14.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لیاقت این ملت چیه ؟!
حقیقتا این ملت ملت عجیبی است🇮🇷
#بسیج_دانشجویی_دانشگاه_کوثر
#ایران_مقتدر
@basij_kub
5.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️مراحل دریافت گذرنامه زیارتی برای زائران اربعین حسینی
#بسیج_دانشجویی_دانشگاه_کوثر
#اربعین
@basij_kub
- اردوی جهادی -
گروه جهادی شهید محسن حججی
مکان: روستای برج
زمان : ۳۱تیر الی ۳ مرداد
محور های فعالیت :
شاداب سازی مدارس
جلسات تبیینی
آموزش خانواده
کار با کودک
آموزش کمک های اولیه
آیدی جهت ثبت نام: @Hamedani84
#بسیج_دانشجویی_دانشگاه_کوثر
#گروه_جهادی_شهید_محسن_حججی
@basij_kub
#ببینید | اردوی جهادی
▫️گروه جهادی شهید محسن حججی
📍مکان: روستای برج
🗓زمان : ۳۱تیر الی ۳ مرداد
🔻محور های فعالیت :
شاداب سازی مدارس
جلسات تبیینی
آموزش خانواده
کار با کودک
آموزش کمک های اولیه
#بسیج_دانشجویی_دانشگاه_کوثر
#گروه_جهادی_شهید_محسن_حججی
@basij_kub
21.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما هم مثل امام حسین اومدیم
یاری کنیم مظلوم عالم رو
رسانه غزه بشیم خودمون
صدا کنیم تموم عالمو...
▫️همخوانی سرود حماسی طوفان الاربعین
📍مکان: روستای برج
🗓زمان : ١ مرداد
#بسیج_دانشجویی_دانشگاه_کوثر
#گروه_جهادی_شهید_محسن_حججی
@basij_kub
#ببینید | اردوی جهادی
▫️گروه جهادی شهید محسن حججی
📍مکان: روستای برج
🗓زمان : ۲مرداد
#گروه_جهادی_شهید_محسن_حججی
#بسیج_دانشجویی_دانشگاه_کوثر
@basij_kub
#یادداشت_دانشجویی
📝بخوانید | تجربه نگاری جهادگران دانشگاه کوثر در اردوی جهادی روستای برج
(قاب عکس ماندگار)
عصر بود و به سمت ناحیه در حرکت بودم . اولین اردو بود برایم آشنایی نداشت ، نمیدانستم چه باید کرد. به سمت روستا حرکت کردیم به محل اسکان که رسیدم غریبانه نشسته بودم اما این حس غریبی ، خیلی زود به جمعی صمیمانه و دوست داشتنی تبدیل شد. با اولین شام این صمیمیت بیشتر شد .
این اردو با وجود سختی هایش باز هم لذت بخش بود و این صمیمیت و جهادی کار کردن باعث شده بود شیرین تر شود. روز اول بود ، به طرف کلاس های مدرسه رفتم و بچه هایی را دیدم که با دیدن ما ذوق زده شده بودند ...
بچه هایی که امکانات تحصیلی آنها بسیار پایین بود ، به گونه ای که برای بازی شان فقط توپ داشتند و با وجود گرمای شدید وسط ظهر باز هم با اشتیاق فوتبال بازی میکردند.بچه هایی که پر از استعداد های نهفته بودند ولی خالی از حمایت و محبت .
علاقهٔ بسیار زیاد آنها به بازی منجر به هیاهو و شادی وصف نشدنی شده بود . گرمای طاقت فرسای این چند روز با دیدن خوشحالی بچه ها برایم قابل تحمل شده بود و گپ و گفت های جذاب و خنده های دوستانهٔ آخر شب ،خستگی را بی معنا میکرد. لحظاتی که کنار دانشآموزان و دوستان بودم گذر زمان را حس نمیکردم .
لحظه ای اما به فکر رفتم ، به فکر اینکه چه باید کرد؟ اینکه کودکان با استعداد با وجود امکانات کم ، امکان شکوفا شدن استعداد هایشان را پیدا خواهند کرد ؟
امیدوارم بودم روزی فرا رسد که این بچه ها را در ارزوی محقق شده شان ببینم ...
