💠 #زيارت_امام_رضا(ع)💠
🍃يكبار احمدآقا بچه ها را به #مشهد برد. بچه ها هم خيلى شيطنت مى كردند. خيلى براى سفر اذيت شد. اما مى گفت: «بسيار زيارت بر #بركتى بود.» گفتم: «براى شما كه فقط اذيت و ناراحتى و ... بود. اما احمدآقا فقط از بركات اين سفر و زيارت #امام_رضا(ع) مى گفت. ما نمى دانستيم كه احمدآقا در اين سفر چى ديده! چرا اينقدر از اين #سفر تعريف میكند.
🍃اما بعدها در دفترچه #خاطراتى كه از او به جا مانده بود ماجراى عجيبي را درباره اين سفر خوانديم: «وقتى در #حرم_مطهر بودم (به خاطر بدحجابى ها و...) خيلى ناراحت شدم. تصميم گرفتم كه وارد حرم نشوم. به خاطر ترس از نگاه كردن به نامحرم. كه آقا به ما فهماندند كه مشرف شويد به داخل حرم.» در جاى ديگرى درباره همين سفر نوشته بود: «در روز سه شنبه ٨/١٣ در #حرم_مطهر بودم. از ساعت نه و سى دقيقه الى يازده حال بسيار خوبى بود. الحمدالله.»
📚 #کتاب_عارفانه، صفحه ۵۳ الی ۵4
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
✨ @baShoohada ✨
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
6.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹شهيد مُحرم نوروز پور🌹
💠پَـــنـــد نــٰـامــہء شٌــــهَــــداء💠
🍂از "نماز" و "قرآن" جدا نشويد، زيرا °رَستگاري° مؤمن در اين دو مورد است.🍂
#پند_نامه_شهداء
#تلنگر
#شهید_محرم_نوروز_پور
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
✨ @baShoohada✨
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
11.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آب اروند
سیاهی شب همه جا را گرفته بود. بچه ها آرام و بی صدا پشت سر هم به ترتیب وارد آب می شدند. هرکس گوشه ای از طناب را در دست داشت. گاه گاهی نور منورها سطح آب را روشن می کرد و هر از گاهی صدای خمپاره های سرگردان به گوش می رسید. 30 متر به ساحل اروند یکی از نیروها تکان خورد.
خواست فریاد بزند که نفر پشت سرش با دست دهان او را گرفت و آرام در گوشش چیزی زمزمه کرد. اشک از چشمان جوان سرازیر شد، چشم هایش را به ما دوخت و در حالی که با حسرت به ما می نگریست، گوشه ی طناب را رها کرد و در آب ناپدید شد.
از مرد پرسیدم: «چه چیزی به او گفتی؟» با تأمل گفت: «گفتم نباید کوچک ترین صدایی بکنیم وگرنه عملیات لو می رود، اون وقت می دونی جون چند نفر... عملیات نباید لو بره» تمام بدنم می لرزید، جوان در میان موج خروشان اروند به پیش می رفت.
راوی: آقای جابری
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
✨ @baShoohada ✨
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش احمد هست🥰✋
*شهیدی که از سنگ مزارش همیشه بوی گلاب به مشام میرسد*
*شهید احمد(منوچهر) پلارک*🌹
تاریخ تولد: ۷ / ۲ / ۱۳۴۴
تاریخ شهادت: ۲۲/ ۱ / ۱۳۶۶
محل تولد: تهران اصالتا تبریزی
محل شهادت: شلمچه
🌹فرمانده آرپیجی زنهای گردان عمار در لشکر 27 حضرت رسول(ص) بود💚همرزم← او همیشه مشغول نظافت توالتهای پایگاه بود *و همیشه بوی بدی بدنش را فرا میگرفت*🍂در یک حمله هوایی در حال نظافت بود *که موشکی به آنجا برخورد میکند💥و او شهید🕊️و در زیر آوار مدفون میشود*🥀بعد از بمباران، *هنگامیکه امدادگران در حال جمعآوری زخمیها وشهیدان بودند🍂متوجه میشوند که بوی شدید گلابی از زیر آوار میآید*🤍 وقتی آوار را کنار میزدند *با پیکر پاک احمد روبرو میشوند که غرق در بوی گلاب بود*🤍 سنگ قبر این شهید همیشه نمناک میباشد🌷 *به طوریکه اگر سنگ قبر را خشک کنید🍂از آن طرف،سنگ از گلاب مرطوب میشود*💛به گفتهٔ مادر، احمد چند کار را هرگز ترک نمیکرد: *نماز شب📿غسل روز جمعه💦زیارت عاشورای هر صبح🍃هر روز ذکر 100 صلوات📿و 100بار لعن بر بنی امیه*⭕ می گویند شهید پلارک مثل یکی از سربازان پیامبر (ص) در صدر اسلام «غسیل الملائکه» بوده است💛 *«غسیل الملائکه» به کسی می گویند که ملائکه غسلش داده باشند💛 و به همین علت مزار او همیشه خوشبو🌷و عطرآگین است*🕋🕊
*شهید سید احمد پلارک*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
Zeynab:Roos..🖤💔