🔺️مگه من مرده ام؟
قرار بود نیروها سه نصف شب سوار تویوتا به منطقه عملیات در نزدیکی #خان_طومان اعزام شوند. مرتضی کریمی گردانش را با «لبیک یا زینب س» حرکت داد. حاج مهدی کنار دیوار ایستاده بود و نیروها را وارد خط می کرد، تا چشمش به مجید افتاد، خونش به جوش آمد.
🔶️قرار قبلی هم این بود که هر طوری شده مجید را بپیچانند. می خواستند او را به عنوان نگهبان معطلش کنند و بعد از عملیات به عقب برگردانند. شاید اثر گعده خنده و شوخی دیشب بود که الان مجید در خط مقدم بود؛ همان گعده ای که ناگهان به #مجلس_روضه تبدیل شد و صدای #لبیک_یا_زینب (س) با باران اشکش در هم آمیخت. صدای گریه بچه ها، افراد بیرون اتاق را به تعجب واداشته بود.
حاج مهدی گفت: کی تو را آورده اینجا؟ فقط برو عقب نبینمت.
آرام رفت ته ستون. صدای تیر و لبیک یا زینب (س) بچه ها درهم آمیخته بود. صدای لبیک یا زینب مجید همه را متوجه خودش کرد.
🔷️حاج قاسم گفت: مگر قرار نبود برگرداندت عقب. مجید گفت: از دست حاج مهدی فرار کردم و آمدم. مگر من مرده باشم که این نامردها بخواهند طرف حرم بی بی نگاه چپ کنند.
پیش می رفت و شلیک می کرد. وقتی پشت جان پناهی نشست، تیرهای تکفیری ها به وصال رسانده بودندش.
شهید مجید قربانخانی🌺
#مدافعان_حرم
@bashohada_313