eitaa logo
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
164 دنبال‌کننده
1هزار عکس
144 ویدیو
25 فایل
اینجا میقات محبین شهدا است. او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد.... گروه جهادی فرهنگی و رسانه ای نسیم مهر شماره ثبت : 4006312414011 ادمین کانال : @Ammosafer1461
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستش میگفت: یه شب تو خواب دیدمش بهش گفتم محمدرضا اینقد از حضرت زهرا(س)دم زدی اخرش چیشده؟ گفت : همین که تو بغل فرزندش مهدی(عج)جان دادم برایم کافیست .❤️
🔹شهیدی که برات شهادتش را از گرفت آیت الله بهجت دست روی زانوی او گذاشت و پرسیدند: جوان شغل شما چيست؟گفت: طلبه هستم. آیت الله بهجت فرمود: 🌱بايد به سپاه ملحق بشوی و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشی. ️ دوباره پرسیدند: اسم شما چیست؟ گفت: فرهاد آقای بهجت فرمود: 🔹حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را يا عبدالصالح يا عبدالمهدی بگذاريد. 🔹شما در شب امامت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ‌به شهادت خواهيد رسيد. 🔹شما يكی از سربازان امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) با ايشان رجوع می کنید. 🌷شهید عبدالمهدی کاظمی؛ شهیدی که طبق گفته آیت الله بهجت، در شب امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ۲۹ آذر ماه ۱۳۹۴ درسوریه به شهادت رسید. ❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖         
شھیدی که امام رضا (ع) زمان و مکان شھادتش را به او اطلاع داده بود. 🌷شهید عباس کردانی🌷
🌹شهیدی که به احترام امام زمان زنده شد!🌹 در شيراز رسم بر این بود که علماى شهر بخصوص روحانيونى که از لحاظ سنى و موقعيت اجتماعى از دیگران ممتازتر بودند مسؤوليت تلقين شهدا را برعهده مى گرفتند. حجة الاسلام و المسلمين طوبائى از روحانيون شهر که امام جماعت مسجد کوشک عباسعلى شيراز بود براى من نقل مى کرد: شب قبل که براى نماز شب برخاستم مسائلى برایم پيش آمد که دانستم فردا با امری عجيب مواجه مى شوم. 🌹🌹🌹 وقتى وارد قبر شدم تا تلقين شهيد مورد نظر را انجام دهم، به محض ورود به قبر در چهره شهيد حالت تبسمى احساس کردم و فهميدم با صحنه اى غير طبيعى روبرو هستم. وقتى خم شدم و تلقين شهيد را آغاز کردم، به محض اینكه به اسم مبارك امام زمان(عج) رسيدم مشاهده کردم جان به بدن این شهيد مراجعت کرد، چون شهيد به احترام امام زمان(عج) سرش را خم کرد، به نحوى که سر او تا روى سينه خم شد و دوباره به حالت اوليه برگشت. 🌹🌹🌹 در آن لحظه وقتى احساس کردم حضرت صاحب الزمان(عج) در موقع تدفين آن عزیز حضور یافته است، حالم منقلب شد و نتوانستم با مشاهده این صحنه عجيب و غيرمنتظره تلقين را ادامه دهم. پس از اینكه حالم دگرگون شد و نتوانستم تلقين شهيد را ادامه دهم، به کسانی که بالاى قبر ایستاده بودند و متوجه حال منقلب من نبودند اشاره کردم که مرا بالا بكشند. وقتى آنها چشمان پر از اشك و حال دگرگون مرا دیدند سراسيمه مرا از قبر بالا کشیدند و از من پرسيدند: چه شده؟ چرا تلقين شهيد را تمام نكردید؟ در جواب به آنها گفتم: اگر صحنه هایى را که من دیدم شما هم مى دیدید مثل من نمى توانستيد تلقين شهيد را ادامه دهيد، و اضافه کردم کسی دیگر برود و تلقين شهيد را بخواند و تمام کند چون من دیگر قادر به ادامه این کار نيستم. 🌹🌹🌹 ----------------------------------
