رفقاخبردارید...!!
خبر دارید که شهید #رحیم_کابلی آن دلیرمرد خطه بهشهر آن نستوده مبارزه حق علیه باطل هنوز برنگشته...
از شهید #محمود_رادمهر خبری دارید...
بعد از اینکه یارانش در حال عقب نشینی بودند رفت تا اطلاعات خودی دست دشمن نیفته، رفت و دیگر کسی او را ندید...
از شیرمردانی مثل #سعیدکمالی . #علی_عابدینی . #سیدجواداسدی،
#حبیب_الله_قنبری شهید شدند خبری دارید...
هنوز از تو سوریه صدای اذان بچه ها می آید...
هنوز صدای مناجات رزمندگان از حرم حضرت زینب به گوش میرسد به گوش می رسد...
هنوز وصیت نامه شهدا خشک نشده؛
خواهرم حجاب...
هنوز که هنوز است شهدا می ترسند
از اینکه رهبر رو تنها بگذاریم...
و هنوز که هنوز است جوانانی مثل #علی_جمشیدی . #علیرضابریری . #حسین_مشتاقی . #سیدرضاطاهر . #رضاحاجی_زاده.
#حسن_رجایی_فر
برای شهیدشدن و پیوستن به شهدای مدافع حرم بند پوتینهایشان را محکم گره زده اند و نگذاشتند حرم جای حرامی ها شود و تا لحظه ی اخر مثل اربابمان حسین علیه السلام ترس را در وجود خود راه ندادند و الان سربلند پیش امام حسین علیه السلام هستند و در رکابش شهید شدند...
و هنوز که هنوز است مادرانی چشم انتظار جـگرگوشه هایشان هستند ...
ای کاش، بیاییم و به راه بیاییم ....
با ذکر #صلوات
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم
دعا کنید شهیــــــد " باشیم"
نه اینکه فقط شهیــــــد" بشویم".
اصلا تا شهیـــــد نباشیم، شهیــــــد نمیشویم. .
تا حالا فکر کرده اید،
پشت بعضی دعاهای شهادت،
یک جور فرار از کار و تکلیف است.
سریع شهیـــــد شویم تا راحت شویم! . اما ..
دعا کنید قبل از اینکه شهیــــــد بشویم،
یک عمر شهیـــــد باشیم.
شهیـــــد که " باشیم"، خودش مقدمه میشود تا شهیـــــد هم "بشویم"
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
🌺🍂🌺🍃🌺
🍂🌺🍃🌺
🌺🍃🌺
🍃🌺
🔵لقمه حلال🔵
به لقمه حلال خيلي دقت داشت. می گفت: "لقمه که حلال باشد، بچه خود به خود در راه خير قدم برمی دارد."
کشتی هايی که به جزيره می آمدند، گندم رايگان می آوردند. مردم می رفتند و می گرفتند؛ اما او هرگز نمی رفت. به پسرها هم اجازه نمی داد بروند.
می گفت: "لقمه بايد از عرق کارگری باشد."
👈 شهيده فاطمه نيک
📚 به رنگ صبح
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
🕊پرواز🕊
خواب دیدم: «در یک بیابان هستم. از دور گنبد امامزاده ابراهیم شهرستان بابلسر نمایان بود. وقتی به جلوی امامزاده رسیدم. با تعجب تعداد زیادی رزمنده را با لباس خاکی دیدم
هر رزمنده چفیه ای به گردن و پرچمی در دست داشت. آن رزمندگان از شهدای شهر بابلسر بودند. در میان آنها پدرم را دیدم که در سال 62 شهید شده بود. یک گل زیبا در دست پدرم بود.
بعد از احوالپرسی به پدرم گفتم: «پدر منتظر کسی هستید.» گفت: «منتظر رفیقت سید مجتبی علمدار هستیم.»
با ترس و ناراحتی گفتم: «یعنی چی؟ یعنی مجتبی هم پرید!»
💐 گفت: «بله، چند ساعتی هست که اومده این طرف. ما آمدیم اینجا برای استقبال سید. البته قبل از ما حضرات معصومین و حضرت زهرا(س) به استقبال او رفتند. الان هم اولیا خدا و بزرگان دین در کنار او هستند.»
🌷 این جمله پدرم که تمام شد از خواب بیدار شدم. به منزل یکی از دوستان تماس گرفتم. گفتم چه خبر از سید. گفت سید موقع غروب پرید.
