جدی تر از قبل گفت: دعاهایت به درد خودت میخورد. این اردو فرق دارد. از دستش نده. چشمان درشتش برق میزد. قرار شد اگر وقت کردم سری به جهادیش بزنم. خداحافظی که کردیم کمی نگرانش شدم. قرار شد زنگ بزند. بد قولی کرد. صبح که خبر را شنیدم در باورم نمیآمد. شماره اش را گرفتم.
حدادیان میخواند: سلام آقا؛ بسه دوری از حرم بزار بیام آقا / شب و روزموُ تو فکر کربلام، آقا… /سلام آقا؛ حلالم کن…! / میدونم دلت شکسته از دستم، ارباب / خودمم اما دل به پرچمت بستم؛ ارباب/ حسین جانم...
در دل گفتم گویا خیلی دلتنگ اربعین ارباب بودی. گوارای وجود. اکنون همنشین مولایمان شدهای. راستش را بخواهید او رسید. جلوتر از همه. از همان معبر باریک که تنها برای عشّاق الحسین میگشایند. امشب میهمان خوان ارباب است اما، ما باز هم از قافله جا ماندیم. جهادی بهانهای شد برای آسمانی شدن.
«پرواز جوانی که میدانست شهادت اجر کسانی است که مدام در زندگی خود در حال درگیری با نفس اند و زمانی که نفس سرکش خود را رام نمودند، خداوند به مزد این جهاد اکبر شهادت را روزی آنها خواهد کرد.»
-بینام-
#پرده_دوم
#ادامه_دارد
#فرزند_غدیر
#یا_علی_مددی
#شهید_جهادگر_محمد_رضا_احمدی
-بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان شهید باهنر اصفهان-
https://eitaa.com/basij_pbi1