eitaa logo
داداش شهیدم ابراهیم هادی
386 دنبال‌کننده
19.5هزار عکس
12.3هزار ویدیو
38 فایل
اللهم الرزقنا توفیق الشهادة في سبیلک @zolfaqar4
مشاهده در ایتا
دانلود
ماجرای شهادت عبدالمهدی مغفوری تلاشش برای حضور در میدان های نبرد و سازماندهی نیروها در استان کرمان، از عبدالمهدی مغفوری چهره ای مخلص و دلپذیر ساخته بود. در موقعیت‌های گوناگون و در پست‌های مدیریتی به خوبی درخشید. سردار شهید مهندس عبدالمهدی مغفوری در روز پنجم بهمن ماه ۱۳۳۵ در روستای سرآسیاب فرسنگی شهر کرمان متولد شد. پدرش برای دل مردم روضه می خواند و مخارج زندگی را از پشت دار قالی بافی فراهم می کرد. عبدالمهدی در سایه چنین خانواده ای رشد کرد و تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در کرمان به پایان رساند. آنچه در این دوران او را از دیگر همسن و سالانش متمایز کرد، پایبندی اش به دینداری بود. او بعد از کسب دیپلم ریاضی برای ادامه تحصیل در رشته برق وارد انستیتو برق کرمان شد و فوق دیپلم گرفت. با پایان تحصیل به سربازی فرا خوانده شد. یکی از بدترین و تلخ ترین دوران زندگی شهید، دوره خدمت و سربازی او بود. برحسب وظیفه در سال ۱۳۵۶ به خدمت سربازی می رود و با سپری کردن دوره آموزش خود در پادگان آموزش لشگرک تهران، به عنوان درجه دار در مخابرات در سمت متصدی تلفن شروع به کار می کند. به دلیل رفتار و روحیه تواضعی که داشت دوستان زیادی اعم از سرباز و درجه دار به خود جلب کرده و تحت تاثیر قرار می گیرند. عبدالمهدی جزو اولین کسانی است که به ترک خدمت و فرار از پادگان همت می کند و به دستور امام خود لبیک می گوید و پس از ترک خدمت به صفوف فشرده مردم انقلابی می پیوندد. وی در جریان انقلاب و تظاهرات خیابانی با بچه های حزب الهی مرتب در حال فعالیت بود و به جمع آوری و تکثیر و پخش نوارهای حضرت امام می پرداخت. به دلیل فرار از خدمت سربازی رژیم پهلوی حکم اعدام او را صادر کرده بود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به دستور امام به پادگان برگشت و با اتمام دوره نظام وظیفه، کارت پایان خدمت خود را از نظام جمهوری اسلامی دریافت کرد. بعد از بازگشت به کرمان در سال ۱۳۵۸ فعالیت های اجتماعی و سیاسی خود را در نهادهای انقلابی کرمان ادامه داد. از جمله این فعالیتها عضویت در ستاد نماز جمعه کرمان و پیشنهاد تدوین اساسنامه آن بود. ایشان پیش نویسی به این منظور تهیه کرد که مورد تایید و تصویب اعضای ستاد قرار گرفت. مغفوری در خردادماه ۱۳۵۹ به سپاه پاسداران پیوست و پس از چندماه خدمت در حفاظت سپاه بدلیل کارایی و استعداد و لیاقتش به عنوان مسئول روابط عمومی سپاه پاسداران زرند منصوب شد. با آغاز جنگ، تلاشش برای حضور در میدان های نبرد و سازماندهی نیروها در استان کرمان، از او چهره ای مخلص و دلپذیر ساخته بود. در موقعیت‌های گوناگون و در پست‌های مدیریتی به خوبی درخشید. در سال ۱۳۶۳ به فرماندهی سپاه پاسداران شهرستان سیرجان منصوب شد و در طول دو سال خدمت، تحولات بسیار چشمگیری در سطح شهر سیرجان ایجادکرد. او مدتی در کردستان بود. در سال ۱۳۶۴ در عملیات «والفجر ۸» به دلیل بمباران های شیمیایی دشمن بعثی از ناحیه کمر و پا به شدت مجروح می شود و در همین زمان مسئولیت واحد بسیج سپاه پاسداران استان کرمان را می پذیرد. حاج عبدالمهدی مغفوری در جبهه جنوب در منطقه دشت عباس با سمت مسئول تبلیغات لشکر ۴۱ ثارالله به فرماندهی حاج قاسم سلیمانی مشغول فعالیت شد. در