eitaa logo
⚘ خاطرات شهدا ⚘
1هزار دنبال‌کننده
796 عکس
97 ویدیو
0 فایل
با شهدا و راه و رسم شهدا تا ظهور امام زمان(عج) ارتباط با ادمین : @smh66313
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️ | دعا کنید شهیـد بشم... | یه روز آقا آرمان بهمون گفت: بچه‌ها همه‌تون فردا روزه بگیرید بیاید حوزه، قراره افطاری بدیم. فرداش همه موقع اذان مغرب سر سفره نشسته بودیم. آقا آرمان رو کرد به بچه‌ها گفت: خب ان‌شاءالله که نماز و روزه‌هاتون قبول باشه؛ شما دل‌هاتون پاکه و چیزی به افطار نمونده، ازتون می‌خوام برام یه دعا کنید. همه گفتیم: آقا چه دعایی کنیم؟ آقا آرمان گفت: دعا کنید شهید بشم... همه‌مون دستامون رو گرفتیم بالا دعا کردیم؛ اصلا انگار نمی‌دونستیم داریم چه دعایی می‌کنیم؛ شاید بعضی‌ها معناش رو هم‌ نمی‌دونستند... • یکی از متربی‌های شهید 🌹 زندگی بی شهدا ننگ بود 🌹 🆔 @bashohada_313
شهدا از خود ما بودن! از بین ما بودن... زندگیشون و سختی هاشون مثل ما بوده فقط اراده "واقعی" کردند برای رسیدن به خـدا . ‌. . ✨ @bashohada_313
داشت یکی یکی وسیله‌هایش را جمع می‌کرد تا از حوزه بزند بیرون. مهدی هم روی بالکن مسجد راه می‌رفت و به او نگاه می‌کرد. با خودش فکر می‌کرد: «یعنی آرمان کجا می‌خواهد برود؟ توی این شلوغی‌ها که کسی جرأت بیرون رفتن ندارد. آرمان چرا نمی‌نشیند درسش را بخواند؟» پیش خودش حدس زد که شاید می‌خواهد برود کمک نیرو‌های انتظامی. از همان بالکن مسجد آرمان را صدا زد: «آرمان! داری کجا می‌ری؟» آرمان همان طور که وسیله‌هایش را جمع می‌کرد، گفت: «احتمالاً امشبم خیابونا شلوغ می‌شه. می‌خوام برم کمک نیرو‌های انتظامی تا اغتشاشگر‌ها مزاحم مردم نشن. تو هم بیا تا امشب با هم بریم.» مهدی همین طور که روی بالکن این طرف و آن طرف می‌رفت گفت: «آرمان بشین درست رو بخون! این کار‌ها وظیفه من و تو نیست.» آرمان کمی مکث کرد؛ نگاهش را برگرداند سمت مهدی و گفت: «آدم نباید سیب زمینی باشه.» مهدی سری تکان داد و گفت: «خب حداقل از این به بعد کم‌تر برو.» آرمان جواب داد: «باشه، امشب رو که برم بعدش دیگه کم‌تر می‌رم.» رفت و برای همیشه دوستانش را تنها گذاشت.» ♥️ @bashohada_313
|🕊یک تکـه از بهشـت🕊| هر وقت می‌رفتیم مشهد، باید حتما می‌رفت صحن گوهرشاد. ساعت‌ها آن‌جا می‌نشست و دعا می‌کرد. می‌گفت: این کنج دیوار یه تکه از بهشته... 🌹 @bashohada_313