این اردو اگرچه چالش هایی داشت ولی درسهای ارزشمندی از کار گروهی و غلبه بر مشکلات را به ما آموخت . اینجا بود که میشد با قطعی برق و اینترنت کنارآمد و مهربانی کودکان را در روزآخر از دویدن پشت ماشین هنگام برگشت فهمید.
در پایانِ اولین تجربه جهادی یک قاب عکس خاطره انگیز در دستم دارم ، قاب عکسی که زیباترین تجربه ،زیباترین خاطره و زیبا ترین لبخند ها را برایم ثبت کرده ...
📝مریم قوامی
#بسیج_دانشجویی_دانشگاه_کوثر
#گروه_جهادی_شهید_محسن_حججی
@basij_kub
#ببینید | اردوی جهادی
بازدید ارزشمند مسئولین گرانقدر:
جناب آقای کعب، مسئول مجمع عالی جهادگران کشور
جناب سرهنگ سبزه، مسئول بسیج سازندگی سپاه حضرت جوادالائمه(ع)
جناب سرگرد محمدی، مسئول حرکتهای جهادی بسیج سازندگی استان خراسان شمالی
همراه با هیئت محترم از اردوی جهادی بسیج دانشجویی دانشگاه کوثر
▫️گروه جهادی شهید محسن حججی
📍مکان: روستای برج
🗓زمان : ۳ مرداد
#گروه_جهادی_شهید_محسن_حججی
#بسیج_دانشجویی_دانشگاه_کوثر
@basij_kub
#ببینید | اردوی جهادی
▫️گروه جهادی شهید محسن حججی
📍مکان: روستای برج
🗓زمان : ۳ مرداد
#گروه_جهادی_شهید_محسن_حججی
#بسیج_دانشجویی_دانشگاه_کوثر
@basij_kub
#یادداشت_دانشجویی
📝بخوانید | تجربه نگاری جهادگران دانشگاه کوثر در اردوی جهادی روستای برج
همیشه ته هر کوچه بن بستی یه تابلو راهنمایی هست که مسیر درست رو بهت نشون میده و اون چیزی نیست جز اینکه:
#بیا_بسازیم_تا_ساخته_شویم
.
صدای هیاهوی بچه ها تو حیاط مدرسه شوق جهادگرا رو برای ادامه فعالیت ها بیشتر میکرد.
هرکدوم از بچه ها تو حیطه های مختلفی انجام وظیفه میکردن. تنبلی و کسلی،خستگی و بیحالی و حتی خوابی که بعد از کلی کار،واقعا میچسبه، این روزا کمتر رو چشم بچه ها می نشست.
بعدازظهرها حیاط مدرسه صفای دیگه ای داشت ،گروهی از بچه ها مشغول تمرین سرود بودند ، گروهی برای نصب پرچم باهم همکاری میکردند و بچه هایی که با دستای کوچولو و مهربونشون موشک درست میکردند و به عکس نتانیاهو پرتاب میکردند.
قرار بود نقاش بیاد تا دیوار های مدرسه رو با همکاری بچه ها رنگ کنیم تجربه رنگ زدن اونم رو دیوار برام هیجان انگیز بود و ترس اینکه مبادا چادرم رنگی بشه هیجانم و چندین برابر کرده بود!
بالاخره از راه رسیدن؛رنگ های آبی و زرد باهم ترکیب شدند و اولین بال پروانه روی دیوار نقش بست...
تنها وقفه بین کار حاضر بودن شام بود ، همه دور هم توی حیاط مدرسه که حالا رنگ و روی قشنگ تری گرفته نشسته بودیم و مشغول خوردن شام و محو تماشای هنر دستامون که روی دیوار نقش بسته شده بودیم ،بعد از خوردن شام و انرژی گرفتن از صمیمیت بین بچه ها رفتیم برای ادامه کار ...
