eitaa logo
[ایستاده‌ایم]
740 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
49 فایل
#هوالحق🌱 ‌ کانال اطلاع رسانی بسیج دانشجویی دانشگاه معارف قرآن و عترت (ع) پایگاه شهید حسین آقادادی🌷 واحد خواهران ‌ ارتباط با واحد خواهران: @gomnam1424
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹|شهید حسن تهرانی مقدم ✍️ من ذره‌ای ناراحتی از این پسر ندارم ▫️بــه اطرافیانش بسیار محبت می‌كرد. بــه مــن خیلی محبـت داشـت. شاید بــاور نكنید، اما می‌آمد مــن را می‌بوییـد و می‌بوسـید؛ مثل كسی كــه گلی را بــو می‌كند، مـن را می‌بویید. ▫️می‌گفت همه افتخار من این اسـت كـه مادری فداكار مثـل تـو دارم. بـه مـن می‌گفت هـر چیـزی كه لازم داری و می‌خواهی بــه مــن بگـو و چــرا بــه بچه‌های دیگرت می‌گویی؟ بگذار ایـن اجـر بـه مـن برسـد. مـن ذره‌ای ناراحتی از ایـن پسـرم نـدارم. ماننـد یـک پسـر هجـده سـاله، شیرین‌زبان و خندان بــود. 👤راوی مادر شهید حسن تهرانی مقدم، 📚هفته نامه صبح   @basij_icqtUni  ╰─═✧✿🇮🇷✿✧═─╯
🌹 | شهید حسن تهرانی مقدم ▫️بــه اطرافیانش بسیار محبت می‌كرد. بــه مــن خیلی محبـت داشـت. شاید بــاور نكنید، اما می‌آمد مــن را می‌بوییـد و می‌بوسـید؛ مثل كسی كــه گلی را بــو می‌كند، مـن را می‌بویید. ▫️می‌گفت همه افتخار من این اسـت كـه مادری فداكار مثـل تـو دارم. بـه مـن می‌گفت هـر چیـزی كه لازم داری و می‌خواهی بــه مــن بگـو و چــرا بــه بچه‌های دیگرت می‌گویی؟ بگذار ایـن اجـر بـه مـن برسـد. مـن ذره‌ای ناراحتی از ایـن پسـرم نـدارم. ماننـد یـک پسـر هجـده سـاله، شیرین‌زبان و خندان بــود. 👤راوی مادر شهید حسن تهرانی مقدم، 📚هفته نامه صبح   @basij_icqtUni  ╰─═✧✿🇮🇷✿✧═─╯
🌹|شهید محمدعلی رهنمون ✍️ خیرات ▫️مادرمون فوت شده بود و می‌خواستیم براش خیرات کنیم. محمد علی گفت: به جای شام و ناهار و اینجور خرج‌ها، با پولش کتاب بخریم برا بچه‌های روسـتا... اینو گفت و ساکت شـد. انگار بغـض کرد، بعد ادامه داد: اینطـوری مـادر راضی‌تره.... 📚 یادگاران ۱۶ کتاب رهنمون، صفحه ۱۲   @basij_icqtUni  ╰─═✧✿🇮🇷✿✧═─╯
🌹|شهید علی‌رضا قلی‌پور ✍️ کمک خرج پدر ▫️علی‌رضا صبح‌ها حدود یک ساعت قبل از اینکه مدرسه‌اش شروع بشه، از خونه خارج می‌شد می‌رفت لحاف‌دوزی‌، یک تشک می‌دوخت و بعد می‌رفت مدرسه. ازش‌ پرسیدم: علیرضا چرا این کار رو می‌کنی؟ بهم گفت: میخوام توی هزینه‌های مدرسه‌ام کمک خرج پدرم باشم و حداقل پول قلم و دفترم رو خودم تامین کنم.   @basij_icqtUni  ╰─═✧✿🇮🇷✿✧═─╯
🌹|شهید احمد عطایی ✍️ وسایل رو جمع کن برو ▫️در خانه مشکلی برایم پیش آمده بود با ناراحتی رفتم سرکار، حـاج احمـد بلافاصله گفت: چی شده چرا ناراحتی؟ من هم گفتم با مادرم حرفم شده. جزئیات ماجرا را توضیح دادم. خیلی از دستم عصبانی شد و گفت وسایلت را جمع کن و برو کسی که با مادرش دعوا کرده کار خیرش در مسجد هم قبول نیست. بعد هم گفت من هر چه دارم به برکت دعای مادرم است. واقعا هم همین طور بود خیلی به مادرش ارادت داشت و با احترام خاصی با او برخورد می‌کرد. می‌گفت: برای جذب در سپاه در روند کار اداری‌ام به مشکل برخوردم و کلاً ناامید شدم. اگر مادرم دعا نمی‌کرد پاسدار نمی‌شدم. به من سفارش کرد اگر می‌خواهی در دنیا و آخرت عاقبت به خیر شوی حتما باید دم مادرت را ببینی. 📚 پروانه‌های شهر دمشق   @basij_icqtUni  ╰─═✧✿🇮🇷✿✧═─╯