‍ *روایت عجیبِ شهیدے ڪه پس از ۱۰ سال با توسل به امام زمان(عج) پیدا شد* *شهید مهدی منتظر قائم*🌹 تاریخ تولد: ۳ / ۱۲ / ۱۳۲۷ تاریخ شهادت: ۵ / ۲ / ۱۳۵۹ محل تولد: فردوس محل شهادت: صحرای طبس مزار: یزد *🌹راوی←سال ۵۹ شهید منتظر قائم از پله های هلیکوپتر داشتند پایین می‌آمدند🚁 دشمنان آن را هدف قرار دادند💥انفجار بزرگی شد و او به شهادت رسید.🕊️نیمه شعبان 1369 بود🎊 گروه تفحص پس از ۶ روز تلاش در روز هفتم به امام زمان(عج) متوسل شدند💚 گفتیم: امروز به یاد امام زمان(عج) به دنبال پیکرهای شهدا می‌گردیم🌷اما فایده نداشت خیلی جست‌وجو کردیم.🥀با خود گفتم: یا امام زمان(عج) یعنی می‌شود بی‌نتیجه برنگردیم!🥀در همین حین چهار پنج شقایق را دیدم🍃که برخلاف شقایق‌ها که تک تک می‌رویند، دسته‌ای در یک جا روئیده‌اند🌹 گفتم حالا که دستمان خالیست شقایق‌ها را می‌چینم🌙شقایق‌ها را که کندم،دیدم روی پیشانی یک شهید روئیده‌اند‼️فریادم بلند شد دلهره داشتیم🥀 که خدا کند پلاک هویت داشته باشد🥀نخستین شهید را در حالی که گل سرخی در بالای جمجمه‌اش روییده بود، پیدا کردیم‼️نام این شهید «مهدی منتظرقائم» از شهدای لشکر 14 امام حسین(ع) بود🌙نام شهید و پیدا شدن پیکرش همزمان با سالروز ولادت امام مهدی(عج)💚 نشان از کرامات این شهید🌷و معجزات الهی داشت*🕊️🕋 *شهید مهدی منتظر قائم* *شادی روحش صلوات*💙🌹
✨🕊🍃✨🕊🍃✨🕊 📖 💐 شهیدی ڪه دلتنگ امام رضا (ع) بود❣ 🌸 سال ۶۴ بود ڪہ محمد حسن از جبهه مرخصے اومد قم.بهم گفت: بابا! خیلے وقتہ حرم امام رضا (ع) نرفتم دلم خیلے براے آقـا تـنگ شـده. گـفتم:حالاڪہ اومدے مرخصے برو، گفـت: نہ، حضرت امام ڪہ نایب امام زمان(عج) است گفتہ جوان ها جبهہ ها را پر ڪنند. زیارت امـام رضـا(ع) بـرام مستحبہ  اما اطاعت امر نایب امام زمان(عج) لازم و واجبہ. 🌺 من باید برگردم جبهہ؛نمے توانم؛ ولو یڪ نفر،ولو یڪ روز و دو روز!امر امام زمین مے مونه.گفتم:خوب برو جبهہ؛و او رفت.عملیات والفجر هشت با رمز یافاطمة الزهرا(س)شروع شد و محمد حسن توی عملیات بہ شهادت رسید. 🌸 به ما خبر دادند ڪہ پیڪر پسرتون اومـده مـعراج شهداے اهـواز ولـے قابل شناسایےنیست. خودتون بیایید و شناسایے ڪنید. رفتیم معراج شهدا و دو روز تمام گشتیم اما پیڪر پیدا نشد. نـشستم و شـروع بہ گریه ڪـردن ڪـردم ڪہ یڪے زد روے شـونـہ ام و گـفـت: حـاج آقـاے تـرابیـان عذرخواهے مےڪنم، ببخشید؛پیڪر محمد حسن اشتباهے رفتہ مشهد امام رضا(ع) دور ضریح آقا طواف ڪرده و داره بر مے گرده.گفتم: اشتباهے نرفتہ او عاشق امام رضا (ع) بود . 🌷 محمدحسن ترابیان قمی🌷 📖 ✍ منبع : خاطرات شهدا ابر و باد 🥀 🕊
کارهای اعزامش جور نمی‌شد، احساس من این بود که همه یک جوری دست به سرش می‌کنند از این موضوع خیلی ناراحت بود، یکبار گفت: دیگر به هیچ کس برای رفتن به سوریه رو نمی‌زنم، آن روز وقتی به حرم حضرت رضا (ع) وارد شدیم حال عجیبی داشت، چشم‌هایش برق خاصی داشت، وارد صحن که شدیم رو به حرم سلام داد، تا پنجره فولاد گریه کنان با حالت تند راه می‌رفت، خودش را چسباند به پنجره فولاد، از قسمت خانم‌ها می‌دیدمش که زار می‌زد و می‌گفت: ببین آقا دیگه سرگردون شدم،برای دفاع از حرم آواره شهرها شدم رسوا شدم، تو مزار شهدا انگشت‌نما شدم،طاقت نیاوردم رفتم داخل حرم، دلم خیلی برایش سوخت، یک زیارت‌نامه از طرف خودم برایش خواند،آمدم داخل صحن دیدم کمی آرام شده است،نشسته بود رو به روی پنجره فولاد، نزدیکش شدم بهم لبخند زد، تعجب کردم، گفت: حاجتم را گرفتم تا ماه دیگر اعزام می شوم، شک نکن، محکم شده بود،گفت: امام رضا (ع) پارتی‌ام شد،درست ماه بعد اعزام شد همانطور که امام رضا(ع) بهش گفته بود. 🌷شهید حسین محرابی🌷 به روایت همرزم شهید
