#روایت_دیدار فرماندهان سپاه پاسداران با فرمانده کل قوا
#قسمت_اول
🔰از روزی که اعلام شد مجمع فرماندهان قرار است به مدت سه روز برگزار شود
شوق عجیبی داشتم
چرا که صحبت های درگوشی زیادی شنیدم که قرار است به دیدار حضرت آقا برویم
وقتی به دانشگاه امام حسین علیه السلام رسیدیم
اعلام شد همه فردا راس ساعت ۶ در میدان حاضر باشن
اول فک کردیم افتتاحیه است
بعد دیدیم اتوبوس ها همه آماده رفتنن😍
یه بیست دقیقه ای همه در میدان جمع شدن فرماندهان هر استانی همدیگه رو پیدا کردن کنار هم ایستادن
ولی نه کسی میگفت سوار بشین نه کسی سوال میپرسید
انگار همه منتظر یک فرمان بودن
برخی کم کم داشتن سوار میشدن
ما هم دل و زدیم به دریا گفتیم بچه های خوزستان همه سوار این اتوبوس بشن
اتوبوس شماره 20 برای خوزستان
صبحانه رو توی اتوبوس دادن ساندویچ پنیر و خرما و ساندویچ پنیر و گردو😃 از عجایب هفت گانه بود
خوردنش حس خوردن ساقه طلایی بدون آب رو میداد
ساعت حدود 7 اتوبوس ها به ترتیب شماره پشت سر هم حرکت کردن
توی مسیر تا حسینیه بچه های خوش تیپ با موتورهای قشنگشون مسیر رو هموار میکردن😎
توی اتوبوس حس و حال و شوق عجیبی حاکم بود همه شوخی میکردن و خوشحال بودن
وقتی رسیدیم نزدیک اولین درب ورودی همه اتوبوس ها ایستادن
دیدیم عده ای سریع پیاده شدن و همه با شوق در حال حرکت بسمت درب اول بودن برخی جوانترها میدویدن به این امید که نزدیکترین نقطه به حضرت آقا جا بگیرن
شرایط حرکت خوب بود تا به اولین گیت رسیدیم
نیم ساعتی معطل شدیم ولی الحمدلله هوای تهران اینقدر خوب بود که یک ساعت هم توی آفتاب میموندیم چیزی نمیشد😌
فرمانده هان توی راهروی گیت اول شوخی میکردن گاهی هم به ساعت ما گیر میدادن که باید ساعت رو تحویل میدادی
بلاخره گیت اول رسیدیم خوش برخورد بود
اولین دغدغم رو سوال کردم :
حاجی ساعت مشکل نداره؟
گفت نه ولی تحویل بدی بهتره
یاد چند سال پیش مشهد افتادم که دیدار عمومی سال تحویل خواستم برم، رسیدم گیت بازرسی مجبور شدم فلش و کفش و هنزفری و عطر رو بندازم و برم تو😞
....
◽️سازمان بسیج طلاب خوزستان
https://eitaa.com/basijetollab
بـسیج طلاب خوزستان
#روایت_دیدار فرماندهان سپاه پاسداران با فرمانده کل قوا #قسمت_اول 🔰از روزی که اعلام شد مجمع فرماندها
#روایت_دیدار فرماندهان سپاه پاسداران با فرمانده کل قوا
#قسمت_دوم
🔰از گیت اول که گذشتیم
نزدیک حسینیه امام ره شدیم ساعتم رو گذاشتم توی کفش ها و تحویل کفش داری دادم
خیال خودم رو راحت کردم
یه موکب جمع و جور ورودی حسینیه بود کیک فنجونی و شربت پرتقال میدادن
بعد ساندویچ پنیر و خرما ، شربت پرتقال حتما لازم بود😅
بماند که شربت پرتقال بود و مزه آبلیمو میداد
گیت دوم ترافیک کمتر بود
فقط یکی از این حضرات که نظم میدادن دائم داد میزد آقا هُل ندید
ما😳
هُل😒
بلاخره بدون گیر دادن هایی که قبلاً زیاد شنیده بودیم وارد حسینیه شدیم
صف اول که نرسیدیم
ولی چون شهدا رو از صف آخر چیدن ما وسط سمت چپ نشستیم😄
دیدمون خوب بود ،فقط میخواستیم آقا رو واضح ببینیم
مجری کمی هماهنگی ها رو انجام داد که هر کسی موقع ورود آقا یه شعار نده
سردار نقدی هم چند توصیه انجام داده که باعث شد تعدادی که عقب موندن جا گیرشون بیاد
دیگه از صحبت کردن های مجری کلافه شدم
فقط به پرده پشت صندلی آقا نگاه میکردم
وقتی تحرکات اون جلو یک زیاد شد روی زانو نشستم
یه دست از پشت اومد پرده رو کنار زد
ماه نماین شده بود
دیدن تصویر آقا تلفیقی از بغض و شادی شد
همه شروع کردن به شعار دادن
همه بلند شدیم
صل علی محمد نائب مهدی آمد
ای رهبر آزاده آماده ایم آماده
حسین حسین شعار ماست ....
دیدن رهبری بعد از سالها خون تازه ای در رگ های جمعیت جاری کرد
وقتی نشستم اینقدر ذوق داشتم که یادم رفت پاهام چقد از هم فاصله گرفتن😅
مجری از حاج آقای حاجی صادقی دعوت کرد پشت تریبون برن
حاج آقا از مقابل آقا بلند شد و با یک دست اجازه خواست، آقا هم با اشاره به تریبون اجازه رو صادر کردن
بعد حاجی صادقی ،مجری از سردار سلامی دعوت کردن
اولین کلام سردار این بود :
آقا جان دل مان خیلی برایتان تنگ شده بود
با این جمله همه بغض کردن
سردار ادامه دادن: آقا جان آخرین بار که اینجا حضور داشتیم رفیق شهیدمون اینجا نشسته بود
یاد حاج قاسم بخیر
بغض برخی ترکید ،
صدای گریه برخی بلند شده بود😔
بعد صحبتهای سردار سلامی همه منتظر آقا بون
و بعد از حدود ۲۵ دقیقه که آقا نشسته بودن و فقط گوش میدادن
بلاخره شروع کردن به سخن :
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم😍
صحبت ها رو با جا بجایی های معمول همه دیدار ها گوش میدادیم
بعداز ظهر که برگشتیم سخنرانی آقا رو از تلوزیون دیدیم
متوجه شدیم که آقا چه حرفهای مهمی زدن😅
اینقدر محو نگاه کردن به امام انقلاب بودیم
زیاد به دسته بندی های کلام آقا دقت نکردیم
والسلام علیکم. پایان.....
◽️سازمان بسیج طلاب خوزستان
https://eitaa.com/basijetollab