eitaa logo
داداش شهیدم ابراهیم هادی
360 دنبال‌کننده
22.5هزار عکس
15.3هزار ویدیو
76 فایل
اللهم الرزقنا توفیق الشهادة في سبیلک @zolfaqar4
مشاهده در ایتا
دانلود
اولين تلفن بي سيم توسط خدا اختراع شد و خداوند نام "دعا" رو براش انتخاب کرد. هيچ وقت سيگنالش نميره و لازم نيست دوباره شارژش کنيد. هر جا هستيد ازش استفاده کنيد🌷🌷
⚡️شهید جهاد مغنیہ: امام زمانت را یارۍ کن...! و خـودت را بہ گونہ‌اۍ آماده کن کہ یارۍ کننده امام زمانت باشۍ 📎یک روز تا هشتمین سالگرد شهادت 🕊باشهداتاشهادت🕊 @bashohadatashahadattt ••••••••••♡♡♡♡•••••••••••
بابا اخلاقش خیلی جدی و محترمانه بود. از آن طرف هم همیشه سرش شلوغ بود. همین باعث شده بود که رابطه مان مثل خیلی از پدر و دخترها نشود. خودش هم این را متوجه شده بود. یک روز صدایم کرد. رفتم توی اتاقش. جلوی پایم بلند شد. خیلی سرخ شدم. گفت: مریم جان! از فردا بعد از نماز صبح به مدت ۴۵ دقیقه می نشینیم و با هم صحبت می کنیم. چهل و پنج دقیقه اش عجبیب نبود. در طی این مدت به برنامه ریزی های دقیقه ای اش عادت کرده بودیم.گفتم: درباره چه موضوعی؟ گفت: در هر موضوعی که دلت بخواهد. صبح وقتی رفتم اتاقش. بابا سوره عصر را خواند و منتظر شد تا من صحبت کنم؛ اما من آنقدر خجالت می کشیدم که خودش فرمان را گرفت دستش. این برنامه همه روزه مان بود. کم کم من هم یخم باز شد و صحبت می کردم.. در همین برنامه صبحگاهی می رفتیم بیرون دور می زدیم. نان می گرفتیم و برمی گشتیم. قبلا گواهی نامه رانندگی گرفته بودم. خودش می نشست کنار دستم تا دست فرمانم خوب شود. این برنامه این قدر ادامه پیدا کرد که آن شرم و خجالت تبدیل به صمیمیت شد. چقدر شیرین بود. تازه پدرم را پیدا کرده بودم. 📚 راوی: دختر ⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ 🕊باشهداتاشهادت🕊 @bashohadatashahadattt
1.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗓 🌹 ۲۷ دی‌ماه، سالروز شهادت روحانی مبارز سید مجتبی نواب صفوی (بنیان‌گذار و رهبر جمعیت فدائیان اسلام) و یاران وفادارش توسط رژیم پهلوی گرامی باد. 🕊باشهداتاشهادت🕊 @bashohadatashahadattt
21.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 ▪️علمدار حضرت ولی اللهم عجل لولیک الفرج💚 🕊باشهداتاشهادت🕊 @bashohadatashahadattt
6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
: 🕊باشهداتاشهادت🕊 @bashohadatashahadattt ☑️چرا غصه می‌خوری؟! ما (علیه السلام) را داریم 🌺 یا مهدی علیه السلام ادرکنی 🌺 🌺 یا مهدی علیه السلام مددی 🌺 ‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🕊باشهداتاشهادت🕊 @bashohadatashahadattt <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🌻 💥 اولش با من ومن میخواستم بگم اما یهو فکرش را کردم دیدم اگه واقعا میخوام به خواسته ی دلم که میدونم خوشبختیم در ان هست,برسم باید با جان ودل از یوزارسیف دفاع کنم وزیر زبونم بسم اللهی گفتم وخیلی با اقتدار گفتم:گفتنی ها را که خودشون گفتن ودانستنیها هم که ماه هاست همه میدونن وشکر خدا تواین محله از صغیر وکبیر همه حاج اقا را تایید میکنن,موضوع مهمی که قابل گفتن باشه نگفتن... بهرام با کنایه گفت:حالا همون نا مهم را بگو.. درحالیکه میخواستم راهم را به طرف اتاقم کج کنم وبرم ,خیلی با ارامش وانگار که برام هیچ اهمیتی نداره گفتم:هیچی بنده خدا میگفت که اصالتا ایرانی نیست,البته تبعه ی ایران وبزرگ شده ی ایران هست اما اصلیتش مال افغانستان هست. بهرام با دست محکم زد روپاش وبا قهقه ای که نشان از تمسخرش میداد گفت:افغانی؟؟