eitaa logo
باشگاه شعر
105 دنبال‌کننده
98 عکس
99 ویدیو
0 فایل
من آمدم که یک شبه شاعر شوم تو را اما برای وصف تو عمر قرون کم است پاسخگو هستیم😉: @bashgah_shear
مشاهده در ایتا
دانلود
خُرَّم آن روز کز این منزلِ ویران بروم راحتِ جان طلبم و از پِیِ جانان بروم گرچه دانم که به جایی نَبَرد راه غریب من به بویِ سرِ آن زلفِ پریشان بروم دلم از وحشتِ زندانِ سِکَندَر بگرفت رخت بربندم و تا مُلکِ سلیمان بروم چون صبا با تنِ بیمار و دلِ بی‌طاقت به هواداریِ آن سروِ خِرامان بروم در رهِ او چو قلم گر به سرم باید رفت با دلِ زخم‌کَش و دیدهٔ گریان بروم نذر کردم گر از این غم به درآیم روزی تا درِ میکده شادان و غزل‌خوان بروم به هواداری او ذَرِّه صفت، رقص‌کنان تا لبِ چشمه‌ی خورشیدِ درخشان بروم تازیان را غمِ احوالِ گران‌باران نیست پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم ور چو حافظ ز بیابان نبرم رَه بیرون همرهِ کوکبهٔ آصفِ دوران بروم ❤️ @bashgahshear
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد اشک من رنگ شفق یافت ز بی‌مهری یار طالع بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد ساقیا جام می‌ام ده که نگارنده غیب نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد آن که پرنقش زد این دایره مینایی کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد @bashgahshear
چو دست بر سرِ زلفش زنم به تاب رَوَد ور آشتی طلبم با سرِ عِتاب رَوَد چو ماهِ نو رَهِ بیچارگانِ نَظّاره زَنَد به گوشهٔ ابرو و در نقاب رود شبِ شراب خرابم کُنَد به بیداری وگر به روز شکایت کنم به خواب رود طریقِ عشق پرآشوب و فتنه است ای دل بیفتد آن که در این راه با شتاب رود گدایی درِ جانان به سلطنت مفروش کسی ز سایهٔ این در به آفتاب رود؟ سوادِ نامهٔ مویِ سیاه چون طی شد بَیاض کم نَشَوَد گر صد انتخاب رود حباب را چو فِتَد بادِ نخوت اندر سر کلاه داریَش اندر سرِ شراب رود حجابِ راه تویی حافظ از میان برخیز خوشا کسی که در این راه بی‌حجاب رود @bashgahshear
ز دستِ کوتهِ خود زیرِ بارم که از بالابلندان شرمسارم مگر زنجیرِ مویی گیردَم دست وگر نه سر به شیدایی برآرم ز چشمِ من بپرس اوضاعِ گردون که شب تا روز اختر می‌شمارم بدین شکرانه می‌بوسم لبِ جام که کرد آگه ز رازِ روزگارم اگر گفتم دعایِ مِی فروشان چه باشد؟ حقِّ نعمت می‌گزارم من از بازویِ خود دارم بسی شُکر که زورِ مردم آزاری ندارم سری دارم چو حافظ مست لیکن به لطف آن سری امیدوارم @bashgahshear