🌷شهیدی که خود را وقف خرمشهر کرد.
🔹یک سال حضور مداوم شهید محمد جهان آرا در جبهه نبرد، از وی متفکری نظامی و برنامه ریز در میدان جهاد ساخته بود. از این رو، در اوایل سال ۱۳۶۰ با حفظ سمت فرماندهی سپاه خرمشهر، به سمت فرماندهی سپاه پاسداران اهواز و سرپرستی ستاد منطقه هشت سپاه منصوب گردید.
🔹شهید جهانآرا میگفت: مردم خرمشهر مظلوم واقع شدهاند. به آنها کمکی نشد. تجهیزاتی نیامد. آنان از دل و جان نیرو گذاشتند. او میگفت: من بعضی از شبها جسد بچههای خرمشهر را میبینم که توسط سگها تکهپاره میشود، ولی ما نمیتوانیم از سنگرها و پناهگاهها خارج شویم و این پیکرها را نجات دهیم. 🥀
#شهید_محمد_جهان_آرا
#شادی_روح_پاکش_صلوات
مطهری سیستان که بود؟
🔹تقویم را نگاه کردم چه تاریخ جالبی دارد امروز ۲/۳/۴ احتمالاً روز خاصی است به مناسبتهای تقویم نگاه کردم، امروز، روز دزفول و مقاومت و پایداری نامگذاری شده اما ظاهراً مناسبت دیگری هم دارد؛ امروز سالگرد شهادت شهید میرحسن میرحسینی «مطهری سیستان» است.
🔹این شهید بزرگوار یک نخبه به تمام معنا بوده که متاسفانه به علت کمکاری اصحاب رسانه و قلم همچنان ناشناخته مانده است.
🔹در خصوص بعد فرهنگی شخصیت ایشان دو تعبیر به شدت جالب بود که اولی مربوط به سردار شهید اسلام حاج قاسم سلیمانی است که ایشان فرمودند شهید میرحسن میرحسینی ستون فرهنگی لشکر ۴۱ ثارالله بود و همچنین حجتالاسلام هم رزم این شهید بزرگوار گفتند که میرحسن مطهری سیستان است.
🔹دشمن دست به عملیات وسیعی زد. گروهان میرحسن که در شلمچه در سنگرهای کمین بودند با دشمن درگیر شدند و راه پیشرفت آنها را سد کردند اما دشمن یکی از محورهای دیگر خط را شکسته و از پشت سر، راه گردان ۴۰۹ را بست و میرحسن و یارانش در محاصره کامل دشمن بعثی افتادند. آذوقه و مهماتشان تمام شده بود حتی آب برای نوشیدن نداشتند.
🔹نیروهای گردان دور میرحسن حلقه زدند. به آنها گفت: مقاومت کنید شاید برایمان کمک برسد، ساعت ۱۱ تا ۱۲ ظهر در آن صحرای سوزان مردانه مقاومت کردند و جمع کثیری شهید شدند. سرانجام بعد از مقاومت جانانه به آرزوی دیرینهاش شهادت که در هر دعا آن را آرزو میکرد رسید.
دوستش میگفت:
یه شب تو خواب دیدمش بهش گفتم محمدرضا اینقد از حضرت زهرا(س)دم زدی اخرش چیشده؟
گفت :
همین که تو بغل فرزندش مهدی(عج)جان دادم برایم کافیست .❤️
#شهید_محمدرضاتورجی_زاده
#خاطرات_شهدا
🔹شهیدی که برات شهادتش را از #آیتاللهبهجت گرفت
آیت الله بهجت دست روی زانوی او گذاشت و پرسیدند: جوان شغل شما چيست؟گفت: طلبه هستم.
آیت الله بهجت فرمود:
🌱بايد به سپاه ملحق بشوی و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشی. ️
دوباره پرسیدند: اسم شما چیست؟
گفت: فرهاد
آقای بهجت فرمود:
🔹حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را يا عبدالصالح يا عبدالمهدی بگذاريد.
🔹شما در شب امامت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به شهادت خواهيد رسيد.
🔹شما يكی از سربازان امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) با ايشان رجوع می کنید.
🌷شهید عبدالمهدی کاظمی؛ شهیدی که طبق گفته آیت الله بهجت، در شب امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ۲۹ آذر ماه ۱۳۹۴ درسوریه به شهادت رسید.
❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
🌹شهیدی که به احترام امام زمان زنده شد!🌹
در شيراز رسم بر این بود که علماى شهر بخصوص روحانيونى که از لحاظ سنى و موقعيت اجتماعى از دیگران ممتازتر بودند مسؤوليت تلقين شهدا را برعهده مى گرفتند. حجة الاسلام و المسلمين طوبائى از روحانيون شهر که امام جماعت مسجد کوشک عباسعلى شيراز بود براى من نقل مى کرد: شب قبل که براى نماز شب برخاستم مسائلى برایم پيش آمد که دانستم فردا با امری عجيب مواجه مى شوم.
🌹🌹🌹
وقتى وارد قبر شدم تا تلقين شهيد مورد نظر را انجام دهم، به محض ورود به قبر در چهره شهيد حالت تبسمى احساس کردم و فهميدم با صحنه اى غير طبيعى روبرو هستم. وقتى خم شدم و تلقين شهيد را آغاز کردم، به محض اینكه به اسم مبارك امام زمان(عج) رسيدم مشاهده کردم جان به بدن این شهيد مراجعت کرد، چون شهيد به احترام امام زمان(عج) سرش را خم کرد، به نحوى که سر او تا روى سينه خم شد و دوباره به حالت اوليه برگشت.
🌹🌹🌹
در آن لحظه وقتى احساس کردم حضرت صاحب الزمان(عج) در موقع تدفين آن عزیز حضور یافته است، حالم منقلب شد و نتوانستم با مشاهده این صحنه عجيب و غيرمنتظره تلقين را ادامه دهم.
پس از اینكه حالم دگرگون شد و نتوانستم تلقين شهيد را ادامه دهم، به کسانی که بالاى قبر ایستاده بودند و متوجه حال منقلب من نبودند اشاره کردم که مرا بالا بكشند.
وقتى آنها چشمان پر از اشك و حال دگرگون مرا دیدند سراسيمه مرا از قبر بالا کشیدند و از من پرسيدند: چه شده؟ چرا تلقين شهيد را تمام نكردید؟ در جواب به آنها گفتم: اگر صحنه هایى را که من دیدم شما هم مى دیدید مثل من نمى توانستيد تلقين شهيد را ادامه دهيد، و اضافه کردم کسی دیگر برود و تلقين شهيد را بخواند و تمام کند چون من دیگر قادر به ادامه این کار نيستم.
🌹🌹🌹
#شهید_احمد_خادم_الحسينى
----------------------------------
*روایت عجیبِ شهیدے ڪه پس از ۱۰ سال با توسل به امام زمان(عج) پیدا شد*
*شهید مهدی منتظر قائم*🌹
تاریخ تولد: ۳ / ۱۲ / ۱۳۲۷
تاریخ شهادت: ۵ / ۲ / ۱۳۵۹
محل تولد: فردوس
محل شهادت: صحرای طبس
مزار: یزد
*🌹راوی←سال ۵۹ شهید منتظر قائم از پله های هلیکوپتر داشتند پایین میآمدند🚁 دشمنان آن را هدف قرار دادند💥انفجار بزرگی شد و او به شهادت رسید.🕊️نیمه شعبان 1369 بود🎊 گروه تفحص پس از ۶ روز تلاش در روز هفتم به امام زمان(عج) متوسل شدند💚 گفتیم: امروز به یاد امام زمان(عج) به دنبال پیکرهای شهدا میگردیم🌷اما فایده نداشت خیلی جستوجو کردیم.🥀با خود گفتم: یا امام زمان(عج) یعنی میشود بینتیجه برنگردیم!🥀در همین حین چهار پنج شقایق را دیدم🍃که برخلاف شقایقها که تک تک میرویند، دستهای در یک جا روئیدهاند🌹 گفتم حالا که دستمان خالیست شقایقها را میچینم🌙شقایقها را که کندم،دیدم روی پیشانی یک شهید روئیدهاند‼️فریادم بلند شد دلهره داشتیم🥀 که خدا کند پلاک هویت داشته باشد🥀نخستین شهید را در حالی که گل سرخی در بالای جمجمهاش روییده بود، پیدا کردیم‼️نام این شهید «مهدی منتظرقائم» از شهدای لشکر 14 امام حسین(ع) بود🌙نام شهید و پیدا شدن پیکرش همزمان با سالروز ولادت امام مهدی(عج)💚 نشان از کرامات این شهید🌷و معجزات الهی داشت*🕊️🕋
*شهید مهدی منتظر قائم*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
✨🕊🍃✨🕊🍃✨🕊
📖 #خاطرات_ناب
💐 شهیدی ڪه دلتنگ امام رضا (ع) بود❣
🌸 سال ۶۴ بود ڪہ محمد حسن از جبهه مرخصے اومد قم.بهم گفت: بابا! خیلے وقتہ حرم امام رضا (ع) نرفتم دلم خیلے براے آقـا تـنگ شـده.
