eitaa logo
داداش شهیدم ابراهیم هادی
384 دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
12.5هزار ویدیو
38 فایل
اللهم الرزقنا توفیق الشهادة في سبیلک @zolfaqar4
مشاهده در ایتا
دانلود
❣هـرگـاه‌ پرچم‌ محمد‌رسول‌اللّٰھ را در افق عالم زدے؛ حق دارے استراحت ڪنی:) https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
با بچه‌های فامیل کنار رود آب مشغول بازی بود که یه سیب قرمز و درشت از آب رد شد، بچه‌ها سیب رو گرفتن و تقسیمش کردن و خوردن؛ اما علیرضا نخورد. گفت: من نمی‌خورم، شاید صاحبش راضی نباشه. بچه‌ها نفهمیدن چی گفت! ولی پدر از خوشحالی بال در آورد؛ وقتی دید پسر کوچیکش اینقد حلال و حرام سرش میشه! 📚 بخشی از زندگی دانش‌آموز شهید علیرضا مظفری صفات، از کتاب «فکر بکر خدا، ص ۷۰». https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚دعای بسیار زیبا از حضرت علی علیه السلام، که توصیه شده به جهت بعد از هر نماز بخوانیم. 💌يا مَنْ لا يَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ يا مَنْ لا يُغَلِّطُهُ السّآئِلُونَ 💚اى آن‏كه او را شنيدنى از شنيدن ديگر منصرف نمى‏ كند، اى آن‏كه خواهندگان او را به اشتباه نمى‏ اندازند، 💌وَيا مَنْ لا يُبْرِمُهُ اِلْحاحُ الْمُلِحّينَ اَذِقْنى بَرْدَ عَفْوِكَ وَمَغْفِرَتِكَ وَحَلاوَةَ رَحْمَتِكَ 💚اى آن‏كه اصرار اصراركنندگان او را خسته نمى‏ كند، خنكى گذشت، و آمرزشت و شيرينى رحمتت را به من بچشان.💚
انسان شناسی ۱۶۱.mp3
12.12M
۱۶۱ - دانشمند بودن من / - عالِم و عاقل بودن من / - کمالات معنوی من / - موفقیت‌های جهادی من / 💥در نگاه خدا پشیزی نمی‌ارزد اگر : قلب من، نسبت به زمان قبل از کسب این کمالات، مهربان‌تر، خاضع‌تر، دلسوزتر و رئوف‌تر و رقیق‌تر... نشده باشد! ادا نه ... واقعیِ واقعیِ واقعی چگونه حفظ چنین حالتی ممکن است؟ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🔴 عکس‌العمل جالب شهید شیرودی که باعث تعجب خبرنگاران خارجی شد بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم کنار هلی‌کوپترِ جنگی‌اش ایستاده بود و به سوالاتِ خبرنگاران جواب می‌داد. خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی‌جنگیم؛ ما برای اسلام می‌جنگیم ، تا هر زمان‌که اسلام در خطر باشد... این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستین‌هایش را بالا زد. چند نفر به زبان‌های مختلف از هم می ‌پرسیدند: کجا؟!!! خلبان شیـرودی کجا می رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده !!! شهید شیرودی همانطور که می‌رفت، برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! دارند اذان می‌گویند... خاطره‌ای از زندگی خلبان شهید علی‌اکبر شیرودی منبع: کتاب برگی از دفتر آفتاب ، صفحه 201 https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
🦋 آرام باش … وبی هیچ عجله ای ،، از زندگی خود،، هم اکنون لذت ببر … و برای کسانی که درزندگیت هستندوقت بگذار، چراکه آنهاهمیشه حضور نخواهندداشت 🌾 اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج ┄┅┅┅✨🌳✨┅┅┅┄   
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌خیانت برکت رو از زندگی میبره ...! اصالت یعنی نتونی به کسی خیانت کنی ... نتونی دل بشکنی نتونی دورو باشی .. نتونی آدما رو بازی بدی ... یعنی برای خودت یک چهار چوب محکم اخلاقی داشته باشی ...! ‌‌‌‌‌‌‌👌👌👌👌👌👌👌 https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
‹🌷🌿› - الشہیده ازشما عاشقان شهادت مۍخواهم کہ راه این شهیدان بہ خون خفتہ را ادامہ دهید . هیچ‌گاه از پشتیبانۍِامام سردنشوید . همیشہ سخن ولےفقیہ بہ‌گوش جان بشنوید و بہ‌کار ببندید . چون هرکس روزۍ بہ سوۍ‌ خدا ، باز‌خواهد گشت . همیشہ بہ‌یاد مرگ باشید تا کبر و غرور دیگر گناهان شمارا فرانگیرد . نمازهایتان را فراموش نکنید و براۍ سلامتۍ امـٰام‌زمان(عج) همیشہ دعا کنید ودر انتظار ظهور مهدے(عج) باشید . • شہیده‌زینب‌کمایے https://eitaa.com/bashohadatashahadattt 🌹🍃🌹🍃
حسین عرب عامری ، فرمانده گردان کربلا بود. یکی از بسیجی‌ها توی تب می‌سوخت. با هذیان‌هایش همه را بیدار کرد. چند نفری آمدیم بالای سرش. حسین وارد سنگر شد. بلافاصله چفیه را خیس کرد و گذاشت روی پیشانی‌اش. به ما گفت: برید بخوابید. من مواظبش هستم. موقع خوابیدن، نگاهم به رخت‌خواب حسین افتاد که هنوز دست نخورده بود. هر چه اصرار کردم، گفت: بیدار موندن برای من که هنوز نخوابیده‌ام، راحت‌تره. بسیجی تب‌دار، یک آن سر جایش نشست و پرسید: ساعت چنده؟ من باید الآن سر پست باشم. با پرس‌وجو معلوم شد درست می‌گوید. نوبت نگهبانی‌اش شروع شده بود. حسین، او را به من سپرد و به جای او رفت سر پست. شهید🕊🌹 https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
6.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🍃‏گفتگوی مرحوم جانباز سید ابوالفضل کاظمی از رزمندگان دفاع مقدس و فرمانده گردان میثم با جانباز(جلیل) و موتور سوار حرفه‌ای در سوسنگرد ، که به عنوان‌ شکارچی دشمن معروف بود دیدنی است ‌. واقعا کجایند مردان بی ادعا !!!؟؟؟؟
با بچه‌های فامیل کنار رود آب مشغول بازی بود که یه سیب قرمز و درشت از آب رد شد، بچه‌ها سیب رو گرفتن و تقسیمش کردن و خوردن؛ اما علیرضا نخورد. گفت: من نمی‌خورم، شاید صاحبش راضی نباشه. بچه‌ها نفهمیدن چی گفت! ولی پدر از خوشحالی بال در آورد؛ وقتی دید پسر کوچیکش اینقد حلال و حرام سرش میشه! 📚 بخشی از زندگی دانش‌آموز شهید علیرضا مظفری صفات، از کتاب «فکر بکر خدا، ص ۷۰».