°🇮🇷° °•¤📘``رمان امیر مقاومت °•¤📘``پارت سوم #شب‌‌و‌سکوت‌و‌ستارگان💫 شب بر کویر گسترده بود؛ آرام و پرابهت. مردی، تنها، به آسمان می‌نگریست. آسمانی که خانه‌اش بود، میعادگاهش با یاران سفر کرده و آوردگاهش با دشمنان قسم خورده. هر ستاره، چشمکی بود از خاطره‌ای دور؛ از برق چشمان «حسن» در شب های پرالتهاب ساخت اولین موشک تا نگاه مصمم «احمد» در سنگر فرماندهی. او آسمان را نه با چشم یک منجم، که با قلب یک پاسدار می‌خواند. هر شهاب، برایش غرش موشکی بود که از سینه‌ی خاک بر می‌خاست و هر سکوت، آبستن طوفانی که در راه بود. امیرعلی حاجی‌زاده، در آن خلوت شبانه، با ستارگان نجوا می‌کرد؛ نجوا با ارواح بلند مرتبه‌ای که راه را به او نشان داده بودند. این سمفونی، داستان اوست؛ داستان مردی که آموخت برای پاسداری از زمین، باید فرمانروای آسمان بود... ادامه‌ دارد...همراهمون باشید😉 ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ حوزه بسیج محمدیه 🇮🇷🇵🇸🇱🇧 🆔 @Basij_mohammadieh