میروم سمت جنون با پر معدنچیها
عاشقی چیست همان باور معدنچیها
صورتش سرخ شد از سیلی اعماق زمین
هرچه عشق است فدای سر معدنچیها...
کوه اگر شرم کند، کار کمی خواهد بود
پیش دلواپسیِ مادرِ معدنچیها!
بغض آوار شد و اشک زمانی نگذاشت
تا بگیرم خبر از دختر معدنچیها
توی این حادثه چیزیست که دنیا فهمید
جز خدا نیست کسی یاور معدنچی ها...!
@bashgahshear
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهر بی یار... 🥺
ظهرتون بخیر😊
@bashgahshear
صد ره به رخ تو در گشودم من
بر تو دل خویش را نمودم من
جان مایۀ آن امید لرزان را
چندان که تو کاستی فزودم من
میسوختم و مرا نمیدیدی
امروز نگاه کن که دودم من
تا من بودم نیامدی افسوس!
وانگه که تو آمدی، نبودم من
#هوشنگ_ابتهاج ❤️
@bashgahshear
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو واقعا شاعری؟...
@bashgahshear
ایصبحشبهجرانتاچندنمیآیی
ویشامغموحرمانتاچندهمیپایی
ایبختسیهرختیبهرچهنمیخوابی
ویمامنکوبختیازچیستنمیزایی
ایمرغسحر تا کی شبرفتونمیخوانی
وی پیک فلق تا کی صبح آمد و نسرایی
ای بار فراق از چون این قدر گران سنگی
ای صبح وصال از چون اینقدر سبک پایی
#هور_اصفهانی
@bashgahshear
از حنجر انقلاب حلق آویزیم
الحق که مکلفیم تا برخیزیم
باید دل خویش را به دریا بزنیم
این غده نحس را به دریا ریزیم
@bashgahshear
روی پیشانی بختم خط به خط چین دیدهام
بس که خود را در دل آیینه غمگین دیده ام
موسپیدم موسپیدم موسپیدم موسپید
گرگ بالان دیده بودم، برف سنگین دیده ام
آه، یک چشمم زلیخا آن یکی یعقوب شد
حال یوسف را ببینم با کدامین دیده ام؟
آشنا هستی به چشمم صبر کن، قدری بخند
یادم آمد، من تو را روز نخستین دیدهام
بیستون دیشب به چشمم جادهای هموار بود
ابن سیرین را خبر کن، خواب شیرین دیدهام
#سیدحمیدرضا_برقعی ❤️
@bashgahshear
باشگاه شعر
🔰 باشگاه شعر حوزه هنری استان یزد برگزار میکند ؛ 🖋 «دوره آموزشی بومِ شعر» تعداد جلسات : ۱۰ جلسه مق
یادتون نره ثبت نام کنیدا😉
به دوستان و عزیزانتون هم معرفی کنید😍
VID_64611110_184437_123.mp3
1.21M
خشخشصدای پای خزان است...🍁
شاعر: علیرضا بدیع
دکلمه: رشید کاکاوند
@bashgahshear
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام ظهر دل انگیزتون بخیر 😍
@bashgahshear
تا دیده دلم عارِضِ آن رَشکِ پری را
پوشیده به تن جامهٔ دیوانهگری را
چون مردِ هنرپیشه به هر دوره ذلیل است
خوش آنکه کند پیشهٔ خود بیهنری را
شب تا به سحر در طلبِ صبحِ وصالت
بگرفته دلم دامنِ آهِ سحری را
در عصرِ تَمَدُّن چون تَوَحُّش شده افزون
بر دیده کشم سرمهٔ عهدِ حجری را
یاقوت مگر پیشِ لبِ لعلِ تو دم زد
کز رَشک چو من جلوه دهد خونجگری را
از روزِ ازل دستِ قضا قسمتِ ما کرد
رسوایی و آوارگی و دربهدری را
تا فرخی از سِرِّ غمِ عشق خبر شد
رجحان دهد از هر خبری بیخبری را
#فرخی_یزدی
@bashgahshear