eitaa logo
با شهدا
958 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
489 ویدیو
5 فایل
کانال باشهدا شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس ،شهدای ترور ،مدافعان وطن و مدافعان حرم @bashohda تاریخ ساخت کانال 1397/02/04 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ با خواندنِ این خاطره به عظمتِ روحیِ شهید بابایی پی خواهید برد : عباس یه روز اومد خونه و گفت: خانوم! باید خونه‌مون رو عوض‌ کنیم ، می‌خوام خونه‌مون رو بدیم به یکی از پرسنلِ نیروی هوایی که با هشت تا بچه توی یه خونۀ دو اتاقه زندگی می کنن، این خونه برای ما بزرگه، میدیم به اونا و خودمون میریم اونجا... اون بنده خدا وقتی فهمید فرمانده‌اش می‌خواد اینکار رو کنه قبول نکرد. اما با اصرارِ عباس بالاخره پذیرفت و خونه مون رو باهاشون عوض کردیم... 🌷خاطره ای از زندگی خلبانِ شهید عباس بابایی 📚منبع: کتاب خدمت از ماست 82 ، صفحه 181 هدیه به روح مطهر شهید @bashohda کانال باشهدا
🌷 عباس خیلی اهل هیئت و مسجد بود و از هر فرصتی برای حضور در مجالس اهل بیت استفاده میکرد. او میگفت: زنده بودن من ‌ماه و صفر است. بیشتر وقت ها به یاد امام حسین علیه السلام روضه میخواند و بر سینه میزد. عباس چندان موافق محیط دانشگاه نبود همیشه دوست داشت برود حوزه وهمیشه کتب عربی و حوزه را میخواند. عباس همیشه با وضو بود و مراقب رفتارش با دیگران به خصوص نامحرمان بود. هیچ گاه اخم نمیکرد. بسیار با اخلاق و با تقوا بود. در امور دینی ، فقهی، سیاست و مسائل دیگر بسیار مطلع بود. چرا که با مطالعه بسیار خود تلاش میکرد معلومات خود را بالا ببرد. آرام و خاموش کارهایش را میکرد و هیچگاه خود را مطرح نمیکرد. اخلاق و رفتارش همیشه زبانزد خاص و عام بود. 📚شهید عباس آسمیه هدیه به روح مطهر شهید @bashohda کانال باشهدا
🌷عملیات بیت‌المقدس تمام شد.خبر داشتم شهید شده. به‌ دنبال جنازه‌اش گشتم و پیدایش کردم. چفیه خونی دور گردنش بود. ترکش به فک و صورتش خورده بود. حرف‌هایش چند دقیقه قبل از خداحافظی یادم آمد و بی‌اختیار اشک‌هایم سرازیر شد. علی چفیه‌اش را پهن کرد. نان و غذایمان را گذاشتیم روی آن لقمه اول و دوم را برداشتیم که یکی از بچه‌ها آمد و گفت: علی! بلند شو بریم. علی غذایش را گذاشت و سریع بلند شد. انگار دنبال چیزی بود که گفتم: چفیه‌ ات رو لازم داری؟ اشکالی نداره، بیا چفیه من رو بگیر. راضی نشد. اصرار کردم با دلخوری گفت: واسه چی اصرار میکنی؟! اگه من شهید شم، چفیه‌ ات خونی میشه، نمیتونم بهت پس بدم. ازش دلگیر شدم. از پشت، سرم را گرفت و گردنم را بوسید. گفت: خداحافظ رفیق! در نورد اهواز ماندیم و او رفت. 📚 شهید علی نیکوئی هدیه به روح مطهر شهید @bashohda کانال باشهدا
🌷 ابراهیم‌ به‌ تنها چیزی‌ که‌ فکر‌ نمیکرد مادیات‌ بود‌ و همیشه‌ میگفت: روزی را خدا‌ می‌ رساند‌. برکت‌ پول‌ مهم‌ است کاری‌ هم‌ که‌ برای خدا باشد برکت‌ دارد. 📚 شهید ابراهیم‌ هادی هدیه به روح مطهر شهید @bashohda کانال باشهدا
🌷 گاهی فکر می‌کنم چقدر ویژگی‌هایش با اسمش تناسب داشت. خیلی بخشنده بود، هم از مالش برای دیگران مایه می‌گذاشت و هم از وقت و انرژی‌اش. مهدی حیدری یکی از دوستان احسان، بوتیک دارد. بعد از شهادتش به ما گفت: احسان هر سال دم عید می‌اومد این جا و می‌گفت: خودت به هر بچه‌ی محتاجی که می‌شناسی لباس عید بده، بعدا باهات حساب میکنم. 📚 شهید سید احسان حاجی حتم لو هدیه به روح مطهر شهید @bashohda کانال باشهدا
