eitaa logo
داداش شهیدم ابراهیم هادی
363 دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
15.2هزار ویدیو
76 فایل
اللهم الرزقنا توفیق الشهادة في سبیلک @zolfaqar4
مشاهده در ایتا
دانلود
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی حکم اعدام 🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴 ساکت شد من سراپا گوش شده بودم و داشتم مثل همیشه از حرف هاش لذت می بردم باز پی حرف را گرفت. در واقع علما الآن دارن به اسلام و به زنده کردن اسلام خدمت می کنن و خدمت و کار ما برای اون ها، خدمت و کار برای رضای خدا و برای اسلام هست. همسر شهید خیلی محتاط بود. رعایت همه چی را می کردهر وقت می خواست نوار گوش بدهد با چند تا از دوست های روحانی اش می آمد؛نوارهای حساسی بود از فرمایشات امام. ما اجاره نشین بودیم و زیر زمین خانه دست مان. صاحبخانه خودش طبقه بالا می نشست عبدالحسین و رفقاش می رفتند تو اتاق عقبی به من می گفت :«هرکی در زد سریع خبر بدی که ضبط رو خاموش کنیم.» اول ها که زیاد تو جریان کار نبودم ،می پرسیدم: «چرا؟» می گفت:«این نوارها رو از هر کی ،بگیرن مجازات داره می برن زندان» گاهی وقت ها هم که اعلامیه جدیدی از امام می رسید با همان طلبه ها می رفت توی اتاق تا می توانستند از اعلامیه رونویسی می کردند شبانه هم عبدالحسین می رفت این طرف و آن طرف پخششان می کرد. خیلی کم می خوابید، همان کمش هم ساعت مشخصی نداشت. هیچ وقت بدون غسل شهادت پا از خانه بیرون نمی گذاشت. بنایی هم 🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی حکم اعدام 🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴 ساکت شد من سراپا گوش شده بودم و داشتم مثل همیشه از حرف هاش لذت می بردم باز پی حرف را گرفت. در واقع علما الآن دارن به اسلام و به زنده کردن اسلام خدمت می کنن و خدمت و کار ما برای اون ها، خدمت و کار برای رضای خدا و برای اسلام هست. همسر شهید خیلی محتاط بود. رعایت همه چی را می کردهر وقت می خواست نوار گوش بدهد با چند تا از دوست های روحانی اش می آمد؛نوارهای حساسی بود از فرمایشات امام. ما اجاره نشین بودیم و زیر زمین خانه دست مان. صاحبخانه خودش طبقه بالا می نشست عبدالحسین و رفقاش می رفتند تو اتاق عقبی به من می گفت :«هرکی در زد سریع خبر بدی که ضبط رو خاموش کنیم.» اول ها که زیاد تو جریان کار نبودم ،می پرسیدم: «چرا؟» می گفت:«این نوارها رو از هر کی ،بگیرن مجازات داره می برن زندان» گاهی وقت ها هم که اعلامیه جدیدی از امام می رسید با همان طلبه ها می رفت توی اتاق تا می توانستند از اعلامیه رونویسی می کردند شبانه هم عبدالحسین می رفت این طرف و آن طرف پخششان می کرد. خیلی کم می خوابید، همان کمش هم ساعت مشخصی نداشت. هیچ وقت بدون غسل شهادت پا از خانه بیرون نمی گذاشت. بنایی هم 🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