بنگرید👆 اعضای این کانال نگاه شان با شماست اینجا همیشه عضو می‌پذیرد! کافیست کمی خاکـی شوید همین ! @basij_asatid

ماجرای اشنایی امام علی(ع) وقمبرغلام امام علی(ع) 💠 جوان کافری عاشق دختر عمویش شد، عمویش پادشاه حبشه بود. جوان رفت پیش عمو و گفت: عمو جان من عاشق دخترت شده‌ام، آمدم برای خواستگاری. پادشاه گفت حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است. گفت عمو هر چه باشد من می‌پذیرم شاه گفت: در شهر بدی‌ها (مدینه) دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری آنوقت دختر از آن تو، جوان گفت عمو جان این دشمن تو اسمش چیست، گفت اسم زیاد دارد ولی بیشتر او را به نام علی بن ابیطالب می‌شناسند جوان فوراً اسب را زین کرد با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدی‌ها شد. به بالای تپه‌ی شهر که رسید دید در نخلستان، جوان عربی در حال باغبانی و بیل زدن است. به نزدیک جوان رفت. گفت: ای مرد عرب تو علی را می‌شناسی؟ گفت: تو را با علی چه کار است؟ گفت: آمده‌ام سرش را برای عمویم که پادشاه حبشه است ببرم چون مهر دخترش کرده است. گفت: تو حریف علی نمی‌شوی. گفت: مگر علی را می‌شناسی؟ گفت: بله من هر روز با او هستم و هر روز او را می‌بینم. گفت: مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او را از تن جدا کنم؟! گفت قدی دارد به اندازه‌ی قد من، هیکلی هم‌هیکل من. گفت: خب اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست. مرد عرب گفت: اول باید بتوانی مرا شکست بدهی تا علی را به تو نشان بدهم. خب چه برای شکست علی داری؟ گفت: شمشیر و تیر و کمان و سنان. گفت: پس آماده باش، جوان خنده‌ی بلندی کرد و گفت: تو با این بیل می‌خواهی مرا شکست دهی؟ پس آماده باش. شمشیر را از نیام کشید. گفت: اسمت چیست؟ مرد عرب جواب داد: عبدالله. پرسید: نام تو چیست؟ گفت: فتاح، و با شمشیر به عبدالله حمله کرد. عبدالله در یک چشم به هم زدن، کتف و بازوی جوان کافر را گرفت و به آسمان بلند کرد و به زمین زد و با خنجر خود جوان خواست تا او را بکشد که دید جوان از چشم‌هایش اشک می‌آید. گفت: چرا گریه می‌کنی؟ جوان گفت: من عاشق دختر عمویم بودم آمده بودم تا سر علی را ببرم برای عمویم تا دخترش را به من بدهد، حالا دارم به دست تو کشته می‌شوم. مرد عرب، جوان را بلند کرد، گفت: بیا این شمشیر، سر مرا برای عمویت ببر. گفت: مگر تو کی هستی؟ گفت: منم اسدالله الغالب علی بن ابیطالب، که اگر من بتوانم دل بنده‌ای از بندگان خدا را شاد کنم، حاضرم سر من مهر دختر عمویت شود. جوان، بلند بلند زد زیر گریه و به پای مولای دو عالم افتاد و گفت من می‌خواهم از امروز، غلام تو شوم یا علی. پس فتاح شد قنبر غلام علی بن ابیطالب 📚بحارالانوار ج3 ص 211 امالی شیخ صدوق @basij_asatid

📣 هر کاری می‌توانیم برای غدیر انجام دهیم @basij_asatid

با عرض سلام به امید خدا امسال نیز مانند سال های گذشته در نظر داریم با مشارکت شما گرامیان، *در روز عید غدیر ازطریق نانوایی های مناطق محروم کشور، کل روز عید غدیر را نان رایگان توزیع کنیم.* لطفا برای مشارکت در این طرح، هرقدر دوست داشتید به شماره کارت‌های زیر واریز فرمائید: توزیع نان رایگان در مناطق محروم *۶۲۷۷۶۰۱۲۸۶۰۱۱۰۷۵* *بنام فعالیت‌های جهادی بسیج اساتید امین* یا *۶۳۹۵۹۹۱۱۴۷۵۱۱۲۲۴* *بنام ابراهیم داودی* -------------+++++++------++++++---------- نذری قربانی در روز عید قربان و پخت غذا با گوشت قربانی در روز عید غدیر ۶۲۷۷۶۰۱۲۸۶۰۱۱۸۰۲ بنام کمک‌های مومنانه حسینی لطفا این پیام را به سایر دوستان و همکاران هم بفرستید تا آنها هم در این امر خیر مشارکت کنند. @basij_asatid

#جهاد_تبیین 🌹علامه امینی رحمة الله علیه : اگر ما چهل روز برای غدیر جشن می‌گرفتیم، فاطمیه درست نمی‌شد.باید این اربعینی که برای امام حسین می‌گیریم، برای غدیرهم بگیریم. یعنی عدم شناخت غدیر باعث ایجاد فاطمیه شد و بزرگ نشدن فاطمیه سبب اتفاق عاشورا شد. ✌️23 روز مانده به #غدیر #غدیری_ام #تبلیغ_غدیر_واجب_است 🌹برای جهاد تبیین‌ نشر دهیم https://eitaa.com/basij_asatid

🇮🇷 🎥 سوء استفاده از #حجاب، #پدیده_ای_شیطانی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@basij_asatid

⭕️روایت یک فاجعه 🔻شرایط کشور در مرداد ۱۴۰۰ به روایت دولتمردان سابق @basij_asatid

🌱هم قد گلوله توپ بود . . . گفتم: چه جوری اومدی اینجا؟ گفت: با التماس! گفتم: چه جوری گلوله رو بلند میکنی میاری؟ گفت: با التماس! به شوخی گفتم: میدونی آدم چه جوری شهید میشه؟ لبخندی زد و گفت: با التماس! تکه های بدنش رو که جمع میکردم فهمیدم چقدر التماس کرده . . . #شهید_مرحمت_بالا_زاده شهیدی که اجازه ورود به جبهه اش را مقام معظم رهبری در زمان ریاست جمهوری با التماس امضا کردند @basij_asatid