💌 ... 🍃 روح الله برای من هدیہ امام رضا بود . همسری ڪه امام هشتم بہ آدم هدیہ بدهد و امام حسین (ع) او را بگیرد وصف نشدنی است . من عروس چنین مردی بودم . با بچہ های دانشگاه رفتہ بودیم مشهد ، اونجا برای نخستین بار برای ازدواجم دعا ڪردم گفتم : یا امام رضا اگر مردی متدین و اهل تقوا بہ خواستگاری ام بیاد قبول می ڪنم . یڪ ماه بعد از اینڪه از مشهد برگشتم روح الله اومد خواستگاری ام ... و شدم عروس امام رضا (ع) .
💛یه نوجوان 16ساله بود، یه نوار روضه (سلام الله علیها) زیر و روش کرد. بلند شد اومد جبهه. یه روز به فرماندمون گفت:من از بچگی حرم امام رضا (علیه السلام) نرفتم.می ترسم شهید بشم و حرم آقا رو نبینم.یک 48 ساعته به من مرخصی بدین برم حرم امام رضا(ع) زیارت کنم و برگردم ... اجازه گرفت و رفت مشهد. دو ساعت توی حرم زیارت کرد و برگشت جبهه. توی وصیت نامه اش نوشته بود: در راه برگشت از حرم امام رضا (علیه السلام) ، توی ماشین خواب حضرت رو دیدم.آقا بهم فرمود: حمید! اگر همینطور ادامه بدهی خودم میام می برمت... یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود. نیمه شبا تا سحر می خوابید داخل قبرگریه می کرد و میگفت:یا امام رضا (علیه السلام) منتظر وعده ام...آقا جان چشم به راهم نذار... توی وصیتنامه ساعت شهادت، روزشهادت و مکان شهادتش رو هم نوشته بود. شهید که شد، دیدیم حرفاش درست بوده.دقیقا توی روز،ساعت و مکانی شهیـد شدکه تو وصیت نامه اش نوشته بود! خاطره ای از
‍ 💛هدیه امام رضا 💛(از خاطرات تفحص شهدا)💛 آن روز صبح، كسى كه زيارت عاشورا مى خواند، توسلى پيدا كرد به امام رضا(ع). شروع كرد به ذكر مصائب امام هشتم و كرامات او. مى خواند و همه زار زار گريه مى كرديم. در ميان مداحى، از امام رضا طلب كرد كه دست ما را خالى برنگرداند، ما كه در اين دنيا هم خواسته و خواهشمان فقط باز گردان اين شهدا به آغوش خانواده هايشان است و... هنگام غروب بود و دم تعطيل كردن كار و برگشتن به مقر. ديگر داشتيم نااميد مى شديم. خورشيد مى رفت تا پشت تپه ماهورهاى روبه رو پنهان شود. آخرين بيل ها كه در زمين فرو رفت، تكه اى لباس توجهمان را جلب كرد. همه سراسيمه خود را به آنجا رساندند. با احترام و قداست، شهيد را از خاك در آورديم. روزى اى بود كه آن روز نصيبمان شده بود. شهيدى آرام خفته به خاك. يكى از جيب هاى پيراهن نظامى اش را كه باز كرديم تا كارت شناسايى و مداركش را خارج كنيم، در كمال حيرت و ناباورى، ديديم كه يك آينه كوچك، كه پشت آن تصويرى نقاشى از تمثال امام رضا(ع) نقش بسته، به چشم مى خورد. از آن آينه هايى كه در مشهد، اطراف ضريح مطهر مى فروشند. گريه مان درآمد. همه اشك مى ريختند. جالب تر و سوزناكتر از همه زمانى بود كه از روى كارت شناسايى اش فهميديم نامش «سيد رضا» است. شور و حال عجيبى بر بچه ها حكمفرما شد. ذكر صلوات و جارى اشك، كمترين چيزى بود. شهيد را كه به شهرستان ورامين بردند، بچه ها رفتند پهلوى مادرش تا سرّ اين مسئله را دريابند. مادر بدون اينكه اطلاعى از اين امر داشته باشد، گفت: «پسر من علاقه و ارادت خاصى به حضرت امام رضا(ع) داشت...».
