✍گفتند که تا ،
صبح فقط یک راہ ست
با عشق فقط،
فاصله ها کوتاہ است
هرچند که
رفتند ولی بعد از آن
هر قطعه ی
این خاک زیارتگاہ است
@bashohadatashahadattt
#رزمندگان_دفاع_مقدس
#سردار_شهید_علمدار_لشکر_امام_حسین_علیه_السلام
#حاج_حسین_خرازی... 🌷🕊
🔹در شرایط بسیار سخت، اخلاص حسین آقا به عرش میرسید. وصلِ وصل میشد. با اشک و آه و استغاثه با خدا حرف میزد.
🔹در نخستین لحظاتی که در عملیات طریق القدس به چزابه رسیدیم و آتش دشمن وجب به وجب رملها را میسوزاند و بچهها با بدنهای چاک چاک مقاومت میکردند، حسین شروع به گریه کرد، با خدا حرف میزد. همان طور در حال دویدن و فرمان دادن و نیروها را پشت خاکریز چیدن، استغاثه میکرد و میگفت خدایا به من نگاه نکن، استغفرالله؛ تو به این بسیجی معصوم نگاه کن.
🎙راوی: سردار سیدعلی بنی لوحی
@bashohadatashahadattt
شهید #حاج_حسین_خرازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج حسین عزیز! دستانت قطع شده و تو میخندی؟!
آنقدر دلبسته دنیا شده ام که معنی خنده هایت را نمی فهمم!
شنیدم در بین رزمنده ها می گفتی:
" تیری که به خاطر خدا بخوریم درد نداره!
من وقتی دستم قطع شد، اصلا درد نکشیدم!"
بعد، چهره ات سرخ شد و گفتی:
"البته من اینو از باب قربه الی الله گفتم..."
منظورت این بود که برای ریا نگفتم، برای خدا گفتم.
و حال فهمیدم تو فقط برای خدا زندگی کردی!
@bashohadatashahadattt
آری ای شهید، شهدت را درست نوشیدی...🌷
#عاقبتمون_شهدایی_ان_شاءالله
#حاج_حسین_خرازی
در کردستان به باغ انگوری رسیدیم و دو تاحبه انگور از آن را خوردیم. بعد از آن حسین بسیار ناراحت شد و گفت: اجازه صاحب باغ را چه کنم؟
در آن روز یک صد تومانی را به آن شاخه انگور با نخ گره زدیم و زیر آن برای صاحب باغ نوشتیم:
دو حبه از انگورها را خوردیم، راضی باش.
شهید#حاج_حسین_خرازی🕊🌹
https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
برای سرکشی به قسمت انبار رفته بود.
رئیس انبار که او را نمیشناخت ، به او گفته بود با ایستادن و نگاه کردن کاری از پیش نمیرود. او هم دست به کار شده بود و حسابی کمک کرده بود.
بعد از ظهر رئیس انبار از اطرافیانِ او پرسیده بود که سرباز کدام دسته است تا با فرمانده اش صحبت کند و او را به انبار منتقل کند.
و او #حاج_حسین_خرازی فرمانده لشکر امام حسین (ع) بود...
#شهید_حسین_خرازی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