش روز.اونم روز مادر. روز تولد منشا نور عالم» این‌بار من برای اعضای بدنم مادری کردم.لبخند زدم تا برایشان قایق بسازم چون سهراب گفته بود: «قايقي خواهم ساخت، خواهم انداخت به آب. قايق از تور تهی و دل از آرزوي مرواريد، همچنان خواهم راند. شب سرودش را خواند، نوبت پنجره‌هاست. همچنان خواهم راند. قايقی بايد ساخت.   #مامان #روز_مادر @bashamimtashafagh با شمیم تا شفق

. روز زن و مادر رو خدمت تمام زنان و مادران تبریک می‌گم ان‌شاالله این تبریک به روح زنان و مادران آسمانی هم برسد و زنان و مادران زمینی که فرزند از دست داده‌اند یا هنوز به دست نیاورده‌اند و یا نصفه و‌نیمه دارندش این روز متعلق به منشا نور عالم است پس بر همه مبارک #روز_زن #روز_مادر @bashamimtashafagh با شمیم تا شفق

. «۱۲ مرد عصبانی» از آن فیلم‌هایی بود که مبهوت قدرت فیلم‌نامه‌نویسی‌اش بودم اگر آن وقفه اول فیلم را در نظر نگیریم فیلم در یک صحنه، یک مکان با دوازده شخصیت مرد متفاوت، بدون شخصیت زن و بدون ابتذال بیننده را تا انتهای فیلم همراه می‌کند و این شگفت انگیز بود. یک قاضی دوازده مرد از اقشار مختلف جامعه را دعوت می‌کند تا به عنوان هیئت منصفه رای به یک پرونده قتل بدهند با این شرط که هر دوازده نفر باید همدیگر را مجاب کنند تا به یک نظر واحد برسند و تا پایلن کارشان حق خروج از اتاق را ندارند. همه اعضا به گناه‌کار بودن رای داده‌اند جز یک نفر. فیلم پر از مفاهیم آزادگی است و در رابطه با اعتقاد و جنگیدن با امید و باور است. می‌خواهد بگوید حتی اگر تنها بودی مسیر درست برایت لشگر خواهد ساخت. زحمتش را به جان بپذیر. #معرفی_فیلم @bashamimtashafagh با شمیم تا شفق

من، کم‌ دورهٔ نویسندگی شرکت نکرده‌ام. کم استاد نویسندگی ندیده‌ام. اما کارگاه نویسندگی خلاق را به خاطر نویسندگی تبلیغ نمی‌کنم. من کاری ندارم که شما قرار است نویسنده شوید یا نه. یا اصلا نوشتن مسأله‌تان هست یا نیست. فکر می‌کنم شرکت کردن در کلاس نویسندگی خلاق (اولین ترم از کارگاه‌های نویسندگی مدرسهٔ مبنا) برای هر آدمی مفید است. آدمی که این کارگاه را شرکت می‌کند، رفیق بهتری می‌شود، فرزند سرحال‌تری می‌شود، والد دقیق‌تری می‌شود. من این کارگاه را حتی به افراد غیرمذهبی هم پیشنهاد کردم. نتیجه؟ نه تنها رضایت داشتند که به دیگران هم توصیه کردند. خلاصه که فقط دو روز از مهلت ثبت‌نام این کارگاه باقی مانده. از من می‌شنوید، از دست ندهید. https://B2n.ir/r83815 @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف

. عمر تنها و تنها سرمایه شماست اون و راحت از دست ندید از پادکست رواق #بشنویم @bashamimtashafagh با شمیم تا شفق

. فیلم ذهن زیبا به زندگی علمی و روانشناسی زندگی ریاضی‌دان برجسته آمریکایی پرداخته است. ما با موفقیت ها و مشکلات او آشنا می‌شویم که البته فیلم کمی با زندگی حقیقی او متفاوت است. «جان نش» دانشجوی دکتری ریاضی است که دچار بیماری اسکیزوفرنی پارانوئید می‌شود و‌ همین مسئله برای او مشکلاتی را به همراه دارد فیلم من‌و‌ یاد پونزده سالگیم انداخت.وقتی عاشق ریاضی بودم و فکر می‌کردم حتما به جای جواب‌های یک صفحه‌ای راهی وجود داره که کوتاه‌تر باشه. یادمه در رابطه با یکی از مسائل به این کشف رسیدم و بیشتر از صد تا مسئله ریاضی رو با راهکار خودم حل کردم. صبح با کلی خوشحالی رفتم مدرسه که به معلمم بگم. ایشونم احتمالا خوابش میومد راه‌حلم و‌دید و بعد گفت:«مرجانی قبل تو همه چی کشف شده. برای امتحان فقط از راهی که گفتم وگرنه نمره نمی‌گیری» یادمه که خیلی ناراحت شدم الان فهمیدم حکمتش این بوده یه وقت اسکیزوفرنی نگیرم 🙄 #معرفی_فیلم @bashamimtashafagh با شمیم تا شفق

