#معرفی_کتاب
مدافعان حرم_دیدار پس از غروب_شهید مهدی نوروزی
نویسنده:منصوره قنادیان
#گزیده_ای_ازکتاب
صبح سر صبحانه اشک تو چشم هایش جمع شد و گفت:((هیچ وقت فکر نمی کردم زنم مانع کربلا رفتنم بشه.))
روی کربلا حساس بود. خوب بلد بود چطور با من حرف بزند. گفتم :((برو من نمی خوام مانعت بشم .از ته دلم راضی ام بری ولی بدون که دلم برات تنگ میشه .))
بعد هم به شش ماهه امام حسین(ع) قسمش دادم که برود. احن صحبتش عوض شد. دستم را گرفت و گفت:((برگردم جبران می کنم ،کم کاری هایم رو توی این چند وقته بنویس،برگشتم جبران می کنم.))
نمی تونستم ناراحتی اش راببینم؛دلش زود تر از خودش رفته بود.