سالگرد شهید مدافع امنیت شهید آرمان علی وردی🌱 🕊 به رسم ادب... آخرین سفری که خانوادگی به مشهد مشرف شده بودیم، شب آخر، شب عاشورا بود. قرار این بود که صبح زود به تهران برگردیم. برای خداحافظی و آخرین زیارت به حرم رفتیم که موقع برگشت، آرمان همش هر چند قدمی که برمی‌داشت به رسم ادب تند تند برمی‌گشت و گنبد امام رضا(ع) رو نگاه می‌کرد و اشک می‌ریخت... منم خیلی حواسم بهش بود و هرموقع که آرمان می‌ایستاد و گنبد رو نگاه می‌کرد منم کنارش می‌ایستادم و می‌دیدم که یک‌ریز اشک می‌ریزد. دیدن این صحنه و اشک‌هاش یک لحظه هم از ذهنم دور نمی‌شه و دائم جلوی چشمانمه... • به روایت از مادر بزرگوار شهید | (ع) 🌹 -------------- 📣 کانال رسمی شهید آرمان علی‌وردی @shahid_armanaliverdy @bashohada_313
هروقت عید یا ولادت یکی از ائمه می‌شد، حتما شیرینی یا شکلاتی چیزی می‌گرفت و می‌اومد خونه. اعتقاد داشت همون‌طور که توی روزهای شهادت نباید کم بذاریم، تو اعیاد و ولادت‌ها هم باید خوشحالی‌مون رو نشون بدیم. 🌼 به روایت مادر بزرگوار شهید | ---------- 📣 کانال شهید آرمان علی‌وردی @shahid_armanaliverdi @bashohada_313
🕊خورد کردن غرور تابستان ۹۹ بود.باید حجره دار می شدیم.حجره ها تقسیم شد.اولین نفری که صدا شد من بودم.حاج آقا رهنما منو به سوی حجره راهنمایی کرد. من منتظر بودم ببینم هم حجره ایم کیه.دیدم آقای علی وردی هست. تا اومد با من گرم گرفت عکس حضرت آقا و حاج قاسم را بر دیوار زد. قرار شد که مسئولیت هارو تقسیم کنن. خودمان باید برای مسئولیت داوطلب می شدیم. دونه دونه مسئولیت هارو گفتند. اولین نفری که داوطلب شد آرمان بود. داوطلب شد برای نظافت دستشویی ها . همه تعجب کردند بعد ها ازش پرسیدم برای چی اولین نفر داوطلب شدی و برای چی نظافت دستشویی رو انتخاب کردی؟ گفت برای اینکه غرورم شکسته بشه و نوکری سربازای امام زمان رو انجام بدم 🥀 @bashohada_313
🔺️ غیر قابل بخشش... 🔶️آرمان از غیبت کردن و دروغ گفتن بسیار متنفر بود. اگر جایی، غیبت می‌کردند اول از عواقب آن توضیح مفصل می‌داد. 🔷️او می‌گفت: هر چیزی که برای خودت نمی‌پسندی، برای دیگران هم نپسند. ♥️ شهید آرمان علی وردی @bashohada_313
🔺️میری شهید میشی ها... روز چهارشنبه قبل از رفتن از حوزه، آخرین کلاس رو با هم بودیم. کلاس که تموم شد سریع وسایلش رو جمع کرده که بره؛ گفتیم: آرمان کجا میری؟ گفت: امشب آماده‌باش هستیم. گفتیم: آرمان نرو! گفت: نه باید برم... به شوخی گفتیم: آرمان میری شهید میشی ها... 🔷️گفت: این وصله‌ها به ما نمی‌چسبه! 🔶️بعدش هم گفتیم: بیا با هم عکس بگیریم. نیومد! هرکاری کردیم نیومد...! به شوخی می‌گفتیم: که شهید شدی می‌زاریم پروفایل‌مون. ولی باز نیومد! شهید آرمان علی وردی ♥️ @bashohada_313
🔻طبق فتوا... آرمان که مریض شده بود، بردمش پیش دکتر؛ 🔷️تا فهمید دکتر خانم هست و می‌خواد آرمان رو معاینه بکنه، گفت من نمیام. گفتم: پسرم این خانم دکتر هستند، می‌خوان فقط معاینه‌ات بکنند. 🔶️گفت: نه پدرجان! طبق فتوای حضرت آقا تا وقتی که میشه به پزشک محرم مراجعه کرد نباید پیش پزشک نامحرم رفت... 🎙 پدر شهید آرمان علی‌وردی شهید آرمان علی وردی ♥️ @bashohada_313