گـفتم:حالاڪہ اومدے مرخصے برو، گفـت: نہ، حضرت امام ڪہ نایب امام زمان(عج)
است گفتہ جوان ها جبهہ ها را پر ڪنند. زیارت امـام رضـا(ع) بـرام مستحبہ اما اطاعت امر نایب امام زمان(عج) لازم و واجبہ.
🌺 من باید برگردم جبهہ؛نمے توانم؛ ولو یڪ نفر،ولو یڪ روز و دو روز!امر امام زمین مے مونه.گفتم:خوب برو جبهہ؛و او رفت.عملیات والفجر هشت با رمز یافاطمة الزهرا(س)شروع شد و محمد حسن توی عملیات بہ شهادت رسید.
🌸 به ما خبر دادند ڪہ پیڪر پسرتون اومـده مـعراج شهداے اهـواز ولـے قابل شناسایےنیست.
خودتون بیایید و شناسایے ڪنید. رفتیم معراج شهدا و دو روز تمام گشتیم اما پیڪر پیدا نشد. نـشستم و شـروع بہ گریه ڪـردن ڪـردم ڪہ یڪے زد روے شـونـہ ام و گـفـت: حـاج آقـاے تـرابیـان عذرخواهے مےڪنم، ببخشید؛پیڪر محمد حسن اشتباهے رفتہ مشهد امام رضا(ع) دور ضریح آقا طواف ڪرده و داره بر مے گرده.گفتم: اشتباهے نرفتہ او عاشق امام رضا (ع) بود .
🌷#شہید محمدحسن ترابیان قمی🌷
📖#خاطرات_ناب
✍ منبع : خاطرات شهدا ابر و باد
🥀#ارواح_طیبه_شهدا_صلوات 🕊
کارهای اعزامش جور نمیشد، احساس من این بود که همه یک جوری دست به سرش میکنند از این موضوع خیلی ناراحت بود، یکبار گفت: دیگر به هیچ کس برای رفتن به سوریه رو نمیزنم، آن روز وقتی به حرم حضرت رضا (ع) وارد شدیم حال عجیبی داشت، چشمهایش برق خاصی داشت، وارد صحن که شدیم رو به حرم سلام داد، تا پنجره فولاد گریه کنان با حالت تند راه میرفت، خودش را چسباند به پنجره فولاد، از قسمت خانمها میدیدمش که زار میزد و میگفت: ببین آقا دیگه سرگردون شدم،برای دفاع از حرم آواره شهرها شدم رسوا شدم، تو مزار شهدا انگشتنما شدم،طاقت نیاوردم رفتم داخل حرم، دلم خیلی برایش سوخت، یک زیارتنامه از طرف خودم برایش خواند،آمدم داخل صحن دیدم کمی آرام شده است،نشسته بود رو به روی پنجره فولاد، نزدیکش شدم بهم لبخند زد، تعجب کردم، گفت: حاجتم را گرفتم تا ماه دیگر اعزام می شوم، شک نکن، محکم شده بود،گفت: امام رضا (ع) پارتیام شد،درست ماه بعد اعزام شد همانطور که امام رضا(ع) بهش گفته بود.
🌷شهید حسین محرابی🌷
به روایت همرزم شهید
💌 #هدیه_امام_رضا...
🍃 روح الله برای من هدیہ امام رضا بود .
همسری ڪه امام هشتم بہ آدم هدیہ بدهد و امام حسین (ع) او را بگیرد وصف نشدنی است . من عروس چنین مردی بودم .
