eitaa logo
داداش شهیدم ابراهیم هادی
385 دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
12.4هزار ویدیو
38 فایل
اللهم الرزقنا توفیق الشهادة في سبیلک @zolfaqar4
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ استخدام سرپرست فروش (مواد غذایی) و بازاریاب (مواد غذایی) در 📋 شیرین وطن جهت تکمیل کادر خود در استان کرمان از افراد واجد شرایط زیر دعوت به همکاری می نماید. 🔻سرپرست فروش (مواد غذایی) 🔹 نوع قرارداد: تمام وقت 🔹 مدرک تحصیلی دیپلم و بالاتر 🔹 حداقل 3 سال سابقه کار 🔹 حقوق پایه از 18 تا 28 میلیون تومان 🔹 پورسانت از فروش 🔹 بیمه تامین اجتماعی از روز اول استخدام 🔹 بیمه تکمیلی 🔻بازاریاب (مواد غذایی) 🔹 نوع قرارداد: تمام وقت 🔹 مدرک تحصیلی دیپلم و بالاتر 🔹 پورسانت از فروش به همراه پاداش 🔹 حقوق ثابت تا مبلغ 17 میلیون تومان 🔹 پرداخت ایاب و ذهاب 🔹 بیمه تامین اجتماعی از روز اول استخدام 🔹 بیمه تکمیلی 📱09138758155
✅ استخدام صندوقدار در کاشی هخامنش در 📋 کاشی هخامنش در استان کرمان، شهر کرمان جهت تکمیل کادر خود از متقاضیان ساکن استان کرمان استخدام می‌نماید 🔻صندوقدار 🔹نوع قرارداد: تمام وقت، پاره وقت 🔹سابقه کار: دارای سابقه کار 🔹ساعات کاری: شنبه تا پنجشنبه 8 تا 13 و 16 تا 21 🔸شرایط احراز: 🔹 آشنا به سیستم حسابداری سپیدار 🔹 خوش برخورد 🔹 منظم و دقیق 🔹 مسئولیت‌پذیر 🔹 آشنا با نرم‌افزارهای اکسل و ورد 🔸تسهیلات و مزایا: 🔹بیمه 🔹پاداش 🔹ساعات کاری منعطف ⬅️ از متقاضیان واجد شرایط خواهشمندیم رزومه خود را به تلگرام زیر ارسال نمایند و یا با شماره موبایل زیر تماس حاصل نمایند. 📱09130916236 (Telegram)
‌ 🛑📸 توئیت معنادار رهبر معظم انقلاب اسلامی در خصوص انتخابات ‌ ❌خیر الکلام ما قل و دل. خلاص
14.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌انتخابات خوب خیلی مهمه در درجه اول هم مشارکت مهمه! ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 دلم تنگ شده💔 دلم هوای تو کرده شه خراسانی .. چه می شود که بیایم حرم به مهمانی…؟
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی ویلای جناب سرهنگ 🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷 خودش رفت زنگ آن خانه را زد من هم رفتم .کنارش به ام :گفت:«از این به بعد در اختیار صاحب این خونه هستی هر چی بهت ،گفتن بی چون و چرا گوش می کنی». مات و مبهوت نگاهش می کردم آمدم چیزی بگویم در باز شد یک زن تقریبا مسن و ساده وضعی، بین دو لنگه ی در ایستاده بود چادر گلدار و رنگ و رو رفته اش را رو سرش جابجا کرد. استوار به اش مهلت حرف زندن نداد. به من اشاره کرد و گفت:«این سرباز رو خدمت خانم (!) معرفی کنید.» آمدبرود گفتم:« من اینجا اسلحه ندارم هیچی ندارم نگهبانی می خوام بدم چکار می خوام بکنم». خنده ناشیانه ای کرد و گفت: «برو بابا دلت خوشه از فردا همین لباس هات رو هم باید در بیاری و لباس شخصی بپوشی.» تو دوره آمورشی به قول معروف تمسه از گرده مان کشیده بودند یاد داده بودند به مان که اگر مافوق گفت بمیر بی چون و چرا باید بمیری رو همین حساب حرف او را گوش کردم و دنبال زنه رفتم تو. ولی هنوز در تب و تاب این بودم که تو خانه یک خانم می خواهم چکار کنم؟! روبروی در ورودی آن طرف حیات یک ساختمان مجلل چشم را خیره می کرد،ـ.