eitaa logo
🕊با شهدا
128 دنبال‌کننده
148 عکس
295 ویدیو
9 فایل
•♥•.¸¸.•♥• بــــا شُـــهـــــدا •♥•.¸¸.•♥•.¸ با شُــــهدا راهِـمون، راهِـ خُـــدا میشهـــ https://daigo.ir/secret/6524937166 پیام ناشناس
مشاهده در ایتا
دانلود
خوش به حال شهدا که رسیدند آخر با شهادت به سرانجام اباعبدالله(ع)..💔 @bashohadaaa1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در چنین حوادثی دقت در چند نکته می‌تواند مسیر را برای ما روشن سازد: 🔰ریشه‌ی محبوبیت و همراهی و همدلی مردم با یک شخصیت چه می‌تواند باشد؟ 🔰آینده و وضعیت کشور چه خواهد شد؟ 🔰وظیفه ما در این حادثه چیست ؟ 🌿و چه زیبا سرود شاعر محترم محمد رسولی، دست او در آسمان دست شهادت را گرفت بال در بال شهادت مزد خدمت را گرفت @bashohadaaa1
و سوختن در رهِ معشوق رسمِ عاشق هاست..💔 ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿 عجب کلیپ نابی …… بار الها در رهت هر کس بمیرد زنده است زندگی بی عشق تو ننگ است و بی ارزنده است حاضرم در راه دین از تن جدا گردد سرم من بمیرم باک نیست اما بماند رهبرم ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ، جمال راوی:استاد محمدشاهی برادرم جمال از دوستان نزدیک احمدآقا بود. تاثیر رفتار احمدآقا در او بسیار زیاد بود. همیشه به همراه هم در جلسات استاد حق شناس شرکت می کردند. رفتار و اخلاق جمال بسیار به احمدآقا شبیه بود. در آن دوران شرایط خانه‌ی ما با آن ها کاملا متفاوت بود. جمال از آن روز ها که در دبستان مشغول تحصیل بود در یک مغازه کار می کرد. پدر ما یک کارگر ساده با چندین سر عایله بود. جمال هرچه که به دست می آورد جمع می کرد و برای مخارج خانه تحویل پدر یا مادر می داد. با آنکه شرایط خانه‌ی ما از لحاظ مالی تعریفی نداشت اما بارها دیده بودم که جمال به فکر مشکلات مردم بود و سعی می کرد گرفتاری آن ها را برطرف کند‌ از دیگر ویژگی های جمال ارادت قلبی و عشق عجیب او به مولایش قمر بنی هاشم و امام زمان(عج)بود. جمال با شروع جنگ راهی جبهه شد. سال۱۳۶۲بود که پس از مدت ها به مرخصی آمد و از همه‌ی رفقا خداحافظی کرد. 🔸 ادامه دارد... ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿هر آنچه می بینیم یا می شنویم یا می خوانیم غذای روحِ ما می شود.. ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
🌿خدای متعال به ما فرصت میده، فرصت میده، فرصت میده، و خدایی نکرده اگر غفلت بکنیم، از ما گرفته بشه، دیگه نمیتونیم جبران بکنیم... ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 ادامه قسمت قبل نمی دانم چرا، اما جمال و چند تن از دوستانش همیشه می گفتند که آرزو داریم گمنام بمانیم! در ولفجر۴ در ارتفاعات غرب کشور آرزوی آنها براورده شد. مدتی بود که از آنها خبر نداشتیم‌ مادرم که جمال را بسیار دوست داشت بیش از همه بی تابی می کرد.تا اینکه یک روز خبر خوشی آمد! یکی از دوستان جمال به محل آمده بود.می گفت: مطمئن هستم که جمال زنده است. مجروح شده و به زودی بر می گردد. آنقدر خوشحال بودم که نمی دانستم چه کار کنم.دویدم به سمت مسجد. در مواقع خوشحالی و ناراحتی سنگ صبور من احمدآقا بود. من آن زمان شب و روز با احمداقا بودم‌. با خوشحالی وارد دفتر بسیج شدم.دیدم احمدآقا مشغول نوشتن پلاکارد است:عروج خونین شهید جمال محمدشاهی را.... گفتم: احمداقا ننویس!خبر خوش،خبر خوش از خوشحالی نمی توانستم کلمات را کامل بگویم. گفتم: احمدآقا یکی از رفقای جمال اومده میگه جمال زنده است. خودش دیده که جمال مجروح شده و بردنش بیمارستان. خیره شدم به چشمای احمدآقا. اصلا خوشحال نشده بود!سرش را پایین انداخت و مشغول نوشتن ادامه جمله شد. گفتم:احمدآقا ننویس،مگه نشنیدی،جمال زنده است. اگه مامانم این پلاکارد رو ببینه، دق میکنه. سرش رو بلند کرد و گفت: من جمال شما رو دیدم.توی بهشت بود.