eitaa logo
رفاقت باشهدا
3.6هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
728 ویدیو
16 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
(۲/ ۲) !! 🌷....می‌خواستیم یک مقر در سه راه طلائیه را تخلیه کنیم. یک پلیت داخل چاه توالت افتاده بود و همه ما از کنار آن گذشته بودیم تا اینکه سید صادق آن را دید. دیدیم رفت سمت چاه توالت و آن را بیرون کشید و با خونسردی تمیزش کرد و روی سایر پلیت ها گذاشت و گفت: حالا خدا هیچی! آیا آن پیرزنی که تخم مرغ هایش را جمع می‌کند و برای جبهه می‌فرستد راضی است که این پلیت در داخل توالت بیفتد و من آن‌را برای استفاده دوباره رزمندگان برندارم! 🌷قبل از عملیات که برای آماده کردن خاکریز ها وسنگرها شب و روز نداشت. در هنگام عملیات در بیشتر مواقع که احساس می‌کرد کارش کم است، تفنگ به‌دست همراه با سایر رزمندگان اسلام با مزدوران عراقی مشغول نبرد می‌شد. عملیات هم که تمام می‌شد، اکیپ هایی را برای خراب کردن سنگرهای عراقی در دشت عباس و سایر نقاط بوجود می‌آورد. پیلت ها، الوار و سایر وسائل را به مقر جهاد می‌آورد تا نیروهای خودی از آنها استفاده نمایند! حتی زمانی که به عنوان مسئول ستاد جهاد و پشتیبانی انتخاب شد، روزها به کارهای محوله می‌پرداخت و شب ها سوار بر لودر در حال ساخت خاکریز برای رزمندگان بود! 🌷قرار بود در کنار اروند در ۲۰۰ متری عراقی ها، برای رزمندها سنگر بتنی بسازیم. سید صادق شب و روز نداشت. اول که خودش سوار بر بلدوزر در چشم روز، در دید عراقی ها زمین را آماده کرد. بعد همان‌جا سیمان را آماده می‌کرد، چون امکان بردن تجهیزات به آن فاصله از دشمن نبود، چکمه می‌پوشید و دو پایی وارد مخلوط سیمان می‌شد و با حرکت پا سیمان را به قولی چاق می‌کرد. از طرف دیگر به آرماتور بند می‌گفت روزها در مقر جهاد، آرماتور ببندد، شب ها آنها را می‌آورد خط و در سنگر ها کار می‌گذاشت.... با همت شبانه روزی اش، سنگر های محکمی در کنار اروند برای رزمندگان آماده شد! 🌷قرار بود چند سکوی سیمانی برای تانک ها درست کنیم. شادی و شعف عجیبی وجودش را گرفته بود و می‌خندید. ناگهان خمپاره ای کنار سکو زمین نشست و ترکشی برای بار دوم سینه سید صادق را شکافت. از سکو روی زمین افتاد. بلند شد و شروع کرد به دویدن، تا اینکه با زانو روی زمین افتاد، دست هایش را به سمت آسمان کشید و بلند گفت: فزت به رب الکعبه! بعد هم به زمین افتاد و به آرزوی دیرینه اش که به حق لایقش بود رسید! 🌷در وصیتش نوشته بود: خدايا گواه باش كه با عقيده اى ثابت و محكم سرباز كوچك توام. گرچه، بارى پرگناه و بس سنگين دارم ولى با آگاهى كامل با دشمن تو می‌جنگم تا کشته شوم!  يادباد آن‌كه سركوى توام منزل بود ديده را روشنى ازخاك درساحل بود  خدايا هم اكنون كه لحظه موعود فرارسيده بر ناسپاسی ها و گناهانم معترفم خدايا بر آنچه بد كردم و نافرمانى كردم مرا بيامرز. خدايا اگر كشته شدنم فقط ارزش گفتن يك تكبير را داشته باشد مرا بسيار كافى است و خدايا از تو مى‌خواهم كه سخت‌ترين مرگ را نصيب من بگردانى كه شرافت مسلمان در از خودگذشتگى و به خدا پيوستن است. خدايا دوست دارم در اين درياى بيكران ايثار گمنام بجنگم و گمنام بميرم واالسلام. 🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید سید محمدصادق دشتی 🥀🕊🥀🕊🥀 @baShoohada