eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.8هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
677 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
خطبه ی عقدمان را بر سر مزار برادر محمد که شهید شده بود در بهشت زهرا علیها السلام🕌 جاری کردیم. خودمان دو نفر بودیم💑 یک روز بعدازظهر بود؛ متعهد شدیم کمک و همکار هم باشیم. عقد رسمی با سادگی در منزل ما🏠 و با حضور خانواده محمد و چند نفر از دوستان خوانده شد. در این ازدواج، مهم تر از همه افکار و اهداف محمد بود که برای من بسیار ارزش داشت. از اول معیار ازدواجم همین بود؛ اینکه فردی را انتخاب کنم که معیارش اسلام باشد و اصول اسلامی را در عملکردش نشان دهد. این صفات را در شهید جهان آرا دیدم. اصولی که با هم قرار گذاشتیم بر این مبنا بود که هرکس در هر عملی که در زندگی می خواهد انجام دهد اسلام را در نظر داشته باشد، نه اینکه طرف مقابل خوشش بیاید. اگر اسلام تأیید کند، آن کار انجام شود. 🌸 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
رفاقت با شهدا
شهید حمید باکری🌹 تاریخ تولد: ۱ / ۹ / ۱۳۳۴ تاریخ شهادت: ۶ / ۱۲ / ۱۳۶۲ محل تولد: ارومیه محل شهادت: خیب
‌❣❤️❣❤️❣❤️❣❤️❣❤️❣❤️ ‌ ✂️ او رفت به نماز ایستاد و من هم پشت سرش نیت کردم. نماز طولانی شد. من خسته شدم خوابم گرفت. ‌😴 گفتم "تو هم با نماز شب خواندنت🤕. چقدر طولش می‌دهی؟ من که خوابم گرفت، مومن خدا."😞 گفت: "سعی کن خودت را عادت بدهی. مستحبات انسان را به خدا نزدیک‌تر می‌کند."😍❣ حمید سکوت‌های عجیبی داشت. شاید این سکوت‌ها مال تمام شیعه‌هاست.🌸👌 روایت _همسر _شهید صفحه ۱۸.
رفاقت با شهدا
شهید حمید باکری🌹 تاریخ تولد: ۱ / ۹ / ۱۳۳۴ تاریخ شهادت: ۶ / ۱۲ / ۱۳۶۲ محل تولد: ارومیه محل شهادت: خیب
🥀 ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﺟﻨﮓ، ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺣﻤﻴﺪ ﺗﻮ ﻛﺮﺩﺳﺘﺎﻥ ﺑﻮﺩ. ﺗﺎ ﺣﻤﻴﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﻲ ﺭﻓﺖ ﺑﻴﺮﻭﻥ، من اصـــــلا ﺗﺤﻤﻞ ﺍﻭﻥ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ😣☹️ ﻣﻌﻤﻮلا ﻣﻲ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﺍﺑﮕﺎﻩ ﭘﻴﺶ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﻳﺎ ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺣﻤﻴﺪ ﻳﺎ می ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺣﻤﻴﺪ ﻭقتے ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻳﻪ مدتے ﺍﺯ ڪﺮﺩﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮ می ﮔﺸﺖ، ﺧﺐ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﺴﺖ ﻣﻦ ﻛﺠﺎﻡ🙄 ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺯﻧﮓ میزﺩ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﻦ می ﮔﺸﺖ. ﻣﻲ ﮔﻔﺘﻦ "ﺣﻤﻴﺪ ﺑﺎﺯ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺭﻭ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ"😅😉 ﺣﻤﻴﺪ ﺑﻌﺪ ﻳﻪ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺧﻮبے اﺯﻡ ﮔﺮﻓﺖ🙄🙈 ﺍﻭﻥ ﻣﻨﻮ ﺯﻭﺩ ﭘﻴﺪﺍ ﻣﻲ ﻛﺮﺩ ﺩﺭ ﻋﺮﺽ ﺩﻭ - ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺖ... ولے ﻣﻦ سی و سه ﺳﺎﻟﻪ ڪه ...💔
‍ در اولین برخورد و صحبتی که با هم قبل از ازدواج داشتیم، به من گفت: من مرد زندگی نیستم! آدمی نیستم که در ستاد بنشینم! من مرد جبهه ام!💣 حتی اگر جنگ ایران و عراق تموم بشه، باز در لبنان یا در جای دیگر به مبارزاتم علیه باطل ادامه خواهم داد! تنها از شما می‌خواهم که مرا درک کنی و زمانی که اسلحه ام🔫 به زمین افتاد، شما زینب وار راهم را ادامه دهید.