. فصل دوم سریال اسکوییدگیم به نظرم به شدت دچار افت شده برخی سکانس‌ها هنوز جذاب هستند اما شبیه یه طرح اولیه متن می‌مونن که بازنویسی نشدن فیلم‌نامه دچار ضعف هست، سوالات مخاطب جواب داده نمیشه، خرده‌ روایت‌های بی‌ربط وجود داره، شخصیت‌ها جدید و نو و امروزی‌تر شدن اما کم عمقن، سکانس‌ها در جایی که باید خوب پرداخت بشن عجول و در جایی که باید گذر کنن کند هستن و در نهایت پایان ‌بندی به شدت ضعیف. به نظرم یک نفر باید دستش و سر شونه نتلفیکش می‌گذاشت و می‌گفت عامو هر فصل باید پایان خودش رو داشته باشه نه اینکه بگیم خب دیگه بقیه‌اش باشه برای بعدا صحنه‌های خشن و خون و‌خون‌ریزی جز لاینفک فیلم هست ما در زندگی بارها بر سر دو راهی هستیم ممکنه سر حرفمون بایستیم و ممکنه نظرمون رو عوض کنیم مهم اینه آخر قصه حرفمون با عملمون یکی باشه. الهی آزاده باشیم قصه سه سال بعد از برنده شدن جی‌هون را نشان می‌دهد او‌حالا قصد انتقام از مسئول بازی‌ها را دارد فصل اول داستان افرادی است که وارد یک بازی می‌شوند که مبلغ جایزه آن ۴۵ میلیارد است اما برای برنده شدن ممکن است جان خود را از دست بدهند #معرفی_فیلم #اسکویید_گیم_۲ @bashamimtashafagh با شمیم تا شفق

. چرا باید یک شاهکار خاطره‌انگیز که بعد این همه سال هنوز هم قدرتمند بود رو تنزل بدیم برای یک بار دیدن خوبه شخصیت‌ها اصلا به قد و قواره فیلم نمی‌خورن انگیزه‌های شخصیت‌ها کافی نیستن چه برای پیشبرد داستان و چه برای تحول‌شون، روابط عاطفی و تنفرها ضعیف و آبکی هستن. درست و غلط و دروغ قاطی شدن و به دانسته‌هاتون از نسخه اول شک می‌کنید یک نفر فقط به من بگه کوسه‌ها و اقیانوس و‌کجا نگه می‌داشتن احتمالا در استخر زیر زمین کلوسئوم گلادیاتور دیگه پس کشت و کشت‌تار وخون‌و‌خونریزی اصلا بنیاد فیلم هست چندین سال بعد از مرگ مکسیموس قهرمان، رم دچار تنش است. در حالی که مردم در فقر به سر می‌برند، حاکمان جوان و بی‌فکر در پی جاه‌طلبی و کشور گشایی هستند. حالا به بهانه آخرین پیروزی مسابقاتی در راه است. #معرفی_فیلم @bashamimtashafagh با شمیم تا شفق

. بعضی فیلم‌ها قدرتمند شروع میشن قدرتمند تموم میشن همه‌چی هم سرجاشه و به موقع برگ‌های جدیدی روی میز می‌زارن انگار پاسور بازهای قهاری هستند اما ارزشمند نیستند، دارکن، تاریکن و جنبه‌های جدید کثیفی از انسان رو می‌کنن که ممکن اصلا بهشون فکر هم نکرده باشی همکلاسی قدیمی یا old boy از همون فیلم‌هاست از دیدنش پشیمون نیستم و به نظرم فیلم قدرتمندی اما فیلمی نیست که به نوشتن داستان مشابهش غبطه بخورم فیلم صحنه‌های خشن داره و بار منفی روانیش هم بالاست یک مرد خوشگذران که به دلیل مستی بازداشت شده در روز تولد دخترش دزدیده میشه و برای پانزده سال در یک اتاق زندانی میشه در طی این مدت هر بار خودکشی می‌کنه درمان میشه و به اتاق برگردونده میشه او بعد از پانزده سال همون‌جایی که دزدیده شده آزاد میشه و حالا یک سوال بزرگ توی ذهنش وجود داره؛ چرا؟ #معرفی_فیلم @bashamimtashafagh با شمیم تا شفق