با بچہ های دانشگاه رفتہ بودیم مشهد ،
اونجا برای نخستین بار برای ازدواجم دعا ڪردم گفتم : یا امام رضا اگر مردی متدین و اهل تقوا بہ خواستگاری ام بیاد قبول می ڪنم .
یڪ ماه بعد از اینڪه از مشهد برگشتم روح الله اومد خواستگاری ام ...
و شدم عروس امام رضا (ع) .
#شهید_روح_الله_قربانی
💛یه نوجوان 16ساله بود،
یه نوار روضه #حضرت_زهرا (سلام الله علیها) زیر و روش کرد.
بلند شد اومد جبهه. یه روز به فرماندمون گفت:من از بچگی حرم امام رضا (علیه السلام) نرفتم.می ترسم شهید بشم و حرم آقا رو نبینم.یک 48 ساعته به من مرخصی بدین برم حرم امام رضا(ع) زیارت کنم و برگردم ...
اجازه گرفت و رفت مشهد.
دو ساعت توی حرم زیارت کرد و برگشت جبهه.
توی وصیت نامه اش نوشته بود:
در راه برگشت از حرم امام رضا (علیه السلام) ، توی ماشین خواب حضرت رو دیدم.آقا بهم فرمود: حمید! اگر همینطور ادامه بدهی خودم میام می برمت... یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود.
نیمه شبا تا سحر می خوابید داخل قبرگریه می کرد و میگفت:یا امام رضا (علیه السلام) منتظر وعده ام...آقا جان چشم به راهم نذار... توی وصیتنامه ساعت شهادت، روزشهادت و مکان شهادتش رو هم نوشته بود. شهید که شد، دیدیم حرفاش درست بوده.دقیقا توی روز،ساعت و مکانی شهیـد شدکه تو وصیت نامه اش نوشته بود!
خاطره ای از
#شهید_حمید_محمودی
#شادی_روح_پاکش_صلوات
💛هدیه امام رضا
💛(از خاطرات تفحص شهدا)💛
آن روز صبح، كسى كه زيارت عاشورا مى خواند، توسلى پيدا كرد به امام رضا(ع).
شروع كرد به ذكر مصائب امام هشتم و كرامات او. مى خواند و همه زار زار گريه مى كرديم.
در ميان مداحى، از امام رضا طلب كرد كه دست ما را خالى برنگرداند، ما كه در اين دنيا هم خواسته و خواهشمان فقط باز گردان اين شهدا به آغوش خانواده هايشان است و...
هنگام غروب بود و دم تعطيل كردن كار و برگشتن به مقر. ديگر داشتيم نااميد مى شديم.
خورشيد مى رفت تا پشت تپه ماهورهاى روبه رو پنهان شود.
آخرين بيل ها كه در زمين فرو رفت، تكه اى لباس توجهمان را جلب كرد.
همه سراسيمه خود را به آنجا رساندند. با احترام و قداست، شهيد را از خاك در آورديم.
روزى اى بود كه آن روز نصيبمان شده بود. شهيدى آرام خفته به خاك.
يكى از جيب هاى پيراهن نظامى اش را كه باز كرديم تا كارت شناسايى و مداركش را خارج كنيم، در كمال حيرت و ناباورى، ديديم كه يك آينه كوچك، كه پشت آن تصويرى نقاشى از تمثال امام رضا(ع) نقش بسته، به چشم مى خورد. از آن آينه هايى كه در مشهد، اطراف ضريح مطهر مى فروشند.
گريه مان درآمد. همه اشك مى ريختند.
جالب تر و سوزناكتر از همه زمانى بود كه از روى كارت شناسايى اش فهميديم نامش «سيد رضا» است.
شور و حال عجيبى بر بچه ها حكمفرما شد. ذكر صلوات و جارى اشك، كمترين چيزى بود.
شهيد را كه به شهرستان ورامين بردند، بچه ها رفتند پهلوى مادرش تا سرّ اين مسئله را دريابند. مادر بدون اينكه اطلاعى از اين امر داشته باشد، گفت:
«پسر من علاقه و ارادت خاصى به حضرت امام رضا(ع) داشت...».
#روحشان_شاد
#یاد_شهدا_با_صلوات
#امام_رضا