🌹 خیلی وابستش بودم بهش می گفتم : زمان بیشتری رو توی خونه بمون. اما اگه نمی تونست کار و وقتش رو طوری تنظیم کنه که کنارم باشه من وقتم رو تنظیم می کردم که کنارش باشم و همراهش می شدم.☺️❤️ چند بار پیش اومد که مصطفی قرار بود به گشت شبانه بسیج بره و من با اصرار همراهش شدم. اعتراض می کرد می گفت : نمی تونم تو رو با بچه کوچیک توی ماشین تنها بزارم 😒 اما من بهش می گفتم : در ماشین رو قفل می کنم و منتظرش می مونم تا کارهاش تموم بشه. برام مهم نبود که مثلا ساعت 12 شبه و توی ماشین منتظرشم همین که کنار مصطفی بودم خیییلی خوب بود.❤️👌
❤️ همیشه میگفتی: دوست دارم به خاطر سختی‌هایی که این مدت کشیدی، یه بارم شده بیای سوریه و اونجارو ببینی، ببینی چقدر قشنگه! خصوصا شبا وقتی رزمنده ها با لباس نظامی و اسلحه میان دست به دست نامزد یا همسرانشون توی خیابون قدم میزنن😌💍. دلم میخواد تو هم بیایی، دستت رو بگیرم و باهم قدم بزنیم! آنقدر زیبا از آنجا حرف می‌زدی که رؤیای من هم شده بود آمدن و عاشقانه با تو قدم زدن... 📗 کتاب اسم تو مصطفاست 🌹شهید مدافع حرم مصطفی صدر زاده ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
رفاقت با شهدا
‍ ‍ ‍ ‍ آشنایی با شهدا 🌷سردار شهید دفاع مقدس علی صیاد شیرازی🌷 نام:علی صیاد شیرازی ولادت: 1323/3/2
روزهای جمعه میگفت:امروز میخوام یه کارخیربرات انجام بدم 😊 هم برای شما، هم برای خدا😉 وضومیگرفت ومی رفت تی آشپزخانه، هرچه میگفتم :نکنیداین کارومن ناراحت میشم باعث شرمتدگیمه😔 گوش نمیکرد، درامیبست وآشپزخونه رومیشست❤️ 🌸 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
رفاقت با شهدا
‍ ‍ ‍ ‍ آشنایی با شهدا 🌷سردار شهید دفاع مقدس علی صیاد شیرازی🌷 نام:علی صیاد شیرازی ولادت: 1323/3/2
 زمان جنگ🚨 وقتی فرمانده نیروی زمینی 👮بود، چند ماه خونه 🏡نیومده بود، یه روز دیدم در می زنند، رفتم پشت در دو نفر بودند، یکیشون گفت: منزل جناب سرهنگ شیرازی همین جاست؟ دلم هری ریخت، گفتم، حتما برایش اتفاقی افتاده، گفت: جناب سرهنگ براتون پیغام فرستاده و بعد یه پاکتی 💌بهم داد، اومدم توی حیاط و پاکت رو بازکردم هنوز فکر می کردم خبر شهادتش را برایم آوردند، آن را باز کردم، یه نامه توش بود با یه انگشتر عقیق💍، در آن نامه نوشته بود: ˈبرای تشکر از زحمت های تو، همیشه دعات می کنمˈ، ازخوشحالی اشک توی چشمام جمع شد.😭 🌹
رفاقت با شهدا
🌷شهید عباس كريمی قهرودی🌷 ولادت: ۱۳۳۶ هجری شمسی در «قهرود» کاشان شهادت: ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ فرمانده لشکر ۲۷
حاج عباس وقتی از منطقه جنگی🚨 آمد، مثل همیشه سرش را پایین انداخت و گفت: «من شرمنده تو هستم. من نمی‏توانم همسر خوبی برای تو باشم.»😔 پرسیدم: عملیات چطور بود؟ گفت: «خوب بود». گفتم: شکستش خوب بود؟! گفت: «جنگ است دیگر». با روحیه عجیب و خیلی عادی گفت: جنگ ما با همه خصوصیات و مشکلاتش در جبهه است و زندگی با همه ویژگیهایش در خانه». وقتی عباس به خانه🏡 می‏آمد، ما نمی فهمیدیم که در صحنه جنگ بوده و با شکست یا پیروزی آمده است.
🌹شهید کمیل صفـری تبـار🌹 یک روز قبل تولدم یعنی سی ویک مرداد کادوی تولدم رو داد که یه انگشتر طلا و یک گوشی لمسی بود.💍📱 گفت توی این مدتی که باهم بودیم بخاطر شغل من خیلی اذیت شدی، انشاءالله اگه توی این دنیا نتونستم توی بهشت برات جبران کنم.💞💓 کادوم رو داد و برای آخرین بار از پیشم رفت.. راهی یگانشون شد و از اون طرفم راهی عملیات شمالغرب شد. دوازده روز بعد تولدم به شهادت رسید.. 😢💔 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
مهندس شهید زُل زدم توی چشماشــــــ گفتم: آقا معلم!🤔 برا همسرتون درسے ، پیشنهادے ، بحثے نداری؟🙅🏻 گفتــ: حالا دیگه خونه هم شده مدرسه!😣 گفتم : استاد استاده ، چه توی خانه و چه توی مدرسه!😉 گفتــ: هر وقت خواستی توے زندگیتــ نذر کنے ، نذر کن ده شب نماز شبـــ بخونی!😇 یکی دیگه هم اینڪه سحرخیز باش... بچه ها رو هم از همین الان عادت بده به سحرخیزی و نماز شبـــ... . 🥀🕊🥀🕊🥀 @baShoohada
برگی_از_خاطرات 🌹 💍 در ازدواج بسیار سخت گیر بود. در جلسہ نخستین صحبت ایشان درمورد بود و اینکہ راهے کہ پیش گرفتہ‌اند در نهایت بہ شهادت ختم مےشود و ڪسے نباید مانع ایشان شود. 🎋 بعد از صحبت ڪردن متوجه شد کہ ڪسے است کہ مےتواند با زندگے ساده و پر از سختے او سازگار باشد. 🌱مدام در حال انجام مأموریت هاے سخت و در مسافرت بود و همسرش هم این را پذیرفت زیرا مهدے اخلاص عمل داشت، 👌 شجاع و سخاوتمند و امام حسینے(ع) و ولایتے بود.😇 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