‍ 💛دلداده‌ے امام رضا (ع)🕊️ شهید محمد مردانی🌹 محل تولد: کرمانشاه محل شهادت: کردستان 🌹پدرش← محمد روز تولد امام رضا(ع) توی كرمانشاه به دنيا آمد🎊 از بچگی علاقه شديدی به آقا داشت💛هر موقع می‌خواست كاری بكنه كه ما دوست نداشتيم🍂 ما را به امام رضا(ع) قسم می‌داد.🌙هر روز كه می‌خواست مدرسه برود، همراهش مهری بود كه پشتش عكس امام رضا(ع) درج شده بود💛 که با آن نماز میخواند📿 آن هم توی خفقان قبل از انقلاب.‼️بچه‌ها می‌گفتند: موقع نماز كه همه می‌رفتند توی حياط مدرسه، محمد مهرش را در می‌آورد و نماز می‌خواند.📿هميشه بعد از نماز می آمد كنارم و می‌خواست از امام رضا(ع) براش بگم🌙 از غريبی كرامت و رئوف بودن آقا💫 بزرگتر که شد به جنگ رفت يک روز كه محمد آمده بود به مرخصی، گفت: بابا خيلی دلم می‌خواد برم مشهد، پابوسی آقا امام رضا(ع)🥀از طرفی دفاع از كشور واجب تره آقا هم بيشتر راضی است🍃 به مشهد نرفت رفت غرب سنندج و حدود يک ماه بعد شهيد شد🕊️ به ما گفتند: بياين توی معراج شهدا و پیکر شهيدتان را تحويل بگيرين🌷آنجا که رفتیم پیکر شهیدی دیگر رو به ما تحویل دادند.‼️گفتیم این که پسر ما نیست. محمدما کجاست؟ نکنه مفقود شده و نمی‌خواین چیزی به ما بگید؟🥀مسئولین معراج هم گیج شده بودند. از این طرف و آن طرف پرس و جو کردند،🥀تا آنکه بالاخره مشخص شد محمد را اشتباهی فرستاده اند مشهد🌙‼️وصيت محمد را كه خونديم، نوشته بود: «پدرم و مادرم، اگر برایتان ممكن است مرا كنار امام رضا(ع) دفن كنيد.»🌙خواست خدا و امام رضا بود که این اتفاق افتاد،🌙 محمد را طلبید🕊️ و به زیبایی در حرم دفن شد🕊️🕋
📌 شهیدی که میهمان امام رضا«ع» شد/ راز مزار خاکی شهید فخار 🔹️ برادر شهید عبدالصمد« محمود » فخار می گوید: «برادرم وصیت کرده بود که قبرش مانند ائمه بقیع بدون سنگ قبر باشد؛ به‌همین دلیل بعد از شهادت هر بار که بنیاد شهید اقدام به ساخت سنگ و شناسایی قبر می‌کرد، سنگ قبر دونیمه می‌شد و از وسط می‌شکست و تکرار این موضوع به این دلیل بود که شهید دوست نداشت سنگ و شناسه قبر داشته باشد.» ◇ شهید فخار همیشه علاقه خاصی به (ع) داشت و در اتفاقی عجیب و کم‌نظیر، جنازه وی به‌صورت اشتباهی، همراه شهدای مشهد به شهر مشهد منتقل شده بود. ◇ بعد از طواف شهید در حرم امام رضا(ع) از طریق نوشته‌ای که در لباسش جامانده بود، نوشته شده بود که صمد فخار عاشق امام رضا(ع) و اهل کازرون فارس هستم و از این طریق پیکر شهید به کازرون انتقال داده شد و در واقع اشتباهی در کار نبوده، بلکه این عشق زایدالوصف شهید فخار، پیکر او را به حرم امام رضا(ع) رسانده بود. ◇ مادر شهید با بیان اینکه فرزندم دوست نداشت از او توصیفی صورت پذیرد، می گوید: « عبدالصمد عقیده داشت کار بدون ریا و فقط برای رضای خدا صورت گیرد و حتی وصیت وی هم که گفته مزارم خاکی و بدون شناسه باشد، برگرفته از همین روحیه بوده است.» ◇ تولد: پنجم رمضان ۱۳۴۰ کازرون ◇ شهادت: ۱۳۶۵/۱۱/۴ شلمچه ◇ محل مزارمطهر : کازرون گلستان شهدا(امام زاده سید محمد نوربخش)