وسعت حیات و گلهای رنگارنگ و درخت های سربه فلک کشده هم زیبایی دیگری داشت. زن گفت:«دنبالم بیا» گونه به دست دنبالش راه افتادم رفتیم تو ساختمان جلوی راه پله ها زن ایستاد, اتاقی را تو طبقه دوم نشانم داد و گفت: «خانم اونجا هستن.» به اعتراض گفتم:«معلوم هست می خوام چکار کنم؟ این نشدسربازی که برم پیش یک خانم.» ترس نگاهش را گرفت به حالت التماس گفت:« صدات رو بیارپایین پسرم!» 🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷 🌹🍃🌹🍃
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی ویلای جناب سرهنگ 🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷 با اضطراب نگاهی به بالا انداخت و ادامه داد«برو بالا، خانم بهت میگن چکار باید بکنی زیاد بد اخلاق نیست.» باز پرسیدم: «آخه باید چکار کنم؟» انگار ترسید جواب بدهد تا تکلیفم را یکسره کنم از پله ها بالا.رفتم، در اتاق قشنگ باز بود جوری که نمی توانستم در بزنم نگاهی به فرش های دستباف و قیمتی کف اتاق انداختم،بندپوتین هام را باز کرده و بیرونشان آوردم با احتیاط ،یکی دو قدم رفتم جلوتر. «یا الله.» صدایی نیامد. دوباره گفتم: «یا الله یا الله!» این بار صدای زن جوانی بلند شد:«سرت رو بخوره یا الله گفتنت دیگه چیه؟ بیا تو!» مردد و دو دل بودم زیر لب گفتم :«خدایا توکل برخودت.» رفتم تو از چیزی که دیدم چشمام یکهو سیاهی رفت کم مانده بود پخش زمین شوم فکر می کنی چه دیدم گوشه اتاق روی مبل یک زن بی حجاب و به اصطلاح آن زمان «مینی ژوپ» نشسته بود با یک آرایش غلیظ و حال بهم زن پاهاش را هم خیلی عادی و طبیعی انداخته روی هم تمام تنم خیس عرق شد. چند لحظه ماتم برد زنیکه هم انگار حال و هوای مرا درک کرده بود چون هیچی نگفت وقتی به خودم آمدم، دنده عقب گرفتم و نفهمیدم چطور از اتاق زدم بیرون پوتین ها را پام کردم بندها را بسته نبسته گونی را برداشتم. «آهای بزمجه کجا داری میری؟ بر گرد!» گوشم بدهکار هارت و پورت زن بی حجاب نشد پله ها را دو تا یکی آمدم پایین رنگ از صورت زن چادری پریده بود. زیاد به اش توجهی نکردم و رفتم توی حیات دنبالم دوید بیرون دستپاچه گفت:« خانم داره صدات میزنه.» اینقدر صدا بزنه تا جونش در بیاد! گفت: «اگر نری می کشنتها! عصبی گفتم به جهنم!» 🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷 🌹🍃🌹🍃
