eitaa logo
#بصیرت(۱۱)
158 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
95 فایل
فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی اهمیت دارد. https://eitaa.com/Basiirat_11
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«از مادر مقدس اردبیلی سؤال کردند، سبب مقام ارجمند فرزندش را . فرمود: من هرگز لقمه شبهه ناک نخوردم و قبل از شیر دادن به او، وضو می گرفتم و ابدا چشم به نامحرم نینداختم و در تربیت کودک بعد از شیر باز گرفتن، کوشیدم و نظافت و طهارت او را مراعات داشتم و با بچه های خوب، او را می نشاندم » وفیات العلماء، ص۷۱
این عذاب خدا نیست پس چیه؟ چقدر شبیه غزه! از هر وعده‌ای صادقتر، خدا بدجور به زمین گرم زدشون! اینم آه مظلوم غزه ! ✍لس انجلس در آتش
♨️تنها کانال رسمی اطلاع رسانی اخبار و فعالیت های مهم بسیج و سپاه شهرستان نجف آباد 🔹_اطلاع رسانی برنامه ها و مراسمات 🔹_گزارشی از فعالیت های جهادی 🔹_انعکاس سوژه های خبری 🔹_مروری بر اخبار مهم روز ⭕️با ما در جریان فعالیت های بسیج باشید👇 کانال اطلاع رسانی در ایتا https://eitaa.com/basijnews_najafabad کانال اطلاع رسانی در روبیکا http://rubika.ir/@basijnews_najafabad
5.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معاذ الله اتفاقی عجیب دو روز قبل از آتش‌سوزی گسترده لس‌آنجلس؛ عجب ... شهر بی خدا😊
20.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀 شهید گمنامی که به خواب یک مداح میاد و مکان قبر خودش رو به او نشان می دهد و خانواده شهید از این ماجرا مطلع می شوند در این کلیپ آقای یدالله یزدی زاده مداح اهل بیت، این خواب را شرح می دهد
حمایت از پویش کتاب‌خوانی خط امین پویش خط امین قصد دارد تا از ۶ کتاب تقریظ شده توسط حضرت آقا حمایت و همه آحاد مردم را به این پویش و خواندن کتاب‌های تقریظ شده دعوت کند. لطفا از طریق لینک زیر به صفحه خبرگزاری وارد شوید و از پویش حمایت کنید https://farsnews.ir/khate_amin/1736625883362005475
🔴 دولت بشار اسد هم رفت، نوکر بی‌اختیار خودشون که جولانی باشه رو بجاش آوردن، اما تحریم‌های سوریه لغو که نشد هیچ، تا پنج سال دیگه هم تمدید شد! 🔹 حالا اونایی که فکر کردن با توافق با آمریکا میتونن تحریم‌ها رو بردارن به فرستادن پالس مذاکره ادامه بدن!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امر به معروف متفاوت 🥀شهید کمیل قربانی🥀 🔸اسراف نکردن امربه‌معروف و نهی از منکر را خیلی قشنگ انجام می‌داد. پدرشان تعریف می‌کرد یکی از همسایگان ماشینش را می‌شست و آب را همین‌طور رها کرده بود. خیلی روی درست مصرف کردن حساس بود. ایشان لباس رسمی پوشیده بود و می‌خواست بیرون برود. ولی همان لحظه که این صحنه را می‌بیند به‌طرف می‌گوید می‌شود کمکت کنم. آستین را بالا می‌زند و شروع به شستن ماشین می‌کند. طرف شوکه می‌شود و کمیل ماشین را تا آخر با یک سطل آب می‌شوید و می‌گوید دیدید نیازی نیست این‌همه شیر را باز بگذارید. 