افغانی هست؟؟ این جوانک یه لا قبا؟؟گل بود وبه سبزه نیز اراسته شد...ای داد بیداد... زانوهام شل شد وافتادم رو مبل پشت سرم ,بهمن اومد کنارم نشست ودستای سردم را گرفت تودستش وشروع به نوازش کرد ودرهمین حین گفت:بابا چرا اینقد مسیله را بزرگش میکنی,مهم اینه که به معنای واقعی انسانه انسان...مسلمان هست,شیعه هست,درس خونده هست بافهم ودرکه واز همه مهم تر نظر زری جان هست ,هرچی که زری بگه,اصلا شاید زری جوابش منفی باشه... بهرام پفی کرد وگفت:اره جون خودش,همچی زیر نظرش داشتم درررست,از همون گل سرخ گرفتنش نظرش معلومه,پسره هوش از سر خواهرت برده وبعدش با دست زد پشت شانه های بابا وگفت:شوهر بده...دختر یکی یکدانه ات را ,زر زری خونه ات را بده به یه افغانی...اونموقع میدونی همین عمه مهین...همین عمه خانم که کلی برنامه برا زری واون پسربزرگش داره,تو طایفه ابرو سرکارت نمیذاره... اما بابا مبهوت به یه نقطه خیره بود وچیزی نمیگفت... مادر را دیدم درحالیکه داشت استکانهای جای را جمع میکرد اشکی که از گوشه ی چشمش میغلتید را با انگشتش گرفت وراهی اشپزخانه شد...بهرام که کار خودش را کرده بود وتمام حرفهاش را زد وجو را متشنج کرد,کتش را از رو دسته مبل برداشت وبدون خداحافظی راهی بیرون شد ومن هم که سکوت جمع برام غیرقابل تحمل بود وبغضی سنگین گلویم را فشار میداد,ارام دستم را از دست بهمن بیرون کشیدم وراهی اتاقم شدم... دارد... 📝نویسنده....ط,حسینی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🕊باشهداتاشهادت🕊 @bashohadatashahadattt 🌻 💥 وارد اتاقم شدم,در را محکم بستم اصلا برام مهم نبود که چی میخوان بگن...مهم بود که بفهمن من نظرم چیه,کنار کمد لباس ایستادم وخودم را توایینه ی کمد ورانداز کردم ,یاد نگاه مهربان یوزارسیف افتادم,گونه هام گل انداخت,چادرم را از سرم دراوردم,تاش زدم وگذاشتم داخل کمد,دستی به لباسم کشیدم وبا لمس نامه,یه حس زیبا تو وجودم پیچید,لبخندی زدم ورفتم طرف تختم,نشستم روش نامه را بیرون اوردم,اول خوب بوییدمش,بوی عطر یوزارسیف را میداد,بوی یوزارسیف را با ولع تمام به داخل ریه هام کشیدم,وجودم همش شده بود سرشار از خواستن,دانستن وخواندن سطر سطر حرفهای یوزارسیفم,ارام,طوری که هیچ خللی به پاکت نامه وارد نشه,پروانه کوچک روی درب پاکت رابه کناری گرفتم ودرش را باز کردم ,تای کاغذ را بازکردم ,وای چه دست خطی داشت,انگار که این پسر هرچیزی,را به غایت وبهترینش را داشت... با حجبی دخترانه وخجول اما دلی بی تاب بوسه ای به نامه زدم,چندین صفحه بود اما به زیبایی حاشیه گذاری شده بود وشماره هرصفحه زیرش خورده بود. تای صفحه ها را باز کردم وشروع به خواندن نمودم. ...... . به نام خدا..... به نام خداوندی که عاشق است وعاشق افرین,به نام خداوندی که مهر وعطوفت را با روح الهی در کالبد خاکی ما دمید تا به سوی هدفی خاص که همانا کمال انسان است با سلاحی خاص که همانا عشق است گام بردارد ودر این راه وجود خودرا با پیوند به نیمه ی گمشده اش تکمیل کند وبا دین وایمانی کامل به سوی او گام بردارد... تقدیم به نیمه ی گمشده ام....