9.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چند دقیقه پای صحبتهای امیدبخش رهبر انقلاب
─┅═🇮🇷 💠 🇮🇷═┅─
🌐 بسیج فرهنگیان خمین
https://eitaa.com/basijfarhangian_khomein
🔴 رئیس جمهور شهیدمون رو تو این روز پنجشنبه یاد کنیم با خواندن یک آیه
یک آیه یک ختم
به نیت همه اموات بخونید هرچند آیهای که میتونید 👇
https://leageketab.ir/khatme-quran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل شده حرم لازم
الهی بشم عازم
هرکسی رفت کربلا التماس دعا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#جمعه های مهدوی
#امام_زمان_سرباز_میخواد
#لبیک یا مهدی(عج)
🌹 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ 🌹
🌷 منتظران ظهور 🌷
🇮🇷
🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
6.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 اجتماع ۱۰۰هزار نفری خانوادگی حجاب در ورزشگاه آزادی
─┅═🇮🇷 💠 🇮🇷═┅─
🌐 بسیج فرهنگیان خمین
https://eitaa.com/basijfarhangian_khomein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید#شهید_امیر_علی_محمدیان
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
─┅═🇮🇷 💠 🇮🇷═┅─
🌐 بسیج فرهنگیان خمین
https://eitaa.com/basijfarhangian_khomein
روزی یک ساعت با #امام_زمان خلوت کنید و متوجه حضرت بشوید.
زیارت آل یاسین را بخونید و زیاد بگویید:
«یا صاحب الزمان اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی المستعان یابن الحسن»
و به ایشان توسل کنید یک خورده یک خورده رفاقت پیدا میشود.
آیت الله کشمیری(ره)
─┅═🇮🇷 💠 🇮🇷═┅─
🌐 بسیج فرهنگیان خمین
https://eitaa.com/basijfarhangian_khomein
تفسیر ۲۰۲۴ کلام امیرالمومنین که میفرماید از خلوتی راه سعادت نهراسید، این شکلیه!
وقتی همه ایستاده درحال تشویق نتانیاهو در کنگره هستند ، تو محکم و شجاعانه بایست و تابلوی « مرتکب نسل..کشی» رو دستت بگیر
حتی اگه تنها تو یک نفر بودی!
─┅═🇮🇷 💠 🇮🇷═┅─
🌐 بسیج فرهنگیان خمین
https://eitaa.com/basijfarhangian_khomein
بسیج فرهنگیان خمین
🌷🌷🌷🌷🌷ا🌷🌷🌷🌷🌷 در روز جمعه ۵ مرداد ماه ۱۴۰۳ بمناسبت سالروز اقامه اولین نماز جمعه بعداز پیروزی انقلاب ا
🌷بمناسبت سالروز اقامه اولین نماز جمعه بعداز پیروزی انقلاب اسلامی در روز جمعه ۵ مرداد ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۱:۳۰ طی مراسمی قبور شهدای گمنام با حضور امام جمعه محترم، فرماندار محترم نمازگزاران نماز جمعه ، جمعی از بسیجیان و مردم شریف و مؤمن شهرستان خمین گلباران گردید.
─┅═🇮🇷 💠 🇮🇷═┅─
🌐 بسیج فرهنگیان خمین
https://eitaa.com/basijfarhangian_khomein
18.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💗 نماهنگ | دعای امام زمان(عج)
🎥 قرائت دعای سلامتی امام زمان(عج) توسط حضرت آیت الله خامنهای
✏️ رهبر انقلاب: وقتی «اَلّلهُمَّ کُن لِوَلِیّک» را میخوانید، در واقع دارید ارتباط میگیرید با امام زمانتان، که فرمودهاند: ما را دعا کنید، ما هم شما را دعا میکنیم.
─┅═🇮🇷 💠 🇮🇷═┅─
🌐 بسیج فرهنگیان خمین
https://eitaa.com/basijfarhangian_khomein
⬅️دیروز جوانان با خون هایشان منافقین را در تنگه مرصاد حقیقی ، زمین گیر کردند . امروز چه کسی مواظب تنگههای مرصاد مجازی هست تا دوباره جلوی نفوذشان گرفته شود؟
#مرصاد
۵مرداد سالروز عملیات افتخار آفرین مرصاد🌷
─┅═🇮🇷 💠 🇮🇷═┅─
🌐 بسیج فرهنگیان خمین
https://eitaa.com/basijfarhangian_khomein
بسیج فرهنگیان خمین
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی #قسمت_پنجاه و ششم 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ باشیم. یک شب باخبر ش
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
#قسمت_پنجاه و هفتم
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
راه رفتنم به زوره خودم دوست دارم بیام ولی میدونم سربار بقیه میشم دو نفر
دیگه باید زیر بغلم رو بگیرن به هر حال بنا شد او بماند و ما برویم وقتی خاطر جمع شدم نمی آید، حس
شوخی ام گل کرد گوشهاش سنگین بود بلند گفتم اگه عبدالحسین رفت و شهید شد چه سفارشی داری؟
عبدالحسین خودش زد زیر خنده پدرش ولی اخمها را کشید به هم گفت
نه پسر من شهید نمیشه
عبدالحسین رو کرد به من با لبخندی به لب گفت: چون خودشون نمی آن
عملیات و جاشون ،امنه فکر میکنن ما هم در امان هستیم و بناست هیچ خطری
تهدیدمون نکنه
بچه ها همه گرم حرف زدن بودند منتهی هیچ کس صحبت دنیا را نمی کرد حرفها همه از شهادت بود و از آخرت و وصیتهای باقیمانده شور و شعفشان
قابل وصف نبود. بعضی ها حتی به گریه و زاری حرف میزدند. من و عبدالحسین هم رفتیم گوشه ای یادم هست والفجر مقدماتی، عملیات
حساسی بود تو منطقه فکه و از آن حساس تر مأموریت ما بود؛ باید میزدیم به پاسگاه طاووسیه عراق همیشه این طور مواقع عبدالحسین بیشتر از هر چیزی سفارش خانواده اش را میکرد. آنجا هم شروع کردیم به همین صحبتها، گاهی
حرفها به شوخی کشیده میشد و گاهی هم جدی می شد.