💚 تشرفـــ شهید مدافع حرم به محضر حضرت ولی عصر 🌷۸۰ روز پس از شهادت در لابلای یکی از کتابهای شهید ، نامه ای به خط شهید پیدا شد که نوشته بود: ✍🏻خدایا خلق تو نمیدانند اما تو که خوب میدانی که این بنده ی کوچکت در سال ۱۳۸۱ موفق به تشرف به خدمت حجت و‌ ولی تو امام زمان علیه السلام شد!!! و‌ در ادامه نوشته بودند: یقین داشته باشید  اگر از زیر پرچم ولایت این سید عزیز مقام معظم رهبری بیرون برویم حتم نابود خواهیم شد. وصیت شهید عارف مدافع حرم،
💚 شهیدی که وصیت کرد شبانه دفن شود و تاریخ و ساعت و محل دفن خود را پیش بینی کرده بود 🌷 شـــهید عبدالحمید حسینی ارتباط قلبی‌اش با امام زمان خیلی قوی بود حدود یک ماهی می شد به جبهه باز گشته بود که به خانۀ آقای آیت الله سید علی اصغر دستغیب، که سه سال محافظ ایشان بود، تماس گرفته و وصیت می کند: من جمعــــه صبـــح، ساعت 4 شهیــــــد می شوم. جنازه من را برای شما می آورند، مرا شبانــــــه( دقیقا ساعت 9 شب) تشییع کنید. به غیر از پدر و مادرم و هفت نفر از بچه های سپاه که اسمشان را گفته بود، کسی در مراسم من نباشد. می خواست تشییع جنازه اش مثل حضرت زهـــــــرا(س) غریبانه باشد. تا این که شهید عبدالحمید حسینی در مرحله دوم عملیات بیت المقدس آن طوری که خودش دوست داشت در همان ساعت «با تنی تب دار، لبی تشنه و ترکشی که توی حلقومش خورده بود» شهید شد.🕊 الّلهُم‌صَلِ علی‌مُحمّد و آل‌مُحمّد ‌و‌عَجّل‌فرجهم
‍ 🔹«مرضیه بدیحی»، همسر شهید مدافع حرم: «خواب دیدم شهید سید مجتبی علمدار با جوانی دیگر وارد کوچه‌ی ما شدند. وقتی به من رسیدند دست روی شانه‌ی آن جوان زدند و گفتند: این جوان همان کسی است که شما از ما درخواست کردید و متوسل به امام زمان (عج) شدید.» 💕 روزی که عبدالمهدی به خواستگاری‌اش می‌آید، مرضیه همان کسی را می‌بیند که در آن خواب، شهید علمدار به او نشان داده بود. در همان جلسه‌ی اول صحبت با شهید کاظمی متوجه می‌شود که عبدالمهدی نیز همین چندروز پیش خانه‌ی شهید علمدار بوده و با بچه‌های بسیج‌شان به دیدار مادر شهید رفته است. 🔹 عبدالمهدی میگفت: «من قبل از ازدواج، زمانی که درس طلبگی می‌خواندم، خواب عجیبی دیدم. رفتم خدمت آیت‌الله ناصری و خواب را برای ایشان تعریف کردم. ایشان از من خواستند که در محضر آیت‌الله بهجت حاضر شوم و خواب را برای وی تعریف کنم. 🔹وقتی به حضور آیت‌الله بهجت رسید ایشان دست روی زانوی او گذاشت و پرسیدند: جوان شغل شما چيست؟ گفت: طلبه هستم. آیت‌الله بهجت فرمود: بايد به سپاه ملحق بشوی و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشی. ️دوباره پرسیدند: اسم شما چیست؟ گفت: فرهاد آقا گفت: «حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را عبدالصالح يا عبدالمهدی بگذار. ✅ شما در شب امامت امام زمان(عج) ‌به شهادت خواهيد رسيد. شما يكی از سربازان امام زمان(عج) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(عج) با ايشان رجوع می‌کنید.» 🌷 شهید عبدالمهدی کاظمی؛ در شب امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ۲۹ آذر ماه ۱۳۹۴ درسوریه به شهادت رسید. شهید مدافع حرم 🕊🌹
هدایت شده از صوت انقلابی
وصیت نامه شهید ناصر الدین باغانی.mp3
35.21M