🌷 توی روستاهای محروم کار جهادی میکردند... خودش می‌نشست پشت لودر و برایشان جاده درست میکرد یا انبار نگهداری گندم یا حتی زمین بازی برای بچه‌ها... کارهای فرهنگی هم میکردند... دیدم دختران روستا چادر به سر دارند، به جواد گفتم اینها که لباس محلی دارند. گفت ما برایشان چادر آورده‌ایم... 📚 شھید جواد محمدی هدیه به روح مطهر شهید @bashohda کانال باشهدا
جنگیـدن در راه خدا خسـتگی نمیاره... اگه داریم خسـته میشـیم، ایراد اینہ که یه چیز غیـرخـدایی قاطی قضــیه هسـت... 📚 شھید حسن‌ باقری هدیه به روح مطهر شهید @bashohda کانال باشهدا
🌷 محمدحسین همیشه آرزوی شهادت داشت و با تمام وجود طالب آن بود، اما من دوست داشتم که او جانباز شود تا من هم در کنار او فیض ببرم و با خدمت به یک جانباز جنگ، سهمی از حسنات او داشته باشم. وقتی این مطلب را به او میگفتم، میخندید و میگفت: من از خدا خواسته‌ام تا شهید شوم؛ دوست دارم خدا مرا کامل کامل ببرد. او شهادت را نقطه‌ی کمال میدانست و آنقدر در راه عقیده‌ی خود پایمردی کرد که به کمال مطلوب رسید. شب قبل از شهادت او، نماینده‌ امام در جهاد را در خواب دیدم که به من گفتند: شما هم از خانواده‌ی شهدا هستید سعی کنید مثل حضرت زینب صبور باشید. روز بعد منتظر شنیدن خبر شهادت محمدحسین بودم.... 📚همسر شهید محمد حسین زینت‌ بخش، کتاب جهاد سازندگی خراسان در دفاع مقدم، ص۹۷ هدیه به روح مطهر شهید @bashohda کانال باشهدا
🌷 سرتا پاش خاکی بود. از سوز سرما چشمهاش سرخ شده بود. با عجله اومد تو خونه، دو ماه بود ندیده بودمش. گفتم: حداقل یه دوشی بگیر، یه غذایی بخور بعد نماز بخون!‌ سر سجاده ایستاد و آستین هاش رو پایین کشید و گفت: این همه عجله کردم تا به نماز‌ اول وقت برسم. انقدر خسته بود که هر آن احساس میکردم میخواد بیفته زمین... 📚 شهید ابراهیم همت هدیه به روح مطهر شهید @bashohda کانال باشهدا
✍️ مگه احترام به مادر از این شگفت‌انگیزتر هم هست؟ منتظر بودم مجتبی از جبهه برگرده. اما شب شد و هر چه انتظار کشیدم نیومد و خوابم برد. صبحِ زود پا شدم تا برم نون بگیرم. همه جا رو برف پوشانده بود. دربِ خونه رو که باز کردم ، دیدم پسرم توی کوچه رویِ برف نشسته و به خواب رفته. بیدارش کردم و گفتم: کی از جبهه برگشتی مادر؟!!! سلام کرد و گفت: نصف شد رسیدم. گفتم: پس چرا در نزدی تا بیام باز کنم و بیای داخل؟ گفت: مادر جان! ترسیدم نصف شب با در زدنِ من هُل کنید و از خواب بپرید، واسه همین دلم نیومد بیدارتون کنم. پشت در خوابیدم که صبح بشه... 📌خاطره‌ای از زندگی شهید مجتبی خوانساری 📚راوی: مادر شهید هدیه به روح مطهر شهید @bashohda کانال باشهدا
✍️ راهکار شهید همت برای خودسازی و پاکیِ درون محمد ابراهیم داشت محوطه رو آب و جارو جارو می کرد. رفتم و به زحمت جارو رو ازش گرفتم. ایشان هم ناراحت شد و گفت: بذار خودم جارو کنم، اینجوری بدی‌های درونم هم جارو میشه.‌‌.. کار هر روزش بود ، کار هر روز صبحِ یک فرمانده‌ی لشکر... 📌 خاطره ای از زندگی سردار شهید محمد ابراهیم همت 📚منبع:یادگاران۲ «کتاب شهید همت» ‌، صفحه ۲۷ هدیه به روح مطهر شهید @bashohda کانال باشهدا
🖌 قلم مےزنید براے خدا باشد؛ 🚶🏻‍♂️ قدم برمےدارید براے خدا باشد؛ 🗣 حرفـ مےزنید براے خدا باشد؛ 💫 همه چے؛ همه چے براے خدا باشد ... 📚 شهید ابراهیم همت هدیه به روح مطهر شهید @bashohda کانال باشهدا