🔸سیلی برای چادر دوست شهید می گوید: بعد از نماز ظهر بود حدود ساعت ۲ بعدازظهر کوچه‌ها خیلی خلوت بود من و کمیل روبروی کوچه زیر سایه یک درخت مشغول صحبت کردن بودیم ناگهان دیدم که کمیل رنگش پرید و سرش را پایین انداخت چند لحظه‌ای بود که سرش پایین بود سرش را بالا آورد و گفت مهدی همین‌جا بمان من گفتم چی شده گفت: گفتم همین‌جا بمان، جلو نیا به پشت سر خودم نگاه کردم و دیدم که خانم و آقایی در حال نزدیک شدن به ما هستند مردی ورزش‌کار و درشت‌اندام بود؛ با خودم گفتم فکر کنم کمیل هوس کتک خوردن کرده همچنان که کمیل جلو می‌رفت من خودم را برای کتک خوردن آماده کردم گفتم کمیل تو ورزشکاری من چی بگویم من که کتک‌ را خوردم به سمت آن‌ها رفت و من هم ‌پشت‌ سر او حرکت کردم به آن‌ها رسید سلام کرده همین‌طوری که سرش پایین بود گفت ببخشید می‌شود خواهشی از شما بکنم؟ اجازه بدهید چند لحظه‌ای به همسر شما نگاه کنم و از آن لذت ببرم آن مرد به‌شدت عصبانی شد و گفت: حرف دهنت را بفهم. کمیل دوباره درخواست خودش را تکرار کرد. اجازه بدهید چند لحظه به همسر شما نگاه کنم از آن لذت ببرم، مرد به‌شدت عصبانی شده و سیلی محکمی به‌صورت کمیل زد، کمیل دوباره درخواست خودش را تکرار کرد و این دفعه سیلی محکم‌تری به‌صورت کمیل زد همسرش گفت «نه به سرپایینت نه به این حرفت خجالت بکش چرا چنین درخواستی می‌کنی؟» کمیل گفت: نمی‌دانستم اگر از شما اجازه بگیرم شما ناراحت می‌شوید و الا مثل دیگران که بدون اجازه از همسر شما لذت می‌بردند من هم لذّت می‌بردم جوان به‌شدت عصبانی شد سیلی محکمی با دست چپ به‌صورت کمیل زد آن لحظه کمیل دستش را جای سیلی گذاشت و نشست روی زمین شروع به گریه کردن کرد؛ فکر کنم یادش افتاد به مادر شایدم با خودش می‌گفت «مادر! من مرد جوانم، ورزشکارم، ولی شما...» من به جوان گفتم: حالا سیلی می‌زنی بزن، ولی چرا با دست چپ زدی یادش آوردی که در کوچه‌ها مادرش را زدند درحالی‌که مادر ۱۸ ساله بود و او فقط یک نوجوان بود؛ این جوان حیرت‌زده به کمیل نگاه می‌کرد نمی‌دانست چه کند همسرش گفت: این‌که می‌گویند حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) هست و من گفتم بله یادش آوردی؛ حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) را زدند وقتی این را شنید روی زانوهایش افتاد و از کمیل عذرخواهی کرد کمیل او را در آغوش گرفت و هر دو شروع به گریه کردند کمیل به او گفت: تو رو خدا دیگر کاری نکن آن خاطرات دوباره زنده شود از همسرت بخواه که همیشه با چادر باشد آن جوان گفت: قول می‌دهم که هیچ‌وقت دیگر چنین چیزی تکرار نشود؛ چند سالی گذشت. کمیل شهید شد و الان تشیع جنازه کمیل هست همچنان که دم در خانه شهید ایستاده بودم دیدم که همان جوان می‌آید، ولی نشناختمش پیش من آمد و گفت: کمیل چه شده است؟ تصادف کرده؟ گفتم: شهید شده است. گفت: کجا؟ گفتم: سوریه گفت: مگر می‌گذارند کسی برود؟ گفتم: بله پاسدارها می‌روند. گفت: مگر او پاسدار بود؟ گفتم: بله او حدود ۴ سال است که پاسدار است. گفت: سوریه بوده؟ گفتم: بله و ناگهان ناخواسته گفتم: سوریه حرم حضرت زینب (سلام‌الله علیها) دختر همان کسی که در کوچه‌ها سیلی خورده؛ گریه‌اش گرفت و با کنده‌های زانو افتاد روی زمین؛ خیره‌خیره به‌عکس شهید نگاه می‌کرد و گفت: کمیل من به قول خودم عمل کرده‌ام تو رو خدا کمکم کن مثل تو شهید شوم. @basiirat11