همان دو ماه پیش موقع عملیات شهید شده! انگار آب سردی روی من ریخته بودند. همه‌ی غم ها به سراغم آمد. من به حرف احمدآقا اطمینان داشتم.. کمی با حالت پریشانی به احمدآقا نگاه کردم. همه‌ی خاطرات داداش جمال از جلوی چشمانم عبور کرد. آب دهانم را فرو دادم و گفتم: داداشم حرف دیگه ای نزد؟ احمدآقا سرش را بالا آورد و ادامه داد: چرا، به من گفت: دو ماه برام نماز قضا بخوان.من هم چند وقتی هست که شروع کردم به خواندن. بعد از آن مطمئن شدیم که جمال شهید شده، چند روز بعد فهمیدیم خبر مجروحیت جمال هم اشتباه بود. 🔸ادامـــــه دارد.. ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
دفترِ روزگار هر صبح ؛ برگی نو و سفید به ما هدیه می‌دهد.. این فرصتِ ماست..! پس هر صبح زندگی‌مان را از نو و زیبا بنویسیم ... ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ادامه قسمت قبل مراسم یادبودی برای جمال در مسجد برگزار شد.احمدآقا همه‌ی بچه ها را جمع کرد و در مراسم شرکت کرد. خودش هم بسیار با ادب در مسجد نشسته بود.بعدها وقتی از او درباره‌ی این مسئله سؤال کردم گفت: مولای ما امام زمان(عج) در مراسم ختم شهید جمال حضور یافته بود برای همین اصرار داشتم همه‌ی بچه ها شرکت کنند. ✨جمال به جرگه‌ی شهدای گمنام پیوست و دیگر پیکرش باز نگشت. بعدها یکی از دوستان جمال که در قم سکونت دارد تماس گرفت و گفت: من جمال را در عالم رویا دیده‌ام. جمال گفت: ما با کاروان شهدای گمنام برگشته ایم و در مجاورت مسجد جمکران، بالای کوه خضر، حضور داریم! ✨من بعدها شنیدم که آیت الله حق شناس درباره‌ی اهمیت نماز به کلام احمد آقا روی منبر استناد می کردند که: «داداش جون، نماز این قدر اهمیت داره که اون شهید میاد به دوستش میگه دو ماه برای من نماز بخوان، حتی شهید هم نمی خواهد حق الله به گردن داشته باشد.» 🔸ادامـــــه دارد... ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨✨✨ راست گفته اند عالَم از چهار عنصر تشکیل شده است، آب و آتش و خاک و هوا.. آبی که از تو دریغ کردند، آتشی که در خیمه گاهت افتاد، خاکی که شد تجدیدگاه و طبیب دردها، هوایی که عمریست افتاده در دلهای ما.. و ترکیب این چهار عنصر میشود، کربلا..💔 جمعه ۱۹ مهر ۱۳۹۲محمد حسن قاسمی 🌿دستنوشته شهید قاسمی و خوانش توسط مادربزرگوارشون.. ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
امروز بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۹۵، سه روز است که بیمارستان میدانی عامر را تحویل گرفته ام.. مشکلات زیاد است ،اما من تقریبا مشکلی ندارم. چون برایم اهمیتی ندارد که روی خاک بخوابم یا روی تشک ابری ، حتی اهمیتی ندارد که بخوابم یا نخوابم.. شاید دلیل اینکه معمولا مسئول راه اندازی بیمارستان های میدانی هستم، همین است. برای ذائقه من جای راحت ، مناسب نیست. چند وقتی است فکر میکنم ای کاش تیر نخورم ، ای کاش صدمه ای به من وارد نشود. نه برای اینکه از جانم ترس دارم یا..، نه، برای اینکه دشمنی که مرا میکشد،خوشحال خواهد شد. ✨دوست دارم شهید شوم ولی نه با گلوله ، دوست دارم این قدر در راه اسلام زحمت بکشم که بمیرم... 🌿کتاب دلم پرواز میخواهد ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿دوست دارم آنقدر در راهِ اسلام زحمت بکشم که بمیرم.. ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
چه‌کسی‌مشتاق‌تر از"امام‌زمانت"، برای‌شنیدن‌ِحرفات‌هست؟! ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ 💚 @bashohadaaa1
