🔺می روم تا انتقام سیلی زهرا (س) بگیرم!
▫️مرتضی شادکام:
سال ۱۳۷۲ مدتی بود در ارتفاعات ۱۱۲ فکه مشغول تفحص بودیم و آخر شب با دستخالی به مقر برمیگشتیم و حال حرفزدن با همدیگر را نداشتیم. یکی از بچهها نوار روضه #حضرت_زهرا (س) را میگذاشت و عقده دل خالی میکردیم.
🔶️موقع روضه به حضرت زهرا عرض کردم: «یا زهرا! ما به عشق مفقودین اینجاییم، اگر ما را قابل میدانی عنایتی کن شهدا خودی نشان دهند و اگر قابل نمیدانی برگردیم تهران».
فردا صبح وقتی مشغول کار شدیم، ابر سیاهی آسمان را پوشانده بود، یک بار دیگر روضه حضرت زهرا (س) را خواندیم و با زمزمه نام حضرت مشغول کار شدیم.
🔷️روبروی پاسگاه ۲۷، بند انگشتی نظرم را جلب کرد. آرامآرام خاکهای اطرافش را خالی کردیم، پیکر شهیدی پیدا شد، وقتی به بدن شهید رسیدیم، دیدیم شهیدی دیگر هم کنارش خوابیده و رویشان به سمت همدیگر بود و قمقمهشان آب هم داشت که بهعنوان تبرک خوردیم.
وقتی با صلوات پیکرها را از روی زمین برداشتیم، دیدیم پشت پیراهن هر دو نوشته شده بود: «می روم تا انتقام سیلی زهرا رو بگیم
#شهدا_و_حضرت_زهرا♥️
@bashohada_313
🔺بلندشو برو...
شهید کاظمی در عملیات بیت المقدس ترکش خورده بود به سرش. با التماس بردیمش اورژانس.
اصرار داشت سر پایی مداوایش کنند. پزشک که زخم عمیقش را دید بستریش کرد.
🔷️بر اثر خون ریزی زیاد از هوش رفت. اما یک باره به هوش آمد و گفت بلند شو برویم. اصرار کردم و دلیل این تصمیم را پرسیدم.
گفت: می گویم به شرط اینکه تا زنده ام به کسی نگویی.
🔶️ در اتاق عمل خوابیده بودم که حضرت زهرا سلام الله علیها از در وارد شدند. دستی به سرم کشیدند و گفتند بلند شو! بلند شو! چیزی نیست. بلند شو برو به کارهایت برس.
شهید احمد کاظمی⚘️⚘️
#شهدا_و_حضرت_زهرا
سالروز شهادت شهید کاظمی
▫️راوی: آقای خانزاده
@bashohada_313