🎙وصیتنامه شهید ناصر باغانی 🌸 رهبر حکیم انقلاب: 🔹جا دارد وصیت نامه این جوانِ مومنِ پرشورِ از جان گذشته ی ۲۰ ساله ی سبزواری بار خوانده شود. بنده مکرر خوانده ام 🔴 : با بازنشر حداکثری این پادکست صوتی در ترویج پیام و فرهنگ شهدا همت بفرمایید 💥جهت استفاده در خودرو و.... ┏━━ 🎵 ━┓ 🆔 @sot_enghelabi ┗━━ 🎵 ━┛
🔹️قسمت اول: 📌 ماجرای تحول بادیگارد یک خواننده زن طاغوتی که شهید دفاع مقدس شد 🔹️ شاهرخ دانش‌آموز درس خوانی بود.وقتی معلم کلاس اول راهنمایی اش امتحان گرفت و او متوجه شد در نمره ها به برخی دانش آموزان نمره ارفاق کرده اعتراض می‌کند معلم کشیده‌ای به گوش شاهرخ میزند. ◇ مدرسه هم شاهرخ را اخراج می کند، و از همان نوجوانی کم‌کم با دوستان ناباب آشنا شد ◇ هیکل تنومندش باعث شد خیلی زود اراذل محله دور و برش را بگیرند و به یکه بزن محله تبدیل شد. ◇ در دوره‌ای از جوانی اش سراغ کشتی رفت قهرمان و نایب قهرمان مسابقات کشتی آزاد و فرنگی جوانان و بزرگسالان شد. ◇ اما ورزش هم نتوانست او را از خلاف دور کند تا ۲۷ یا ۲۸ سالگی دعای هر روزه مادر، سر به راه شدن شاهرخ بود. ◇ مادرش از دست شاهرخ خسته شده بود. مرتب از دعواها، دستگیری ها، دسته گل ها و خرابکاری های پسر برایش خبر می بردند. سند خانه را آماده روی طاقچه گذاشته و منتظر بود تا برود کلانتری و از بازداشت خلاصش کند. ◇ شاهرخ که بادیگارد یکی از خوانندگان زن بود ، رفته رفته وقتی بیشتر پای منبر سخنرانان آن زمان می‌نشیند زمینه‌های تحول در او به وجود می‌آید. ◇ در یکی از جلسات سخنران می‌گوید: در بین شما کسی هست که بخواهد توبه کند و حر شود، چون حر هم توبه کرد و اولین نفری بود که به امام حسین (ع) پیوست. ◇ شاهرخ پس از تمام شدن سخنرانی نزد حاج‌آقا می‌رود و معنی توبه کردن را می‌پرسد؟ وی می‌گوید توبه یعنی از گناه برگشتن واین می‌شود آغاز تحویل در شاهرخ ضرغام ادامه دارد...
🔹️ قسمت دوم: 🔹️ وقتی در تلویزیون صحبت‌های امام پخش می‌شد، با احترام می‌نشست، اشک می‌ریخت. ◇ همیشه می‌گفت: هرچه امام (ره) بگوید، همان است. خدا امام خمینی را فرستاد تا ما را آدم کند ◇ در جریان پیروزی انقلاب فعال بود و با شروع جنگ کردستان ، به میدان رفت. ◇ آن‌قدر دلاورانه جنگید که دشمنان برای سرش جایزه تعیین کردند. در واقع شیوه‌های جنگی او و ترسی که در دل نیروهای عراقی انداخته بود و نامش کابوسی وحشتناک برای تمام نیروهای عراقی اعم از سرباز، افسر شده بود. ◇ در روز شهادت برای زدن آرپی‌جی بلند شد. بالای خاکریز رفت، یک‌دفعه صدایی آمد. ◇ گلوله تیربار تانک به سینه شاهرخ اصابت کرده بود. حفره‌ای در سینه او ایجاد شده بود و خون زیادی از بدن او خارج شد. ◇ می‌خواستند پیکرش را به عقب برگرداند که چون در محاصره عراقی ها بودند نتوانستند ◇ پیکر شاهرخ روی زمین افتاده بود. عراقی‌ها بالای سر او رسیده بودند و از خوشحالی هلهله می‌کردند. ◇ همان شب تلویزیون عراق پیکر بدون سر او را نشان داد. گوینده عراقی گفت: ما شاهرخ، جلاد حکومت ایران را کشتیم. ◇ دوستان شاهرخ روز بعد به همان خاکریز رسیدندو اما هیچ اثری از پیکر شاهرخ نبود. ◇ او از خدا خواسته بود همه گذشته‌اش را پاک کند. می‌خواست چیزی از او نماند و پیکر شهید شاهرخ هرگز پیدا نشد.