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی ویلای جناب سرهنگ 🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷 من می رفتم و زن بیچاره هم دنبالم تقریباً داشت می دوید. دم دریادم آمدآدرس پادگان رابلد‌ نیستم یکدفعه ایستادم زن هم ایستاد.ازش پرسیدم پادگان صفر چهار کدوم طرفه؟» حیران و بهت زده گفت برای چی می خواهی؟» گفتم:«می خوام از این جهنم - دره فرار کنم.» «به جوانی ات رحم کن پسر جان این کارها چیه؟ اینجا بهت بهترین پول، بهترین ،غذا و بهترین همه چیز، رو به تو می دن کیف می کنی.» «نه ننه می خوام هفتاد سال سیاه همچین کیفی نکنم.» وقتی دیدم زن می خواهد مرا منصرف کند که دوباره برگردم بی خیال آدرس گرفتن شدم و از خانه زدم توی خیابان خیابانی که خلوت بود و پرنده پرنمی زد فقط گاه گاهی ماشینی می آمد و با سرعت رد می شد. آن روز هر طور بود پادگان را پیدا کردم و رفتم تو. از چیزهایی که تو پادگاه دستگیرم شد، خونم بیشتر به جوش آمد آن خانه، خانه یک سرهنگ بود که من آنجا حکم گماشته را پیدا می کردم می شدم خدمتکار مخصوص آن زن که همسریک جناب سرهنگ طاغوتی و بی غیرت بود! به هر حال، دو سه روزی دنبالم بودند که دوباره ببرنم همان جا ،ولی اصلاً وابدأ حريف من نشدند. دست آخر آن سرهنگ با عصبانیت گفت:« این پدرسوخته روتنبیه ش کنید تا بفهمه ارتش خونه ننه بابا نیست که هر غلطی دلش خواست بکنه » هجده تا توالت آن جا داشتیم که همیشه چهار نفر مأمور نظافتشان بودند، تازه آن هم چهار نفر برای یک نوبت، نوبت بعدی باز چهار نفر دیگر را می بردند قرار شد به عنوان تنبیه خودم تنهایی همه توالت ها را تمیز کنم یک هفته تمام این کار را کردم تک و تنها پشت سر هم. صبح روز ،هشتم گرماگرم کار بودم که سرگرد آمد سروقتم خنده غرض داری کرد و به تمسخر گفت:«ها بچه دهاتی! سر عقل اومده یا نه؟» 🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷 🌹🍃🌹🍃
❤️ 『هر زمان جوانۍ دعاےفرج‌مهدے(عج) رازمزمہ ڪند...همزمان‌ (عج)‌ دست‌هاے مبارڪشان رابہ سوے آسمان‌ بلند میکنند و‌ براے آن ‌جوان‌ دعا میفرمایند؛چہ خوش‌ سعادتند ڪسانی‌ڪہ حداقل‌ روزے یڪبار را زمزمہ مۍڪنند:)』 به‌نیّٺ برادࢪشهیدمان‌مےخوانیم 🌱 [اَللّهُمَّ‌عَجِّل‌لِوَلیِّکَ‌الفَرَج]♥️
در خانه هایی که نماز شب خوانده می شود و قرآن تلاوت می گردد آن خانه ها نزد آسمانیان همچون ستاره ها درخشانند.(وافی، ج2، ص23) رسول خدا(ص)فرمودند: 🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲 نماز شب وسیله ای است برای خشنودی خدا و دوستی ملائکه. (بحارالانوار، ج87، ص 161) 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 سلام طاعات و عباداتون قبول درگاه حق تعالی...🤲 هر شب نماز شب را هدیه میکنیم به روح شهدای والامقام🌺 امشب ثواب نماز شب را به روح شهدای (چهارم )تیرماه تواب نماز شب را هدیه به روح مطهر شهید ابراهیم هادی🌹 ان شاءالله مورد شفاعتشان قرار بگیریم.🤲  التماس دعای فرج🤲 https://eitaa.com/bashohadatashahadattt                                                     
388-ghasas-ta-2.mp3
2.9M
سوره مبارکه بخش دوم مفسر: استاد قرائتی
غم و شادی ۳۴.mp3
9.67M
💫 قسمت (سی وچهارم) حمله شیطان ازپشت وجلو🍂 حاجیه خانم رستمی فر
