♨️ حاضر نشده پدر و مادرشو بیدار کنه...
🌼برف شدیدی باریده بود. وقتی قطار🚉 دوکوهه وارد ایستگاه تهران شد، ساعت دو #نصف_شب بود.
🍃با چند نفر از رفقا حرکت کردیم. #علی_اصغر را جلوی خانه شان پیاده کردیم. هنوز پایش مجروح💔 بود.
🌼فردا رفتیم بهش سر بزنیم. وقتی وارد خانه شدیم #مادرش جلو آمد و بی مقدمه گفت: آقا سید شما یه چیزی بگو! دیشب دو ساعت با پای مجروح پشت در خونه، تو برف🌨 نشسته ولی حاضر نشده در بزنه و ما رو صدا کنه. صبح که #پدرش میخواسته بره مسجد، اصغر رو پشت در دیده.
#شهید_علی_اصغر_ارسنجانی🌷
🌹🍃🌹🍃
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
#احترام_به_والدین🌹🍃
برف شدیدی باریده بود . وقتی قطار دو کوهه وارد تهران شد ساعت دو نیمه شب بود . با چند نفر از رفقا حرڪت ڪردیم . علی اصغر را جلوی خانهشان در خیابان طیب پیاده ڪردیم .
پای او هنوز مجروح بود . فردا رفتیم به علی اصغر سر بزنیم . وقتی وارد خانه شدیم ، مادر اصغر جلو آمد ، بیمقدمه گفت : آقا سید شما یه چیزی بگو !؟
بعد ادامه داد : دیشب دو ساعت با پای مجروح پشت در خانه تو برف نشسته اما راضی نشده در بزنه و ما رو صدا کنه . صبح که پدرش میخواسته بره مسجد اصغر رو دیده !
از علی اصغر این کارها بعید نبود . احترام عجیبی به پدر و مادرش میگذاشت . ادب بالاترین شاخصه او بود.
#شهید_علی_اصغر_ارسنجانی🌷🕊
📚برگرفته از کتاب مهر مادر
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات 💐
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#احترام_به_والدین🌹🍃
برف شدیدی باریده بود . وقتی قطار دو کوهه وارد تهران شد ساعت دو نیمه شب بود . با چند نفر از رفقا حرڪت ڪردیم . علی اصغر را جلوی خانهشان در خیابان طیب پیاده ڪردیم .
پای او هنوز مجروح بود . فردا رفتیم به علی اصغر سر بزنیم . وقتی وارد خانه شدیم ، مادر اصغر جلو آمد ، بیمقدمه گفت : آقا سید شما یه چیزی بگو !؟
بعد ادامه داد : دیشب دو ساعت با پای مجروح پشت در خانه تو برف نشسته اما راضی نشده در بزنه و ما رو صدا کنه . صبح که پدرش میخواسته بره مسجد اصغر رو دیده !
از علی اصغر این کارها بعید نبود . احترام عجیبی به پدر و مادرش میگذاشت . ادب بالاترین شاخصه او بود.
#شهید_علی_اصغر_ارسنجانی🌷🕊
📚برگرفته از کتاب مهر مادر
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات 💐
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