۲۳ اسفند ۱۴۰۰
#خاطرات_شهدا
عطر گلاب از ماشينِ ....
🌷شب جمعه در بالكن اتاقمان در بيمارستان پادگان سرپل ذهاب بوديم. در مقابل اتاق ما ماشين حمل پيكر شهدا قرار داشت. ناگهان احساس كردم بوى تند گلاب فضاى اطراف را پر كرده، گويى آن جا را با گلاب شسته اند، اما گلاب و عطرى در كار نبود.
🌷تمام آن رايحه ى دل انگيز مربوط به جنازه ى دو شهيد بود كه در آن ماشين قرار داشتند. پس از آن كه پيكر مطهر شهدا را بردند، ديگر اثرى از بوى گلاب در آن جا وجود نداشت.
راوى : خانم مهرى يزدانى
🌷شهدارا ياد كنيم با ذكر صلوات🌷
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
۲۳ اسفند ۱۴۰۰
۲۳ اسفند ۱۴۰۰
محمد خیلی به ائمه ارادت داشت ولی چهارتن از این بزرگواران همه زندگی محمد بودند؛ حضرت زهرا (س)، امام حسین (ع )، امام رضا (ع) و علی اکبر (ع). امروز که به شهادت محمدم نگاه میکنم میبینم ارادت او کار خودش را کرد و آنها با محمد معامله کردند. محمد در رکاب امام حسین(ع) در صحرای کرب و بلای سوریه شهید شد، چون حضرت زهرا(س) بینام و نشان و مانند امام رضا(ع) در کشوری غریب و چون علیاکبر(ع) در سن 27 سالگی آسمانی شد. او به هر آنچه دوست داشت رسید. روزهای بیمحمد بر من سخت میگذرد، همه دلتنگیهای همسرانهام را گذاشتهام پیش مادرمان حضرت زهرا (س) و زینب(س) تا در قیامت سرمان را بالا بگیریم و بگوییم
#اللهم تقبل منا هذا القلیل.
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
۲۳ اسفند ۱۴۰۰
۲۳ اسفند ۱۴۰۰
❇️#سیره_شهدا
🟣شهید مدافعحرم #علی_امرایی
♻️یک خَیّــــر به تمام معنــــا
💕پدر شهید نقل میکنند: بعد از شهادت پسرم فهمیدیم که او یک خیّر به تمام معنا هم بود. همان اولین روزهای شهادتش مقابل دَر ایستاده بودم که دیدم یک پیرزن آمد و با دیدن اعلامیه علی خیلی تأسف خورد. بدون اینکه بداند پدر شهید هستم با حالت خاصی از من پرسید این جوان کی شهید شده؟
💕پرسیدم علی را از کجا میشناسی؟ پیرزن شروع کرد به گریهکردن و گفت: زمستانِ دوسال پیش ما بخاری نداشتیم و از سرما به زحمت افتاده بودیم. نمیدانم شهید از کجا فهمیده بود بخاری نداریم که یک بخاری برایمان خرید و به خانهمان آورد.
👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
۲۳ اسفند ۱۴۰۰
۲۳ اسفند ۱۴۰۰
همراه ابراهیم با موتور از مسیری میرفتیم، زدیم کنار خیابان پیرمردی به همراه خانوادهاش آدرس جائی را میخواست، شروع کرد از مشکلاتش گفت، به قیافه اش نمیآمد که معتاد یا گدا باشد، ابراهیم جیبهای شلوارش را گشت ولی چیزی نداشت، به من گفت: امیر، چیزی همراهت داری؟! من هم جیبهایم را گشتم ولی هیچ پولی همراهم نبود،ابراهیم گفت: تو رو خدا باز هم ببین، من هم گشتم ولی چیزی همراهم نبود، از آن پیرمرد عذرخواهی کردیم و به راهمان ادامه دادیم، بین راه از آینه موتور، ابراهیم را میدیدم، اشک می ریخت، آمدم کنار خیابان، با تعجب گفتم: ابرام جون، داری گریه می کنی؟ گفت: ما نتوانستیم به یک انسان که محتاج بود کمک کنیم.
🌷شهید ابراهیم هادی🌷
📚کتاب سلام بر ابراهیم 1
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
۲۳ اسفند ۱۴۰۰
۲۳ اسفند ۱۴۰۰
✍ڪولہ اش پرازمهمات و گلولہ بودآتش گرفت
#نتوانستند_ڪولہ راجدا ڪنندروبه بچہ هاگفت:بروندبعدباچفیہ جلو دهانش رابست #تاعملیات_لونرود
تنها ڪف پوتین هایش ڪہ نسوزبود باقے ماند
#شهیدعلی_عرب
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
۲۳ اسفند ۱۴۰۰
۲۴ اسفند ۱۴۰۰
بخونید خیلی زیباست 👇
نامه ای از یک شهید 🕊💌
وچه زیباست سیاهی چادر شما..
نمیدانم این چه حسی بوده که به من داده
اما میدانم که بادیدن آن قوت قلب و آبرو میگیرم..
باور کنید چادر شما نعمت است..
🍃🌸شهید مجتبی بابایی زاده🌸🍃
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
۲۴ اسفند ۱۴۰۰