قرآن به جز از وصف علی آیه ندارد ایمان به جز از حب علی پایه ندارد گفتم بروم سایه لطفش بنشینم گفتا که علی نور بود سایه ندارد غدیر، تجلّی اراده خداوند، مکمّل باور ما و نقطه تأمّلی در تاریخ است . . .🌼 💐عید غدیر مبارک💐
44.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺مادرشهید بزرگوار : اسم علی اصغر رو تو خواب به من گفتند... شهید علی اصغر واروانی در شب به دنیا اومدن🥺💚
💔 پدر حامد رفت بیمارستان و رسید بالای سر حامد ؛ دید که حامد چشم‌هایش را، دست‌هایش را همانجا در لاذقیه جا گذاشته...دید تن پسرش جابه‌جا پر از ترکش است:« بعد از آن هرکسی از ایران زنگ می‌زد و از من می‌پرسید وضعیت حامد چطور است، می‌گفتم برو مقتل حضرت ابوالفضل را بخوان.» جانبازی حامد اما یک خاطره قدیمی را در ذهن پدر زنده ‌کرد ، یاد روزهایی افتاد که حامد می‌گفت:«دوست دارم مثل حضرت عباس(ع) از خواهرش دفاع کنم.» حالا حامد هم، دستهایش را داده بود، تا بال دربیارود و بپرد سمت آسمان ... همان دست‌هایی که قطع شدن‌شان او را در سوریه و بین غیرایرانی‌ها معروف کرده بود به شهید ابوالفضلی. حامد_جوانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط‌حیدر‌امیرالمومنین‌است 🌸🍃 چون وصل، که درمانِ جدایی دارد درد دل ما نیز دوایی دارد دلخوش به عنایت علی(ع) می خوانیم " ایوان نجف عجب صفایی دارد " ✨ 🌺 💚 ✨🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‌‌┅🌷🍃🌺🍃🌷┅ 🌷 بر عید غدیر عید اکبر صلوات 🌷 بر چهره ی نورانی حیدر صلوات 🍀 بر فاطمه این عید هزاران تبریک 🍀 بر یک یک اهل بیت کوثر صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌺 عید سعید غدیر خم بر شما وخانواده محترمتان مبارک باد 🌺
. 🕊 تلاوت آیات‌ قرآن ڪریم ؛ ۩ بــِہ نـیّـت‌ برادرشھیدابراهیم‌هادے 🌿' ٥٥٥فحه 📚 •﴿رفیق‌شھیدم‌ابراهیم‌هادے‌‌﴾•
🔰 سالروز شهادت 🇮🇷 شهید محمد علی خواجه 🇮🇷 شهید محمود اسماعیل بیگی 🇮🇷 شهید محسن بهادر 🇮🇷 شهید حسین ملک قاسمی 🇮🇷 شهید محمدرضا ذهاب ناظوری 🇮🇷 شهید علیرضا کرمی رباطی 🇮🇷 شهید قاسم سلاجقه 🇮🇷 شهید رضا معین الدینی 🇮🇷 شهید غلامرضا درگاهی 🇮🇷 شهید حسین حسنی سعدی 🔻گرامی میداریم یاد و خاطره ی ۲۷۶ کبوترِ خونین بال حادثه ی غدیر، مردانی که در اوجِ آسمان جاودانه شدند. 🌷شادی ارواح طیبه شهدا به ویژه شهدای صلوات
✍ «چیزی که من همیشه در زندان انفرادی با خودم می‌گفتم این بود که رجایی،همه اش نباید دیگران سرنوشت باشند و تو آنها را بخوانی. یکبار هم تو سرنوشت درست کن و بگذار دیگران بخوانند.» ...🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غدیر را خوب درک کرده بودند ولایت را شناختند آن را پذیرفتند و در امتداد آن به راه ولیّ خدا از جان گذشتند و عاشورایی شدند آری... هر که در معرکه عاشورا در رکاب امام عشق بود اهل بود ...🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤این هم کادو به اعضای محترم گروه بمناسبت دهه امامت 🌸🌺 عید غدیر فقط حیدر امیرالمؤمنین