تقدیم به فرشته ای که در دنیای تاریک ودل تنهایم,با درخشیدنش همه چیز را منور ودلم را روشن کرد... این نامه ای که در پیش رو داری,سرنوشت پسرکی درد کشیده است که بازی روزگار اورا از دیاری دورتر به خانه ی معشوق کشانیده,بانوی عزیزم,سرنوشتم را که از زبان عزیزی دیگر شنیده ام,برای اولین بارو اخرین بار به روی کاغذ میاورم وروایت میکنم ,تا بدانی که کیستم وچیستم و قرار است به حکم دل ,همسفر چه کسی شوی.... من...یوسف سبحانی....فرزند علی سبحانی تنها پسر او که بعداز چهار دختر با کلی نذرنیاز در منطقه ی بامیان افغانستان ,قدم به این کره ی خاکی نهادم,در محلی به دنیا امدم که همه وهمه شیعه بودند ومیدانی هرکجا که نامی از شیعه باشد,مظلومیت انجا غوغا میکند وچون منطقه ما شیعه نشین بود ,لاجرم باید ظلم های زیادی را متحمل میشد,من به خاطر ندارم اما انچه را که اقا رضا,عموزاده پدری ام که حق بزرگی برگردن من دارد,روایت کرده,برایت بازگو میکنم... باشور وشوقی نامه را دوباره به سینه ام چسپاندم باورم نمیشد نام یوزارسیف من به راستی که یوسف بود...چه زیبا....وای اگر سمیه میفهمید.... میخواستم دوباره شروع به خواندن کنم که باصدای,تقه ای که بدر خورد,نامه را زیر بالش پنهان کردم,پشت به در اتاق خوابیدم وروتختی را کشیدم روی سرم...دوباره در صدایی داد ومادرم بالحنی غمگین در راباز کردوگفت:زری....زری جان پاشو,خوابیدی؟پاشو شب عیده خوبیت نداره سر بی شام زمین بزاری وامد داخل وکنار تختم... دارد... 📝نویسنده ط,حسینی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🔸همیشه وقتی در کارهای منزل کمکم می‌کرد از او می‌کردم اما می‌گفت این حرف‌های یڪ همسر به همسرش نیست😉 شما باید بھترین دعا را در حق من کنید، باید دعا کنید 🔹اوایل من از گفتن این دعا می‌کردم و دلم نمی‌آمد اما آنقدر اصرار می‌کردند، تا من مجبور می‌شدم دعا کنم🤲 شهید شود اما از ته دل راضی نبودم😢 همسرشھید ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 🕊باشهداتاشهادت🕊 @bashohadatashahadattt
🌹🕊 🔰 : سخنان مقام معظم را گوش کنید؛ قلبــ♥️ـــ شما را بیدار مےڪند و راه درستـــ✔ را نشانتان مے‌دهد. ✌️🇮🇷 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 : 🕊باشهداتاشهادت🕊 @bashohadatashahadattt
# دلنـــوشتــه💝 ✍ دلم برای منطقه جنگی تنگ شده برای سفر های یک هفته‌ای کنار 💢همه خسته‌ایم ⇜از نفس ⇜شیطان ⇜گناه ⇜شهوت ⇜امتحان‌ها ⇜رفتارها ⇜اخلاق‌ها 🌾همه کم آوردیم ↜تو رفاقت‌ها ↜عبادت‌ها ↜سیر و سلوک‌ها ↜بصیرت‌ها ↜ولایت پذیری‌ها شاید شما هم مثل من دلتون یه ۶۰ بخواد😔 یه تیر مستقیم وسط پیشونی💔 یا یه بدن تیکه پاره و گمنام ... 💥اما، باید کرد و ادامه داد، با همه‌ی ناراحتی‌ها، خستگی‌ها. انشاالله اگر درست بریم مسیر رو، کنیم به وقتش مارو هم میخرن و میبرن✔️ ♦️فقط اصلی شهدا یادمون نره ولایت پذیری و بصیرت ✘ولا غیر✘ ⚡️راستی، یه چیز دیگه دلم خیلی برای تنگ شده😢 شما هم اسمش هنوز میاد، میکنید⁉️ شادی روح همه شهدا 🌺 ‌‌‌‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 🕊باشهداتاشهادت🕊 @bashohadatashahadattt