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 راوی:یکی از دوستان شهید و استادمحمدشاهی توی پایگاه بسیج مسجد بودیم.بعد از اتمام کار ایست و بازرسی می خواستم برگردم خانه. طبق معمول از بچه‌ها خداحافظی کردم. وقتی می خواستم بروم احمدآقا آمد و گفت: می خوای با موتور برسونمت؟ گفتم: نه خونه‌ی ما نزدیکه‌خودم از توی بازار مولوی پیاده میرم. دوباره نگاهی به من کرد و گفت: یه وقت سگ دنبالت می کنه و اذیت می شی! گفتم: نه بابا، سگ کجا بود؟ من هرشب دارم این راه رو میرم. دوباره گفت:بذار برسونمت. اما من اجازه ندادم وگفتم:از لطف شما متشکرم. بعد هم از مسجد خارج شدم. پیچ کوچه مسجد رو رد کردم و وارد بازار مولوی شدم. یک دفعه دیدم هفت هشت تا سگ گنده و سیاه رو به روی من وسط بازار وایسادن!!😰 چی کار کنم؟ این ها کجا بودن؟ برم؟برگردم؟! خلاصه بچه های مسجد را صدا زدم و‌.. تازه یاد حرف احمد آقا افتادم یعنی می دونست قراره سگ جلوی من قرار بگیره؟! 🔸 ادامه دارد... ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
🌿 آقا امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: 🌸 ما ظَفِرَ مَنْ ظَفِرَ الْإِثْمُ بِهِ، وَ الْغَالِبُ بِالشَّرِّ مَغْلُوبٌ. كسى كه با توسل به گناه پيروز شود پيروز نيست و كسى كه با ستم غلبه كند (درواقع) مغلوب است. 📚 حکمت 327، نهج البلاغه ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ ❤️ @bashohadaaa1
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 ادامه قسمت قبل چند پسر داشت. یکی از آنها راهی جبهه شد. مدتی بعد و در جریان عملیات پسرش مفقودالاثر شد. خیلی ها می گفتند که پسر او در جریان عملیات شهید شده. حتی برخی گفتند ما پیکر این شهید را دیده ایم.همه‌ی اهل محل ایشان را به عنوان پدر شهید می شناختند. این پدر، انسان بسیار زحمت کشی بود اما اهل مسجد و نماز جماعت نبود. او یک ویژگی دیگر هم داشت و آن اینکه به احمد آقا خیلی ارادت داشت. این اواخر که حالات احمدآقا خیلی عارفانه شده بود، در حضور او صحبت از پسر همین آقا شد، از همین شهید. احمدآقا خیلی محکم و با صراحت گفت: پسر ایشان شهید نشده و الان در زندان‌های عراق اسیر است! بعد ادامه داد: روزی می رسد که پسرش بر می گردد. من خیلی خوشحال شدم.رفتم به آن پدر گفتم: احمدآقا را قبول داری؟ گفت: بله، پاک ترین و بهترین جوان این محل احمد آقاست. با خوشحالی گفتم: احمدآقا می گه پسر شما زنده است.در زندان‌های عراق اسیره و بعدها بر می گرده. خیلی خوشحال شد.گفت: خودت از احمدآقا شنیدی؟ گفتم: آره، همین الان تو مسجد داشت درباره‌ی پسر شما صحبت می کرد. با من راه افتاد و آمد مسجد. نشست کنار احمدآقا و شروع به صحبت کرد. پیرمرد ساده‌دل همین که از خود احمدآقا شنید برایش کافی بود. دیگر دنبال سند و مدرک نمی گشت! اشک می ریخت و خدا را شکر می کرد. بعد از آن صحبت، خانواده‌ی آن ها بارها با صلیب سرخ نامه نگاری کردند. اما هیچ خبری نگرفتند. برخی این پدر را ساده می خواندند که به حرف یک جوان اعتماد کرده و می گوید پسرم زنده است. اما این پدر اعتماد کامل به حرف‌‌های احمدآقا داشت. البته خوابی هم که در همان ایام دیده بود کلام احمدآقا را تایید می کرد. از آن روز به بعد نماز جماعت این پدر ترک نشد.همیشه به مسجد می آمد و به بچه‌های مسجد خصوصا احمدآقا ارادت بیشتری پیدا کرده بود. ✨صدق کلام احمدآقا پنج سال بعد مشخص شد.در مرداد ماه سال۱۳۶۹ اسرای ایران و عراق تبادل شدند. بعد اعلام شد که تعدادی از مفقودان ایرانی که در اردو گاه‌های مخفی رژیم صدام بودند آزاد شده‌اند. مسجد و محله‌ی امین الدوله چراغانی شد. آزاده‌ی سرافراز ابوالفضل میرزایی، که هیچ کس تا زمان آزادی از زنده بودن او مطمئن نبود، به وطن بازگشت. اما آن روز دیگر احمدآقا در میان ما نبود. 🔸ادامـــــه دارد... ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
🌿لکن خدمت به اسلام و مسلمین از همه چیز مهم تر است.. ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
🌿امام خمینی رضوان الله علیه: من اگر یک دعای مستجاب داشته باشم به خدا عرض میکنم اللّهُمَّ اجعَل عاقبتِ امری خَیرا✨ ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
🌿 امام خمینی (ره) ثابت کرد مسیر اوج گرفتن برای غیرمعصومین تا کجا باز است! ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1