عملیات کربلای ۴ هم علاوه بر سخنرانی، کارهای ستادی و تجهیز نیروها و پشتیبانی و خدمت رسانی و هدایت آنها تا منطقه عملیاتی فعالیت های بسیار زیادی داشت. مسئولیت او در این عملیات تجهیز و هدایت قایق ها تا نزدیک منطقه عملیاتی «کربلای ۴» بود و از آنجا که این عملیات با سختی و دشواری روبرو شد مجبور به بازگشت به خرمشهر شدند و سرانجام در حالی که معاونت ستاد لشکر ۴۱ ثارالله را بر عهده داشت در همین عملیات در اثر بمباران منطقه توسط هواپیماهای دشمن، ایشان به شهادت رسید. @bashohadatashahadattt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | لبخند زیبای شهید عارف، سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری را در قبر شهید مغفوری پایش به زمین بند نبود، یک جوری انگار از زمین بالاتر راه می‌رفت، اهل عرفان و کشف و کرامات بود، از آن کرامت‌هایی که انگار فقط به آدم‌های خوب و گمنام می‌دهند، از همان‌ ها که پای یک معامله انگار از خدا گرفته بود. دائم الوضو بود و در قنوت دعای کمیل را می‌خواند، همان قنوت که ما به زور دعای فرج می‌خوانیم.
💠ولایت مداری 🔹نان باید می گرفت. راه افتادیم تا بخرد. نانوایی اول را رد کردیم و هیچ نگفتم. دومی هم، سومی هم. 🔹گفتم: این نانوایی ها که خلوته، چرا نمی گیری؟ خیلی عادی راه رفت و حرفی عجیب را خیلی عادی تر گفت : صد متر پایین تر نانوایی هست که عکس امام خمینی رو داخل مغازه اش زده ، فکر می کنم به ولایت نزدیکتره. 📖برگرفته از کتاب "عبدالمهدی" @bashohadatashahadattt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شھادت هدف نیسٺ شھادت پاداش اسٺ؛ پاداشِ گذاشتنِ جوهره‌ۍِ وجود بھ پایِ اعٺلایِ اسلام🦋 🕊🌹 https://eitaa.com/bashohadatashahadattt ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃
شهید مغفوری یكی از شاگردان مرحوم "سید كمال موسوی" بودند، كه استاد این شهید در زمان شهادت وی گفت: "مجسمه ی تقوا شهید شد." او هر عمل و فعالیتی را برای رضای خداوند انجام می دادند؛ به طوری که مُهری ساخته بود با این مضمون: "همه چیز، همه جا، فقط برای خدا"؛ و زمانی كه نامه ای می نوشت و یا كتابی را به كسی هدیه می داد این آثار را به این جمله ممهور می كرد. 💠شهید حاج قاسم سلیمانی در مورد شهید مغفوری بیان می کند که: ما افتخار می کنیم که مغفوری امروز قبرش امامزاده شهر ماست، مال ماست و در هیچ شبی نافله شب او قطع نمی شد. https://eitaa.com/bashohadatashahadattt ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 شهیدی که در هیچ شبی «نافله‌ی شب» او قطع نشد. 🔹 زمانی از جبهه بر می‌گشت، نیمه‌های شب بود، یک ساعت مانده به اذان صبح؛ وسط جاده سیرجان_کرمان، به راننده اتوبوس گفته بود «همینجا نگه دار.» ◇ راننده اتوبوس گفته بود: «اینجا وسط بیابان چکار داری؟!..» شهید مغفوری گفته بود «اشکال ندارد، نگه دار من پیاده می‌شوم و شما برو» ◇ راننده رفته بود، زمانی که دوستان ایشان از خواب بیدار شدند از راننده خواستند برگردد، وقتی برگشتند دیدند این شهید وسط بیابان نماز شب می‌خواند... شهید_عبدالمهدی_مغفوری🌷 https://eitaa.com/resanehmohaleh ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃
📸 حاج حسین یکتا : رفقا، شهدا ما رو انتخاب میکنند نه ما شهدا رو...! از بین این همه شهید یکیشون مِهرش به دلت می‌شینه و انگار نگاهش باهات حرف میزنه ؛ حواست باشه که حرمت این انتخاب رو نشکنی...!
