#درسی_که_موقع_جمعآوری_جنازهها_گرفتیم!
🌷ما یک روز در کلهشوان داشتیم از پشت دیوار برزخ به طرف قرارگاه تاکتیکی تبار میآمدیم. منظور از تبار، تیپ ۲۱ امام رضا (ع) بود. وقتی رسیدیم پشت قرارگاه دیدیم نیروهای گردان سید الشهداء آنجا هستند زیارت عاشورا میخوانند.
🌷هواپیمای عراقی آمدند و همه آنها را بمباران کردند. رفتیم که جنازهها را جمع کنیم. من صحنهای دیدم که همیشه در ذهنم باقی است؛ دیدم که دستی از بدن کسی کاملاً جدا شده و آن طرف روی زمین افتاده بود. در این دست جدا شده....
🌷در این دست جدا شده کتاب دعایی بود که ظاهراً میبایست با پرت شدن دست، کتاب هم جدا میشد ولی کتاب دعا محکم به دست چسبیده بود. یک طرف کتاب دعا نوشته بود ارتباط با خدا و طرف دیگر فرازهایی از زیارت عاشورا بود که خون آن شهید روی آن ریخته بود، نوشته شده بود، «السلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره».
🌷شما چنین صحنهای را هر کاری بکنید نمیتوانید به قلم بیاورید و در صحنههای هنر زنده کنید. خدا در آنجا میخواسته یکی از درسهای خودش که نتیجهی خلوص است را بدهد و این خون هم خون خداست.
راوی: روحانی جانباز ۷۰ درصد حاج محمد صادقی سرایانی
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
@byadshohada.mp3
1.28M
♨️چهار گامی که به شهادت ختم میشود!
🎤 حجت الاسلام ماندگاری
http://eitaa.com/joinchat/3469017138C966326f2fc
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
#خاطرات_شهدایی
🕊محمدم و شال سبزش
چندماہ بعدعقدمون من ومحمدم
رفتیم بازار من دوتاشال خریدم🛍
یڪیش شال سبز بود ڪہ چندبار هم پوشیدمش و یہ روز محمد بہ من گفت:
اون شال سبزت و میدیش بہ من؟
حس خوبی بہ من میده🙂
شما #سیدی و وقتی این شال سبزت هـمراهمہ قوت قلب مے گیرم💖
خودش هـم دوردوزش ڪرد
و شد شال گردنش ڪہ هر ماموریتی
ڪہ میرفت یا بہ سرش مے بست
یا دور گردنش مے انداخت ..🌿
و در ماموریت آخرش هـم
هـمون #شال دور گردنش بود
ڪہ بعد #شهادتش برام آوردن💔
#شهید_محمدتقی_سالخورده🌸
به روایت #همسرشهید
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
#راز_این_عکس
🌷این عکس ۲۸ اسفند ۶۳
در جنوب بصره گرفته شده.
استخبارات عراق خبرنگاران
را به بازدید صحنه در گیری
برده است۰
عکاسی بنام پاولوسکی از یک
شهید بسیجی جوان، عکسی
میگیرد که میشود این عکس
جاودانه.
🔷پسرکی که آرام خوابیده،
حالت دستهایش شبیه کسی
است که در خنکای یک سحر
بهاری شیرین ترین خواب عالم
را تجربه میکند،در حالیکه یک
دنیا گل وحشی بدن نازنینش
را در برگرفته اند.
#شادیروحشصلوات💐
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
گفتم : «با فرمانده تون کار دارم.»
گفت « الان ساعت یازده است، ملاقاتی قبول نمی کنه.»
رفتم پشت در اتاقش . در زدم ؛
گفت « کیه ؟»
گفتم« مصطفی منم.»
گفت « بیا تو.»
سرش را از سجده بلند کرد،
چشم های سرخ ، خیس اشک . رنگش پریده بود. نگران شدم.
گفتم« چی شده مصطفی؟ خبری شده ؟ کسی طوریش شده ؟»
دو زانو نشست . سرش را انداخت پایین . زل زد به مهرش . دانه های تسبیح را یکی یکی از لای انگشت هایش رد می کرد.
گفت « یازده تا دوازده هر روز را فقط برای خدا گذاشته ام . برمیگردم کارامو نگاه می کنم . از خودم می پرسم کارهایی که کردم برای خدا بود یا برای دل خودم.»
#روحانی شهید مصطفی ردانی پور
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
🌸🍃🌸🍃
پنجشنبه است و ياد درگذشتگان
اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم
بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ
اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
التماس دعا
پنجشنبهای دیگر از راه رسید
مسافران بهشتی آن سو
چشم به راه هدیه
تا آرام بگیرند
چیز زیادی نمیخواهند،
فاتحه و صلوات و دستگیری از مستمندی کافیست...
#فایل شادی روح رفتگان، فاتحه و صلوات
🍃
🦋🍃 @takhooda✨