📨 روایت فاطمیه 📜 روایت بیستم 🔹ایام فاطمیه بود. رسول، به مناسبت ایام مسابقه ای در دانشگاه برگزار کرده بود. 🔸رسول از لرهای اصیل بود. اهل کوهرنگ. کتاب هم از شخص اصیلی بود. شاگرد امام خمینی(ره). 🔹گذشت تا دوره طلبگی. امشب (دوشنبه ۵ دی ۱۴۰۱) شب شهادت حضرت زهرا(س)، منبری رفتم در مورد حجاب با اشاره ای به نکات ابتدایی خطبه فدکیه. 🔸لاثَت خِمارَها علی راسها... واشتَمَلَت بِجلبابها... و... موقع رفتن به مسجد، برای خواندن خطبه، حضرت زهرا خود را با خمار و جلباب(روسری بزرگ و لباس بلندی سراسری شبیه عبا و چادر عربی) پوشاند. 🔹بعد از منبر، مردی مسن آمد و کنارم نشست. سلام کرد و پرسید:« شیخ! با فرهنگ قوم لُر آشنا هستی؟» فهمیدم میخواهد در مورد مسأله منبر امشب صحبت کند. گفتم:« بله! قبلا بینشان برای تبلیغ دین بوده ام. و با نوع پوشش آنها و لباس پوشیده و کامل زن هایشان(قری) آشنا هستم.» 🔸فقط یک کلام گفت و تشکر کرد و رفت _ «حاجی! زنان قوم لُر، وقتی لباس هایشان را می شویند، جایی که مرد نامحرم آن را ببیند پهن نمی کنند!» #مادری_ام #روایت_فاطمیه ✊بسیج مدرسه معصومیه قم: @basij_masoumieh

📨 روایت فاطمیه 📜 روایت بیست و یکم - لامرد استان فارس 🔺پدیده ای به نام اینستا 🔹تقریبا برام مسجل شده که همه ما باید یه پیج توی اینستاگرام داشته باشیم تا حداقل همین محتواهای بدیهی و روشنی که توی ایتا برای هم دیگه میفرستیم رو با یک هنر و سلیقه ای توی اینستا بذاریم. شاید حداقل اون بخش از مخاطبین مون رو که بیشتر اونجا پرسه میزنن و در جاهایی مثل ایتا حضور ندارن، بتونیم تغذیه کنیم. 🔸امروز روز عجیبی برام بود. دست تقدیر باز هم ما رو به مدرسه متوسطه اول برد اما این بار پایه هفتم. وارد کلاس که شدم دیدم دانش آموزان کلاس که حدود ۲۰، ۲۵ نفر بودن، حجاب بدی ندارن. البته غیر از ۵، ۶ نفری که نصف و نیمه پوشش سر نداشتن. 🔹مثل همیشه پرسیدم مباحث تو ذهن خودم رو بگم یا بیام سراغ سوالات تو ذهن شما؟ همه گفتن سوالات ما. اول یه مقدمه براشون گفتم و بعد رسیدم به سوالات اونها. توی مدارس قبلی فهمیده بودم که دانش آموز ها تحت تاثیر فضای مجازی هستن، اما اینجا جور دیگه ای بود. اینها دیگه خیلی خیلی متاثر از فضای مجازی، خصوصا اینستا بودن. 🔸به حرف هام خوب گوش میدادن اما سوالاتشون خیلی زیاد بود. از این شاخه میپریدن به اون شاخه. خیلی سعی میکردم یکی یکی سوالاتشون رو پاسخ بدم اما مگه وقت اجازه میداد؟! 🔹سوالاتشون رو که پرسیدن، دیدم عینا همون پُست هایی هست که امثال علی کریمی تو اینستا گذاشتن. جالبیش اینجا بود که با تردید هم نمیگفتن بلکه از عمق جان بهش اعتقاد داشتن. پیش خودشون انگار این مسائل از یقین نفس الامری هم بالاتر باشه. از استناد خنده دار اون خانم بازیگر به قانون اساسی گرفته تا اینکه چرا آقای خامنه ای بچه هاشو فرستاده اروپا خوشگذرونی اما اینجا مهسا امینی رو میکشه. از اینکه چرا این همه آدم مثل نیکا شاکرمی رو میکشید گرفته تا اینکه چرا به فلانی تجاوز کردید، چرا این همه بخور بخور راه انداختید و ... 🔸خب سوالات خیلی زیاد بود. به خاطر همین فقط رسیدم سه چهار مورد رو که خیلی هم با اعتقاد و یقین میگفتن بررسی کنم و تهش هم تقریبا تو کلاس قبول کردن که اشتباه میکردن اما باز دست می ذاشتن رو چیزهای دیگه و مجدد با یقینی عجیب و غریب مطرحش میکردن. 🔹فکر می کردم حداقل با پاسخ دادن به همین سه چهار سوال، بعد کلاس احتمالا یه کم از موضع خودشون عقب نشینی کنن و حداقل این قدر با یقین مطرح نکنن اما دیدم کلاس که تموم شد ریختن سرم و دوباره همون حرف ها رو تکرار کردن. هی میگفتم مگه من پنبه این ها رو تو کلاس براتون نزدم؟! ولی انگار هنوز به قلبشون رسوخ نکرده بود. شاید طبیعی بود! چون تیرهای اینستا خیلی عمیق تر به قلبشون نشسته بود که به این راحتی قابل پاک کردن نبود. 🔸از بچه ها خواستم از مدیر بخوان که یه جلسه هم چهارشنبه بذاره تا بحث رو ادامه بدیم. خودمم بعد کلاس به مدیر گفتم داستان اینجوریه و اگه میشه حتما یه کلاس چهارشنبه به من بدید که ادامه بحث رو با این بچه ها داشته باشم. اما مدیر هم آب پاکی رو ریخت روی دست من و گفت به هیچ وجه امکانش نیست! شما رو به خیر و ما رو به سلامت. 🔹تو همون چند دقیقه ای که باهاش صحبت کردم، متوجه شدم تقریبا دغدغه خاصی تو این بحث ها نداره. می گفت کلا تا حالا هیچ روحانی ا ی اینجا نیومده. اگه الانم من رفته بودم، به خاطر اصرار خودم بود و گرنه اونها طلب خاصی نداشتن. سال گذشته هم خبر خاصی از وجود روحانی توی اونجا نبوده. 🔸بله! اگه وضعیت مدیر و پرورشی مدرسه اینچنین باشه، روحانی هم اونجا حضور نداشته باشه، قطعا نتیجه اش میشه همون بچه های اینستایی که من دیدم. 🔰خدایا به حق فاطمه زهرا(س) بچه های ما رو از دست ایادی دشمن نجات بده و به دامن اهل بیت برگردان. 🔰دوستان این شب ها تو اشک ها تون برا این بچه ها هم دعا کنید... بخواید که به فطرت خودشون برگردن. #مادری_ام #روایت_فاطمیه ✊بسیج مدرسه معصومیه قم: @basij_masoumieh

