باسیّدالشهداءوشهداتـٰاظُهـور🌹
#برادرشھیدم❤️ چون تپشی هراسان در قلبم چگونه پنهانت کنم و نمیرم؟ #اللٰهُمَعَجِّــلْلِوَلیِکَالفَ
#سلامبرابراهیم۱📚
🍃گفتم: اگه چیزی هست بگو ، شاید بتونم کمکت کنم .
🌱کمی سکوت کرد. به آرامی گفت : چند روزه که دختری بی حجاب ، توی این محله به من گیر داده!
🍃گفته تا تو رو به دست نیارم ولت نمیکنم!
🌱رفتم تو فکر ، بعد یکدفعه خندیدم! #ابراهیم با تعجب سرش را بلند کرد و پرسید : خنده داره؟!
🍃گفتم: داش ابرام ترسیدم ، فکر کردم چی شده!؟
🍃بعد نگاهی به قد و بالای #ابراهیم انداختم و گفتم : با این تیپ و قیافه که تو داری ، این اتفاق خیلی عجیب نیست!
🌱گفت : یعنی چی؟! یعنی به خاطر تیپ و قیافه ام این حرف رو زده . لبخندی زدم و گفتم : شک نکن!
🍃روز بعد تا #ابراهیم را دیدم خنده ام گرفت. با موهای تراشیده آمده بود محل کار ، بدون کت و شلوار! فردای آن روز با پیراهن بلند به محل کار آمد! با چهره ای ژولیده تر ، حتی با شلوار کردی و دمپائی آمده بود .
🌱#ابراهیم این کار را مدتی ادامه داد . بالاخره از آن وسوسه شیطانی رها شد .
#جهش_معنوی✨✨✨
وعجّل اَلّلهمَّ فِی فرجِ مولانا یٰاصٰاحب الزّمان
✨یا زهرا سلام الله علیها✨
باسیّدالشهداءوشهداتـٰاظُهـور🌹
✨یـازهـــ(س)ـــرا✨ بــرادرم! من در فکر آن کانالی هستم که تنها جسمتــــ آرمیده... به کجا چنین شت
#سلامبرابراهیم۱📚
با تعجب پرسیدیم :
چی شده!؟ چیزی نگفت. فقط چفیه ای که به کمرش بسته بود را باز کرد . آن را به چهره مرد باز داشت شده بست .
پرسیدم : #ابراهیم چیکار می کنی!؟ در حالی که صورت او را می بست جواب داد : ما بر اساس یک تماس و خبر ، این آقا را بازداشت کردیم ، اگر آنچه گفتند درست نباشد آبرویش رفته و دیگر نمی تواند اینجا زندگی کند .
همه مردم اینجا به چهره یک متهم به او نگاه می کنند .
اما حالا ، دیگر کسی او را نمی شناسد . اگر فردا هم آزاد شود مشکلی پیش نمی آید .
وقتی از ساختمان خارج شدیم کسی مظنون مورد نظر را نشناخت . به ریزبینی #ابراهیم فکر می کردم . چقدر شخصیت و آبروی انسان ها در نظرش مهم بود .🌹
#جهش_معنوی✨✨✨
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب✅