eitaa logo
خبرگزاری بسیج شهرستان ورزنه
1هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
2.5هزار ویدیو
33 فایل
خبرگزاری بسیج شهرستان ورزنه 🔺خدمات گسترده بسیج را هنرمندانه به آگاهی عموم برسانید.🔺 مقام معظم رهبری(مدظله العالی) ارتباط با کانال و ادمین تبلیغات @Eisar_313 ادمین پویش ها @gomnam_313d ارتباط با مدیریت کانال @Entezar_313s
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹هر روز با یک شهید🌹 شهید «علی بی‌طرفان» از ریاست آموزش و پرورش تا شهادت در کربلای پنج 🔹شهید علی بی‌طرفان با پیروزی انقلاب اسلامی به‌عنوان معلم راهنما و سپس نماینده آموزش و پرورش در بخش خلجستان مشغول به کار شد. در سال ۶۲ با سمت معاون اداری و مالی در اداره مرکزی آموزش و پرورش قم اشتغال یافت و سپس مسئولیت ریاست آموزش و پرورش منطقه ۲ را به عهده گرفت و تا زمان شهادت در این سمت باقی بود. 🔹علی بی‌طرفان پس از پیروزی انقلاب اسلامی با تشکیل جهاد سازندگی به فرمان امام خمینی (ره) در این نهاد مقدس به فعالیت پرداخت و ضمن همکاری با شورای جهاد قم مسئولیت جهاد سازندگی بخش کهک قم را به عهده داشت. وی با تشکیل سپاه پاسداران همکاری نزدیکی با سپاه داشت و در شناسایی و معرفی افراد متعهد به این نهاد مقدس نقش بسزایی ایفا می‌کرد. 🔹این شهید عزیز هم در پشت جبهه در تشویق دوستان و همکاران برای عزیمت به جبهه و نیز جمع آوری کمک‌های مردمی برای تقویت رزمندگان و پشتیبانی جبهه‌ها بسیار فعال بوده و همیشه به این نکته فکر می‌کرد که نکند جنگ تمام شود و من از فیض شهادت محروم گردم. ✅به ما بپیوندید 👇👇👇 🔹https://eitaa.com/joinchat/2597781833C2182a6f63a
شهیدی که هیچ وقت خبر پدر شدنش را نشنید 🔹شهید رستم‌على آقا باباپور برای آخرين بار در ۱۵ بهمن ۱۳۴۶ با وجود آگاهی كامل از وضع همسر بيمارش که مدت چهار ماه براى حمل فرزند سومش بسترى بود به جبهه حق عليه باطل عزيمت كرد. فرزند سومش در شب اول ماه مبارك رمضان ساعت ۴ بعدازظهر چشم به جهان گشود در صورتي كه ساعت ۴ بعدازظهر روز پنجشنبه مورخه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۶۵ در منطقه عملياتى فاو گلوله دو زمانه بر سر مباركش اصابت و قبل از شنيدن خبر ولادت فرزندش به آرزوى ابديش نائل شد. 🔹آخرین نامه‌ای که همسر شهید برای او نوشت و درست چند دقیقه بعد از شهادتش رسید و محتوای نامه چنین بود : "رستم‌علی جان، امروز تو پدر شدی، من هول شدم، سلام، وای نمی‌دانی چقده قشنگه، بابا ابوالقاسم، نام پسرت رو گذاشته مهدی. من گفتم: تو بابای رستم‌علی هستی. صاحب اختیاری. گذاشت مهدی. بخدا عین خودته. كشیده و سبزه و ناز، میای؟ باید بیای. شنیدم عملیات شده، رادیو گفت: فاو گرفتین، این فاو چی هست؟ چی داره كه ولت نمی‌كنه؟ تلویزیون نشان داد، هی نگاه كردم. آخه شماها همه مثل هم هستید. مهدی بهانه باباش و می‌گیره، تو رو جان مهدی بیا، دلم بد جوری تنگ شده. یه تكه پا بیا، بعد برو... جنگ كه فرار نمی‌كنه، ناسلامتی بابا شدی‌ها. همه سلام دارند. زود میائی، منتظرتم خیلی... باشه" دوستت دارم... زهراء