eitaa logo
بسیج مدرسه علمیه حقانی
1هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
685 ویدیو
260 فایل
🌐 بسیج مدرسه علمیه حقانی قم‌ (منتظریه) 📚رسانه محتوایی: @basije_haghani 📣ویراستی بسیج حقانی: https://virasty.com/basij_haghani هرگونه سوال، انتقاد یا پیشنهاد را با ادمین در میان بگذارید: @admin_basije
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰بحث طولانی... 🔷 در احوالات آیت الله بهبهانی و آیت الله بحرانی 🔸 مرحوم حاج كريم فراش ، كه يكي از خادمان حرم امام حسين (عليه السلام) بود، مي گفت: «من در حرم مطهر به خدمت گزاري مشغول بودم. خدمت گزاران ، بسته شدن درهاي حرم را به اطلاع زوار رساندند . ديدم آقا وحيد بهبهاني و شيخ يوسف بحراني با هم از حرم مطهر بيرون آمدند و در رواق ،به صحبت و بحث در مسائل علمي پرداختند تا خدام حرم، بسته شدن درهاي رواق ها را به زوار اطلاع دادند . آن دو بزرگوار ، از رواق خارجي شدند و در صحن به بحث خود ادامه دادند، تا آنكه بسته شدن درهاي صحن را نيز به اطلاع زوار رساندند. 🔹 آن دو بزرگوار ، از صحن خارج شدند و در پشت در قبله به گفت و گو و بحث هاي علمي خود پرداختند . من در صحن مطهر بودم؛ سحرگاه كه براي گشودن درهاي صحن برخاستم رسم بود اول دري را كه مي گشوديم ،در قبله بود. چون در را باز كردم ، ديدم آن دو ، هنوز ايستاده و بحث مي كنند. 🔸 چون اين جريان را ديدم ،ايستادم و از طول بحث هاي آنان مبهوت شدم ، ولي آنان باز هم به مباحثه خود ادامه دادند تا مؤذن اذان صبح را گفت . آنگاه آقا شيخ يوسف بحراني كه در حرم مطهر ،امام جماعت بود ، به سوي حرم شريف برگشت و بحث آنان پايان يافت.»(5) 💠بسیج مدرسه علمیه حقانی
🔰درس روز برفی 🔸در احوالات علامه حسن زاده حفظه الله 🔹از حجره ی «علامه حسن زاده ی آملی» در مدرسه ی مروی تا منزل استادش، «آیت اللّه میرزا ابوالحسن شعرانی(ره)»، مسافت بسیار بود و علامه باید برای شرکت در درس ایشان، این راه طولانی را پیاده می پیمود. آن روز برف سنگینی می بارید و وی تردید داشت در این شرایط نامساعد به کلاس برود یا نه. از حجره اش بیرون رفت و به برفی که روی زمین نشسته بود، نگاه کرد.وقتی به در خانه ی استاد رسید، خجالت کشید در بزند. مدتی ایستاد تا شاید کسی بیرون بیاید، ولی خبری نشد. زمان درس نیز رو به پایان بود. از این رو، در زد. در را به رویش باز کردند و وارد شد و خدمت استاد رفت و وی را سرگرم نوشتن دید. آن گاه در حالی که از آمدنش پشیمان شده بود، با لحنی آرام و آهسته سلام کرد و نشست و گفت: «آقا! معذرت می خواهم که در این برف مزاحم تان شدم. می خواستم نیایم.» استاد گفت: «چرا؟» علامه گفت: «چون نمی خواستم مزاحم شما شوم.» استاد گفت: «مگر شما هر روز سر راه تان از مدرسه ی مروی تا این جا، گداها را نمی بینید که نشسته اند و گدایی می کنند؟» علامه پاسخ مثبت داد. استاد پرسید: «امروز هم بودند یا نه؟» علامه گفت: «بله، امروز هم بودند»، سپس افزود: «شاید امروز پول بیشتری نیز به دست بیاورند.» آن گاه استاد گفت: «وقتی آن ها تعطیل نکردند، چرا ما تعطیل کنیم؟» 🌐بسیج مدرسه علمیه حقانی