📚برگرفته از کتاب علمدار،
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
۞فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ۞
«هر قدر می توانید از قرآن بخوانید»
✨✨✨
#دوره دهم ✨ از ختم قرآن کریم ✨ #هدیه به روح پر فتوح شهید عالی قدر حاج قاسم سلیمانی عزیز و یاران شهیدش و شهید بزرگوار محسن فخری زاده
#همین طور که مطلع هستید به اولین سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی عزیز و گرامی نزدیک میشویم😭
#ارادتمندان این شهید بزرگوار همت کنید که ان شاءالله بتوانیم به اتفاق هم چند ختم قرآن شادی روح سردار دلها حاج قاسم سلیمانی عزیز هدیه کنیم
#شادی روح پر فتوح دانشمند هسته ای ایران شهید بزرگوار محسن فخری زاده
#ذخیره شب اول قبرمون
#امرزش گناهانمون
#رهایی ازسکرات مرگ
#نجات ازاتش جهنم
#درامان ماندن ازهول قیامت
#حاجت روایی همه عزیزان
#شفای بیماران
#بهره مندی ازشفاعت ائمه
#محشورشدن بااهل بیت
#هر یک از بزرگواران تمایل دارند در این ختم پر خیر و برکت شرکت کنند به پی وی بنده جزء مورد نظرشون رو اعلام کنند
#جزء 1🌟 اللهم عجل لولیک الفرج الهی آمین✅
#جزء 2🌟 آقا مجتبی ✅
#جزء 3🌟یا حسین ✅
#جزء 4🌟 خانم صانعی ✅
#جزء 5🌟 زهرا خانم ✅
#جزء 6🌟 زهرا خانم ✅
#جزء 7🌟مهری خانم ✅
#جزء 8🌟مهری خانم ✅
#جزء 9🌟سرباز سید علی ✅
#جزء 10🌟خانم سمیه صانعی ✅
#جزء 11🌟 یا امام حسن عسکری (ع) ادرکنی ✅
#جزء 12🌟 شمیم یاس ✅
#جزء 13🌟فاطمه خانم ✅
#جزء 14🌟 لبیک یا حسین ✅
#جزء 15🌟 لبیک یا حسین ✅
#جزء 16🌟 لبیک یا حسین ✅
#جزء 17🌟 خانم ثامن ✅
#جزء 18🌟 خانم رضوی ✅
#جزء 19🌟نجفی ✅
#جزء 20🌟 فقط خدا ✅
#جزء 21🌟 نجفی ✅
#جزء 22🌟 نجفی ✅
#جزء 23🌟 مادر ✅
#جزء 24🌟 آقا مجتبی ✅
#جزء 25🌟خانم ستاره هالی ✅
#جزء 26🌟 مادر ✅
#جزء 27🌟 یا زهرا ✅
#جزء 28🌟 یاس نبوی ✅
#جزء 29 🌟 گمنام ✅
#جزء 30 🌟 گمنام ✅
#شادی روح مطهر شهدا صلوات 🌹
#از همه ی بزرگوارانی که در دوره های ختم قرآن شرکت میکنند کمال تشکر و قدر دانی را دارم .
#اجر همگی با خانم حضرت زهرا سلام الله و شهیدان گرامی ان شاءالله 🤲🌹
#دوره چهاردهم✨
🔹🔶🔷عکس های ماندگار🔷🔶🔹
💠 روی پدر ندیدم💠
خیلی دلش می خواست که تنها فرزندش را قبل از شهادت ببیند و برای دیدن و بوییدنش لحظه شماری می کرد، اما وقتی پای ناموس و شرف ملتش از طرفی و قومی زیاده خواه و متجاوز از طرفی به میان آمد، آرزوهایش را فراموش کرد که اگر نمی کرد و نمی کردند، امروزمان امروز نبود.
وقت خداحافظی که فرا رسید، آنقدر سفارش کرد که داشتم جای خودم را با او اشتباه می گرفتم، اما به سفارشات کلامی هم بسنده نکرد و در میانه ی خون و باروت، نامه ای فرستاد که مراقبش باشم تا سربازی از سربازان امام زمان(عج) باشد.
یکسال بعد از یکم خرداد ماه 1360 که تاریخ عقدمان در محضر حضرت امام خمینی(س) بود، تاریخ عروجش بود و درست 2 ماه بعد، نام ماندگارش در شناسنامه دختر دوردانه اش به ثبت رسید. دردانه ای که هنوز هم زمزمه می کند:
#من_فرزند_شهیدم #روی_پدر_ندیدم
👈 شهید جلال ذوالقدر
📚 سایت خط سرخ
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
-عبدالمجید(شهید)
یک هفته قبل از عملیات فتح المبین من و برادرم و خواهرم در منزل بودیم که مجید (1) با تبسم خاصی که بر لب داشت به مادرم گفت: «من مثل علی اکبر امام حسین (ع) شهید می شوم، بعد دستش را روی سرش گذاشت و ادامه داد، تیر عراقی ها به سر و چشمم می خورد، مادر مرا ببخش که این حرف را می زنم، ولی به خاطر وضعیتی که سر و صورت من پیدا می کند، دوست ندارم در غسال خانه بالای سر من حاضر باشی و مرا در این وضعیت ببینی.»
بعد از مادرم خواست تا او را حلال کند، مادرم نیز گفت: «از همین حالا تو را حلال می کنم و به گریه افتاد» روز بعد با مجید به «بهشت علی» رفتیم تا او بر سر مزار دوست شهیدش محمد افخم فاتحه ای بخواند.
به من وصیت کرد او را در کنار دوستش به خاک بسپاریم. آن جا نیز قبری خالی بود که روی آن را با ورقه ی حلبی پوشانده بودند. مجید ورقه را برداشت و به دقت درون آن را نگاه کرد، و بعد حرفش را تکرار و تأکید کرد و سرانجام وعده ی او در عملیات فتح المبین محقق شد و در دشت عباس در تپه ی چشمه یک ، یک گلوله ی کالیبر 75 تیربار به چشم راست او خورد و از پشت سرش خارج شد و او به آرزوی دیرینه اش رسید و در کنار مزار دوست شهیدش به خاک سپرده شد.
1- پاسدار شهید عبدالمجید صدف ساز در سال 1342 در دزفول متولد شد، پس از پیروزی انقلاب به عضویت سپاه درآمد و با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه ها عزیمت کرد و در عملیات فتح المبین به فیض شهادت نایل آمد.
راوی: برادر شهید
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