💖شهیدی که امام حسین ع برایش نامه فرستاد هنوز اذان صبح رو نگفته بودند، یهو دیدم با حالت عجیبی از خواب پرید !!! بهم گفت: حاجی ! خواب قاصد امام حسین علیه السلام رو دیدم !!! بهم گفت: امام حسین علیه السلام سلام رسوندند و گفتند به زودی میام به دیدارت... بعد یه نامه از طرف آقا بهم داد که توش نوشته بود: چرا این روزها کمتر زیارت عاشورا می خونی؟!؟!؟! گریه می کرد و حرف میزد ... صورتش خیس خیس بود ... دیگه توی حال خودش نبود ... چند شب بعد شهید شد امام حسین علیه السلام به عهدش وفا کرد ... تولد:1344همدان شهادت: فروردین1365 عملیات والفجر 8فاو. مزار مطهر: گلزار شهدای همدان
‏احتمالا تصویر این شهید بزرگوار را در فضای مجازی زیاد دیده باشیم؛ شهیدی که هیچ کس منتظرش نبود جز خدا‼️ از شهدای بهزیستی استان مازندران که با یک زیر پیراهن راهی جبهه شد و هیچکس در جبهه نفهمید كه او خانواده‌ای ندارد. کم سخن می‌گفت و.... ‏با سن کم سخت‌ترین کار جبهه یعنی «بیسیم‌چی» بودن را قبول کرده بود سرانجام توسط منافقین اسیر شد برگه و کدهای عملیات را قبل از اسارت خورد و منافقین پس از به شهادت رساندن وی، برای به دست آوردن رمز و کدهای بیسیم، سینه و شکمش را شکافتند !!! ولی چیزی نصیب آن‌ها نشد.🌱 شادی روح شهدا ٱللَّٰهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَىٰ‌مُحَمَّدٍ‌وَآلِ مُحَمَّدٍ‌وَ‌عَجِّل‌فَرَجَهُم🌺
📌 شهیدی که روزی دعا میکرد بدنش تکه تکه شود ، امروز دو مزار دارد 🔹️ همیشه می‌گفت: می‌خواهم به گونه‌ای شهید شوم که حتی تکه‌ هـای بدنم را نتوانند جمع‌آوری کنند... ◇ در مرحله دوم شناسایی منطقه عملیاتی به همراه شهید شوندی و احمد بیابانی به مناطق بازی دراز می‌روند که توسط دشمن دیده و مورد هجوم قرار می‌گیرند. ◇ خودرری آنها با گلوله توپ ۱۳۰ مورد اصابت قرار گرفته و پیکر شان درآتش می‌سوزد. 🔹️ پیکر محسن را به تهران برمی‌گردانند و در قطعه ۲۶ بهشت زهرا(س) دفن می‌کنند. اما زمانیکه حسین خدابخش یکی از همرزمان محسن می‌خواهد خودروی آتش گرفته را به عقب برگرداند متوجه می‌شود تکه‌ای از بدنه او در خودروی سوخته جامانده است. ◇ تکه به جامانده بدن را در روستای مشکنار در نزدیکی منطقه بازی دراز یعنی مشهد شهید دفن می‌ کنند تا محسن برای همیشه در غربِ کشور ماندنے شود... 🔹️ بخشی از وصیت نامه شهید محسن حاجی بابا: ◇ من آگاهانه در این راه قدم گذاشتم و فقط برای پیروزی اسلام و قرآن در جبهه حاضر شدم. ◇ به خدا قسم من شرمنده این همه شهید و مجروح انقلاب و جنگ تحمیلی هستم. ◇ ولادت : ۱۳۳۶ تهران ◇ شهادت : ۱۳۶۱ سرپل ذهاب ◇ سمت : فرمانده عملیات سپاه غرب ◇
هدایت شده از صوت انقلابی