بالاخره تموم شد هر کدوم از دیوار ها رنگی به خودشون گرفته بودن و با رنگ های آبی و زرد و گلبهی لبخند میزدند انگار از رنگ لباس جدیدشون خیلی خوششون اومده بود( :
شب آخر بود ساعت از ۲ونیم نیمه شب هم گذشته بود انگار کسی خواب به چشماش نمی آمد از چشم همه دلتنگی میبارید دل کندن از جایی که این دو سه روز شده بود همه ی زندگیت واقعا سخت بود اما چاره ای نبود...
صبح شد همه مشغول تمیز کردن محل اسکان بودیم یکی جارو میکشید و دیگری مشغول شستن و جابه جایی ظروف بود ، اینجا هیچ کاری رو زمین نمیموند هر کی هر جا که نیاز بود باری رو از رو دوش یکی دیگه برمیداشت ؛ ساعت نزدیک ۳ بعد از ظهر بود باید سریع وسیله هامونو جمع و جور میکردیم تا برگردیم شهرمون بعضی از بچه های روستا برای خداحافظی اومده بودن ، انگار برای اونا هم خداحافظی کردن سخت بود...
در نهایت اما چیزی که این اردو رو ماندگارتر از قبل میکرد قاب عکسی بود که خاطرات این چند روز و در دل خودش جا داده بود ، یک قاب عکس و کلی خاطره...
#بسیج_دانشجویی_دانشگاه_کوثر
#گروه_جهادی_شهید_محسن_حججی
@basij_kub
#یادداشت_دانشجویی
📝بخوانید | تجربه نگاری جهادگران دانشگاه کوثر در اردوی جهادی روستای برج
اولین بار بود که میخواستم برم اردوی جهادی؛ دلم شور میزد، مثل مرغ پرکنده توی اتوبوس جا به جا میشدم و با خودم میگفتم: «نکنه نتونم از پسش بربیام؟» اما هنوز به مقصد نرسیده بودیم که حس کردم قراره این سفر، با همهٔ فرقش، بهم چیزی یاد بده که هیچ کلاس درسی یاد نداده.
وقتی رسیدیم روستا، همه چیز برایم ناآشنا بود. غریبه بودم، درست مثل قطره بارانی در بیابان. اما دیدن لبخند بچهها، مسکن تمام نگرانیهام شد. بچههایی که با کمترینها زندگی میکردن، اما بیشترین شور رو داشتن. توپ پلاستیکی رنگورو رفتهشون رو مثل گنج نگه میداشتن و باهاش بازی میکردن، انگار دنیای خودشون رو ساخته بودن وسط اون زمین خاکی.
زیر آفتابی که انگار از دل آتش بیرون زده بود، اونها میدویدن، میخندیدن، و از ته دل زندگی میکردن. استعدادی در چشماشون برق میزد که از هر تابلوی نقاشی قشنگتر بود، ولی افسوس... حمایتی نبود که این برق رو به نور تبدیل کنه.
شبها، خندههای یواشکی توی محل استقرارمون ، شوخیهای بیمزهای که از فرط خستگی خندهدار میشدن، و گپهای آخر شبی، خستگی رو جوری از تنمون جدا میکرد که انگار با انبوهی از محبت دوش بگیری و تمام خستگی ها رو از بین ببری...
این اردو، فقط چند روز نبود. کلاس زندگی بود؛ جایی که یاد گرفتم میشه بدون اینترنت هم خوشحال بود، میشه با نور چراغقوه کتاب خوند، و میشه مهربونی رو از چشم بچههایی خوند که روز آخر با دویدن دنبال ماشین خداحافظی کردن...
حالا یه قاب عکس دارم با چهرههایی که تو ذهنم حک شدن؛ لبخندهایی که زیر گرمای طاقتفرسا هم از لبشون نمیافتاد. این عکس، یادگاری از زیباترین تجربهٔ زندگی منه...
تجربهای که مزهش با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست...
📝فاطمه محزون
#بسیج_دانشجویی_دانشگاه_کوثر
#گروه_جهادی_شهید_محسن_حججی
@basij_kub
18.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آری برادر...
کربلا از زمان و مکان بیرون است و قدس امتداد همان خون است.
#اربعین_حسینی
#فلسطين
#بسیج_دانشجویی_دانشگاه_کوثر
@basij_kub