چند دقیقه ای مشغول بودیم یکهو صدای انفجار یک گلوله از جا پراندم
انگار از طرف دشمن بود سریع دویدیم طرف محل انفجار سفیدی محاسن پیرمردی به خون آغشته شده بود ترکشها قلب و پهلوش را دریده بود. اوضاع و خیمی داشت دست نمیشد به اش بزنی پیش خودم گفتم معلوم نیست چرا
هنوز جریان خونش قطع نشده؟
دو سه تای دیگر از بچه ها مجروح شده بودند آنها را سریع فرستادیم عقب او ولی وضعیتش طوری بود که نمیشد حتی تکانش بدهی لحظه های آخر
عمرش را میگذراند عبدالحسین کنارش نشست سرش را آهسته بلند کرد و
گذاشت روی پاش پیشانی اش را آرام بوسید پیرمرد با صدای زیری گفت می خواستم توی عملیات باشم و اونجا شهید بشم ولی..... با آن حالش اشک توی چشمهاش جمع شد. عبدالحسین ادامه جمله او را گفت؛ ولی خداوند قبل از عملیات تو رو طلبیده داره میبره پیرمرد به سختی نفس میکشید باز لبها را از هم برداشت نالید خیلی دوست داشتم بیام توی عملیات شهید بشم غم و اندوه چهره مردانه عبدالحسین را گرفته بود. سعی هم داشت که روحیه اش را حفظ کند. گفت پدرجان من همین الآن حاضرم با تو یک معامله ای بکنم
گفت: چی؟ عبدالحسین گفت: هر جا من شهید شدم به حساب تو بنویسند و این جا که
تو داری شهید میشی برای من بنویسند. لبخند کمرنگی به لبهای پیرمرد آمد گفت تو واقعاً این معامله رو با من می کنی؟
عبدالحسین گفت: البته چرا که نه
پیرمرد با آن حالش گویی خوشش آمده بود از این حرفها باز به حرف آمد و
پرسید چرا؟
عبدالحسین گفت چون شما با این سن و سالت تا همین جا که اومدی
اندازه صد تا عملیات که من با این هیکل و بنیه ام برم ارزش داره؛ حالا این جا که
چند قدمی دشمنه ولی اگر توی اهواز هم شهید میشدی من با تو این معامله رو
می کردم
پیرمرد گریه اش گرفت کم رمق گفت نه محل شهادت هر کی مال خودش
تا حرفی زده باشم گفتم حاج آقا پشیمون نکن معامله خوبیه که
گفت نه هر کسی مال خودش هر کسی مال خودش
این را گفت و شروع کرد به خواندن تکبیر و گفتن شهادتها و صحبت با خدا و
پیغمبر (صلی الله علیه وآله). بعد هم با حال و هوای خاصی که اشک همه را
در آورد به مادر پهلو شکسته و به حضرت مولی و به یک یک ائمه (صلوات الله علیهم اجمعین سلام داد به اسم مقدس آقا امام زمان (سلام الله علیه) که رسید خواست بنشیند نتوانست بعد با آخرین رمقش گفت: السلام علیک یاابا عبد الله الحسين.و جان داد به آرامی صحنه عجیبی بود عبدالحسین رو به بچه ها گفت این لحظه ها خیلی عبرت انگیزه این طور راحت جون دادن نصیب هر کسی نمیشه لحظه های بعد جنازه را فرستادیم عقب..... توی همان عملیات بود که پام رفت روی مین و سریع فرستادنم پشت جبهه تو یکی از بیمارستانها بستری شدم طوری که بعداً فهمیدم؛ وضع پام خیلی ناجور میشود تا حدی که هیچ راهی نمیماند جر قطع کردنش که
قطعش میکنند. از آن به بعد دیگر توفیق پیدا نکردم توی جبهه ها پابه پای عبدالحسین باشم و بجنگم هشت نه ماهی مشهد بودم تا اوضاعم کمی روبراه شد. پای مصنوعی هم
گذاشتم توی این مدت عبدالحسین هر بار که میآمد مرخصی سری هم از ما
می زد. اصرار زیادی داشت که دوباره راهی جبهه شوم می گفت حالا یک ذره پا
رو از دست دادی مبادا موندگار بشی توی شهر
به شوخی میگفتم با یک پا بیام جبهه چه کار؟
میگفت اونجا قرارگاه هست چیزهای دیگه هست تو بیا کار برات زیاده خودم هم چنین قصدی داشتم کم کم باز راهی جبهه شدم منتهی این بار
دیگر مشغولیتم توی ستادها بود. درست قبل از عملیات بدر مسؤولیت ستاد نجف را داشتم توی اسلام آبادغرب.دو سه روزی به عملیات نمیدانم چه شد که یکدفعه هوای دیدن