💠 سلسله روایت هایی زیبا و عاشقانه و حماسی از شهدا در بیان همسرانشان تحت عنوان «نیمه پنهان ماه» در قالب ✔️فصل اول ❇️ فصل دوم 🌹شهید عباس دوران 🌹شهید محمد اصغری خواه 🌹شهید محمد عبادیان 🌹شهید علیرضا یاسینی 🌹شهید اصغر وصالی 🌹شهید ناصر کاملی 🌹شهید یوسف کلاهدوز 🌹شهید ولی الله چراغچی 🌹شهید حسن رضوان خواه 🌹شهید حسن آبشناسان 🇮🇷 زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا از خود شهادت کمتر نیست.(امام خامنه ای) ┏━━ 🎵 ━┓ 🆔 @sot_enghelabi ┗━━ 🎵 ━┛
♦️ شهیدی که بعد از ۲۴ سال مفقودیت، هنگام دفن به عنوان شهید گمنام، خود را معرفی و آدرس منزل پدرش را می دهد. 🌷 بسیجی شهید حسین عرب نژاد 🌷 تولد اول تیر ۱۳۴۵ خانوک کرمان 🌷 شهادت ۳ خرداد ۱۳۶۱ خرمشهر 🌷 سن موقع شهادت ۱۶ سال ✍ فرازی از وصیتنامه این شهید عزیز ✅ ملت مسلمان، من از شما به عنوان یک برادر کوچکتر، از شما می‌خواهم همانطور که تاکنون در صحنه نبرد بوده‌اید و از رفتن فرزندانتان به جبهه خودداری نمی‌کردید باز هم اگر جنگ ادامه داشته باشد، فرزندان خود را به جبهه‌ها بفرستید و نگذارید اسلام در خطر بماند و خدای ناکرده بعد از سه سال جنگ، ملت ایران ناامید شوند و اسلام آنطور که باید,و شاید در دنیا پیاده نشود. ✅ پیام دیگری که به برادران دانش آموزم دارم این است که اگر برایشان امکان دارد به جبهه‌ها بروند و اگر امکان ندارد در سنگر مدرسه با کمال میل درس بخوانند که مدرسه خود، جبهه مبارزه با بیسوادی است. ✅ ای دانش آموزان، در مدرسه خوش رفتار باشید و امر به معروف و نهی از منکر کنید و نگذارید که دشمنان قرآن و اسلام در مدارس نفوذ کنند 🤲 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با صلوات 🤲 دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاء الله ♦️ واقعا شهدا احیاء عند ربهم یرزقون هستند 🙏 لطفا نحوه معرفی نمودن این شهید عزیز و دادن آدرس محل سکونتش را به آدرس زیر 👇 مطالعه بفرمایید.
📌 شهیدی که در قبر گفت. 🔹 شهیدی که مزارش بارها توسط رهبر انقلاب زیارت شده است. ◇ پس از شهادت عبدالمهدی مغفوری در ، پیکر پاکش را برای تشیع به آورده بودند. ◇ خانواده شهید و سه فرزند دلبندش برای آخرین دیدار بر گرد وجود آن نازنین حلقه زدند. ◇ مادر خانم شهید مغفوری روایت می کند ، وقتی خواستم چهره مطهر و نورانی شهید را برای وداع آخر ببوسم، با کمال تعجب مشاهده کردم که لبان ذکرگوی آن شهید به تلاوت سوره مبارکه مترنم است. ◇ و پسرعموی شهید مغفوری هم از مراسم دفن این شهید خاطره‌ای شگفت دارد: ◇ وقتی می‌خواستیم شهید را به خاک بسپاریم با صحنه عجیبی مواجه شدیم،که به‌ یکباره منقلبمان کرد، وقتی پیکر شهید را در قبر می‌گذاشتیم صدای گفتن او را شنیدیم. ✍ فرازی از سخنان شهید ◇ آنچه در طول زندگی انسان از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است داشتن است لذا توجه داشته باشید هر کار انجام می دهید با اخلاص باشید. ◇ ارتباط با ائمه معصومین علیه اسلام در دلت ریشه یابد و ریشه اش قوی شود. ◇ هر روز به چهارده معصوم سلام دهید، بخصوص هر روز به حضرت مهدی عج بیشتر اظهار ارادت نما 🌷