📨 روایت فاطمیه 📜 روایت بیست و دوم - نورآباد استان فارس 🔹شیخ محسن... از فارغ التحصیلان هوا و فضاست. بعد از کارشناسی، ارشد علوم قرآنی با گرایش تفسیر گرفته است و بعد هم مدتی اشتغال در همان حیطه فنی مهندسی. 🔸با هم یک سال وارد حوزه شدیم. 🔹سه فرزند دارد و با هر سه فرزند و همسرش راهی تبلیغ شده. 🔸هر شب گعده ای داریم برای استفاده از تجارب روزانه، هم افزایی ها و ثبت خاطرات و روایت ها. 🔹یکی از بزرگترها، در جمعی که داریم از فرزند وسطی شیخ محسن (محمد حسین) خواست که از خاطرات روزانه و همراهی با پدر بگوید. بعد هم درخواست کرد که شعری بخواند. 🔸محمد حسین یک بیت خواند که همه تعجب کردند: آن چنان گرم است بازار مکافات عمل چشم اگر بینا بود، هر روز، روز محشر است #مادری_ام #روایت_فاطمیه ✊بسیج مدرسه معصومیه قم: @basij_masoumieh

📸 گزارش تصویری حضور تبلیغی طلاب مدرسه علمیه معصومیه در مدارس شهر بيضاء استان فارس #شبهای_مادری #فاطمیه #خداروشکر_مادری_ایم ✊بسیج مدرسه معصومیه قم : @basij_masoumieh

📸 گزارش تصویری حضور تبلیغی طلاب مدرسه علمیه معصومیه در شهر نورآباد استان فارس #شبهای_مادری #فاطمیه #خداروشکر_مادری_ایم ✊بسیج مدرسه معصومیه قم : @basij_masoumieh