🌹|شهید مصطفی چمران ✍️ ظرف‌ها رو شست ▫️آنوقت‌ها که آقای چمران دفتر نخست وزیری بود، من تازه شناخته بودمش. ازش حساب می‌بردم. یه روز رفتم خونه‌شون. دیدم پیش بند بسته و داره ظرف می‌شوره. با دخترم رفته بودم. ایشون بعد از اینکه ظرف‌ها رو شست، اومد و با دخترم بازی کرد، با همون پیش بند... 📚 مجموعه یادگاران، جلد ۱، صفحه ۳۱    @basij_icqtUni ╰─═✧✿🇮🇷✿✧═─╯
🌹|شهید مصطفی چمران ✍️ ظرف‌ها رو شست ▫️آنوقت‌ها که آقای چمران دفتر نخست وزیری بود، من تازه شناخته بودمش. ازش حساب می‌بردم. یه روز رفتم خونه‌شون. دیدم پیش بند بسته و داره ظرف می‌شوره. با دخترم رفته بودم. ایشون بعد از اینکه ظرف‌ها رو شست، اومد و با دخترم بازی کرد، با همون پیش بند... 📚 مجموعه یادگاران، جلد ۱، صفحه ۳۱    @basij_icqtUni  ╰─═✧✿🇮🇷✿✧═─╯
🌹|شهید محمد علی جهان‌آرا ✍️ مهریه یک جلد قرآن ▫️مهریه ما یک جلد کلام الله مجید بود و یک سکه طلا، سکه را که بعد از عقد بخشیدم، اما آن یک جلد قرآن را محمد بعد از ازدواج خرید و در صفحه اولش این طور نوشت: امیدم به این است که این کتاب اساس حرکت مشترک ما باشد، نه چیز دیگر، که همه چیز فناپذیر است جز این کتاب. حالا هر چند وقت یک بار که خستگی بر من غلبه می‌کند، این نوشته‌ها را می‌خوانم و آرام می‌گیرم... 📚 کتاب بانوی ماه ۵، صفحه ۱۴    @basij_icqtUni  ╰─═✧✿🇮🇷✿✧═─╯
🌹|شهید محمد منتظر قائم ✍️ روز خواستگاری ▫️روزی که برای خواستگاری آمدند، ابتدا ایشان از عقاید، روحیات و فعالیت‌هایی که داشت صحبت کرد. مقداری هم در رابطه با آینده کاریش و از اینکه امکان دارد جذب سپاه شود مطالبی عنوان کرد. بعد از ایشان من شروع به صحبت کردم و گفتم: معیار من برای ازدواج ایمان، تقوا و اخلاق است، مادیات برای من زیاد مهم نیست. گفتم: من حتی حاضرم با شما در یک کلبه خرابه زندگی کنم اما در زندگی‌مان عشق به خدا و محبت اهل بیت فراموش نشود. ایشان بعد از عقد همیشه می‌گفت: من از یک حرف شما در جلسه اول خیلی خوشم آمد. این که با عشق به خدا و اهل بیت زندگی‌مان را شروع کنیم. 📚 راوی: همسر شهید    @basij_icqtUni  ╰─═✧✿🇮🇷✿✧═─╯
🌹|شهید حسن باقری ✍️ خواستگاری ▫️گفتند: اسم من حسن باقری نیست. من غلام حسین افشردی هستم. به خاطر اینکه از نیروی اطلاعاتی جنگ هستم مرا به نام حسن باقری می‌شناسند. این اولین صداقتی بود که از ایشان دیدم و روی من خیلی اثر گذاشت. من هم از علاقه‌ام به کار در ستاد جنگ گفتم. گفتم در این شرایط و تا زمانی که جنگ هست باید کار کنم. اعتقاد زیادی هم به این ندارم که حضور زن فقط در خانه خلاصه شود. پاسخ ایشان چه بود؟ به من گفت: شما حتی نباید خودتان را محدود به این جنگ بکنید. انقلاب موقعیتی پیش آورده است که زن باید جایگاه خودش را پیدا کند. باید به کارهای بزرگ‌تری فکر کنید. احساس من این بود که ایشان این حرف‌ها را از روی اعتقاد می‌گفت. 📚 راوی: همسر شهید حسن باقری    @basij_icqtUni  ╰─═✧✿🇮🇷✿✧═─╯