تا آنجا که به یاد دارم هیچوقت ندیدم ایشان کنار سفره ای که پدر و مادرش نشسته اند دستش را زودتر از آنها به سفره برده باشد.✨ شبهایی که در منزل پدری حاجی میهمان بودیم ، بنا بر شرایط شغلی پدرش دیرتر به خانه می آمد اما حاج مهدی را می دیدم که همینطور با لباس بیرون نشسته است می گفتم چرا نمی خوابی؟ می گفت می ترسم پدرم بیاید و در حالت دراز کش خواب باشم ، آن وقت جواب این بی احترامی را چه طور بدهم؟ بعد صبر می کرد و وقتی پدرش می آمد چراغ را خاموش می کرد ایشان هم می رفت بخوابد. صبح هم قبل از همه بیدار می شد و به نماز می ایستاد .👣📿 [راوی : همسر شهید زهرا سلطان زاده] ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
وقت کار من متعلق به بیت المال هستم و حق استفاده شخصی ندارم همکارانش می گفتند در محل کار زودتر از همه می آمد و دیرتر از همه می رفت و در هفته چند ساعت برای خود "کسر کار" می زد. وقتی از او سوال می شد شما از همه زودتر می آید و از همه دیرتر می روید، چرا کسر کار؟ در جواب می گفت: در حین کار احتمال می رود یک لحظه ذهنم به سمت خانه، همسر و یا فرزندم رفته باشد، وقت کار من متعلق به بیت المال هستم و حق استفاده شخصی ندارم ‎‎‌‌‎‎┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ‎‎
🍃به عشق امام زمان عجل الله نامش را عبدالمهدی گذاشتند. 🔹نوزاد بود سخت مریض شد به حضرت ابوالفضل علیه السلام متوسل شدند بهبود یافت. 🔹نیمه های شب بیدار می شد وضو می گرفت و نماز شب می خواند. 🔹از ۱۲ سالگی اذان دعای سحر و ادعیه و قرآن می‌خواند دوستانش به او عبدالله می گفتند. 🔹از اولین کسانی بود که با شنیدن نام امام خمینی (ره) صلوات می فرستاد. 🔹با پیروزی انقلاب به عضویت سپاه درآمد و به کردستان اعزام شد. 🔹مسئول روابط عمومی سپاه کرمان سپاه زرند و فرماندهی سپاه سیرجان و واحد بسیج استان کرمان و جانشین ستاد لشکر ۴۱ ثارالله را به عهده داشت. 🔹چندین بار به جبهه عزیمت و مجروح و شیمیایی شد. 🔹آیت الله سید کمال موسوی عارف به او لقب مجسمه تقوا داده بود. 🔹در همه حال و در هر شرایطی اذان می گفت. 🔹هنگام تشییع و دفنش موقع اذان بود برخی صدای اذانش و تلاوت قرآن را از تابوت شنیدند. 🔹در نماز خضوع و خشوع ویژه ای داشت در جلسه استانداری صندلی را کنار زد و به نماز ایستاد. 🔹هر کاری را با بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ شروع و با الْحَمْدُ للّه... تمام می کرد. 🔹دوستان و همکاران را مؤمن خطاب می کرد. 🔹در حضور او غیبت ممنوع و با ادب تذکر می داد. شادی روح مطهرش صلوات🌹