eitaa logo
بسیج فرهنگیان ناحیه ۶ اصفهان
369 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.8هزار ویدیو
89 فایل
اطلاع رسانی برنامه های کانون بسیج فرهنگیان اداره آموزش و پرورش ناحیه ۶ استان اصفهان دریافت نظرات و پیشنهادات ارتباط با ادمین @yazeinab14 @Gomnam_mimanim313
مشاهده در ایتا
دانلود
14031129_46670_1281k.mp3
15.95M
🌷 بشنوید | صوت کامل بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در دیدار مردم آذربایجان شرقی. ۱۴۰۳/۱۱/۲۹ 🎧از طریق یکی از سکوهای زیر بشنوید👇 📥castbox | shenoto | سایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 امید ما به جوانهاست ✏️رهبر انقلاب، صبح امروز: این سخن خطاب به همه‌ی جوانان کشور است. امروز مسئولیت شما حفظ روحیه، تقویت این حرکت و پیشرفت در راه رسیدن به اهدافی است که انقلاب معین کرده. ✏️ما به جوانها امیدوار هستیم و ان‌شاءاللّه در همه‌ی بخشها این حرکت عظیم مردمی پیشرفت خواهد کرد و خدای متعال شما را حفظ کند، خداوند ان‌شاءاللّه برکات خودش را بر شما مردم عزیز نازل کند. ۱۴۰۳/۱۱/۲۹ 💻 Farsi.Khamenei.ir
🕊🌹🕊 ❣️ ❣️ آقــا جانـــــم...!! ⭐️من معمای دلـ❤️ــم را... بـــه نگاه تــ☝️ــو....، فقط حل کردم؛....؛ ⭐️تــــو بــیــا تا گــره کار جهان باز شود…!😍 🥀ڪـاش تمام شود.. ایــن روز های... سخت نبودنت ╭─┅─🍃🌸🍃─┅─╮
بسیج فرهنگیان ناحیه ۶ اصفهان
#خاک_های_نرم_کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی مکاشفه #قسمت_صد_و_چهل_و_پنج همسر شهید یک بار خا
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی نزدیک پل هفت دهانه حالت اغما پیدا کرده بودم و تو آن همه گل و لای نمی توانستم جم بخورم همین قدر احساس کردم که یکی آمد آن زخمی را برد سریع برگشت و مرا هم نجات داد آن طرف خاکریز شنیدم به بچه ها پرخاش می کرد. «چرا گذاشتین با این هیکل کوچیکش بره؟» «خودش رفت آقای برونسی ،هرچی به اش گفتیم نرو گوش نکرد.» تا اسم برونسی را شنیدم گویی جان تازه ای پیدا کردم می دانستم فرماندهی گردان عبدالله است، ولی تا حالا ندیده بودمش چشمهام را باز کردم تار و واضح صورت مهربان و آفتاب سوخته اش را دیدم. لبخند زیبایش آرامش خاصی به ام داد. خودش مرا گذاشت توی یک ایفا، کوله پشتی ام را آورد و به بچه ها هم سفارشم را .کرد .گفت: «هواش رو داشته باشید که تو ایفا اذیت نشه.» از یکی با آه و ناله :پرسیدم: «منو کجا می برن؟» می برنت بهداری پشت خط ،چون اون جا مجهزتره.» باید می آمدم باختران اما مسیرش را بلد نبودم مثل کسی که مقصد خاصی نداشته باشد زده بودم به راه و داشتم می رفتم از شنیدن صدای یک موتور ،انگار دنیا را به ام دادند.برگشتم پشت سرم را نگاه کردم. دویست سیصد متری باهام فاصله داشت جاده را می شکافت و سریع می آمدجلو، خدا خدا می کردم نگه دارد. چه خوبه تا یک مسیری ببردم پاورقی ۱ - نوعی از مهمات دود زا چند قدمی ام که رسید سرعتش را کم کرد درست جلوی پام نگه داشت به خلاف انتظارم،خیلی گرم باهام سلام و احوالپرسی کرد.از آن رزمنده های مخلص و با حال معلوم می شد.پرسید:«کجا می ری اخوی؟» «با اجازه تون می خوام برم باختران،بلد هم نیستم از کجا باید برم.» لبخندی زد و گفت: «سوار شو.» به ترک موتورش اشاره کرد. از خدا خواسته زود پریدم بالا، گازش را گرفت و راه افتاد. هم صداش برام آشنا بود هم چهره.اش، ولی هر چه فکر کردم کجا دیدمش یادم نیامد چند بار آمد به دهانم که همین را به اش بگویم روم نشد، آخرخودش سرصحبت را باز کرد مرا به اسم صدا زد و گفت:«ازاون حماسه ی شما چند جا تعریف کردم» هم از شنیدن اسمم تعجب کردم هم از شنیدن کلمه ی حماسه با نگاه بزرگ شده ام گفتم: «ببخشین کدوم حماسه؟!» خندید و گفت:«ازهمون اول فهمیدم که منو نشناختی» گویی تازه زبانم باز شد. «راستش خیلی به چشمم آشنا هستین ولی هرچی فکر می کنم بجا نمی آرم» گفت:«پشت اون خاکریز رو یادت می آد؟ اون زخمیه خمپاره ی فسفری».... تازه دوزاری ام جا افتاده و فهمیدم چه افتخاری نصیبم شده ،کم مانده بود از ذوق و از خوشحالی بال دربیاورم.،باورم نمی شد هم صحبت و همراه فرمانده گردان عبدالله باشم همان گردانی که شنیدن اسمش پشت دشمن را می لرزاند "۱". پاورقی ۱- گاهی چنین حرف هایی فقط به لفظ است درباره ی گردان عبدالله، ولی حقیقتی تام و تمام داشت؛ دشمن آن قدر حساب می برد از این گردان، که اولا همیشه می گفت تیپ عبدالله در ثانی با عقده و کینه ای تمام از آن به عنوان تیپ وحشی ها یاد می کرد! «»
🌷 فرمان رهبر انقلاب به صاحبان فکر و هنر و دانش و رسانه و جوانان و مسئولان: در مقابل تهدید نرم‌افزاری دشمن تولید محتوا و اندیشه کنید. ۱۴۰۳/۱۱/۲۹ 💻 Farsi.khamenei.ir
14.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍ خط_دیدار | گسترش روابط با همسایگان، سیاست قطعی جمهوری اسلامی است 🔹️مرور تصویری بیانات رهبر انقلاب در دیدار امیر قطر و هیئت همراه. ۱۴۰۳/۱۲/۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣‌بر چهره پر ز نور مهدی صلوات بر جان و دل صبور مهدی صلوات... تا امر فرج شود مهيا بفرست بهر فرج و ظهور مهدی صلوات... ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بسیج فرهنگیان ناحیه ۶ اصفهان
#خاک_های_نرم_کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی نزدیک پل هفت دهانه #قسمت_صد_و_چهل_هفت حالت اغما
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی تربیت صحیح با آن چهره ی مظلومانه و متواضعانه اش عجیب تو دل آدم جا باز می کرد آن روز مرا تا نزدیک پل «هفت دهانه» برد و از آن جا هم راه را دقیق نشانم داد و من به خلاف میلم ازش جدا شدم یادم هست آن قدر شیفته اش شده بودم که تو اولین فرصت رفتم سراغ گردان عبدالله، به هزار این در و آن در زدن، کارها را ردیف کردم که محل خدمتم همان جا بشود. ابوالحسن برونسی آخر بهار بود سال هزار و سیصد و شصت و سه. درست همان روزی که امتحان های خرداد ماه تمام شد پدرم از جبهه زنگ زد،مادرم رفت خانه ی همسایه و باهاش صحبت کرد. وقتی برگشت با خنده گفت:«حسن آقا بلندشو وسایلت رو جمع و جور کن که فردا می آن دنبالت.» «دنبال من؟ برای چی؟» برای همون چیزی که دوست داشتی. یکھو یاد قولی افتادم که پدرم داده بود علاقه ی زیادی داشت مرا ببردجبهه، با خوشحالی گفتم:«جبهه؟!» «بله پسرم فردا آقای حسینی ۱ میآن، بابات گفت رخت و لباسهات رو ببندی و آماده باشی.» پاورقی ۱ - سید کاظم حسینی که قبلتر از آن، یک پایش را هدیه کرده بود به اسلام و اکنون هم مشغول خدمت می باشد. ناراحتی ام از همین جا شروع شد. آن وقتها ،یازده، دوازده سال بیشتر نداشتم دوست داشتم جبهه هم اگر می خواهم بروم همراه عمویم بروم همین را هم به مادرم گفتم،گفت: «قرار شد دیگه بهانه گیری نکنی.» احساس دلتنگی بدجوری آمد سراغم،خانه ی عمو همان نزدیکی بود شب که آمدخبر بگیرد، زدم زیر گریه و جریان را براش تعریف کردم آخرش گفتم :«من دوست دارم یا با بابام برم جبهه یا با خودت» دستی به سرم کشید و گفت:«من الان نمیتونم برم جبهه» ساکت شد. من همین طور گریه می کردم باز به حرف آمد و گفت: «حالا نمی خو اد این قدر گریه کنی دیگه، فردا صبح خودم می آم این جا که به آقای حسینی بگم تو رو نبره.» به این هم قانع نشدم گفتم :«ولی من به جبهه هم می خوام برم.» خندید و گفت:«خیلی خب حالا یه کاری می کنم» خداحافظی کرد و رفت، صبح زود دوباره آمد، وقتی آقای حسینی پیداش شدخودش رفت سراغش، باهاش صحبت کرد و جریان را به اش گفت، آقای حسینی طبع شوخی داشت یکراست آمد سروقت من، تو چشمهام نگاه کرد. بلند و با خنده گفت:«نمی خوای بیای جبهه؟!» نگاهم را از نگاهش گرفتم آهسته گفتم: «نه» یکهو گفت: «به!» دست گذاشت بالای شانه ام ادامه داد:«به همین سادگی؟ مرد حسابی بابات پدر ما رو در می آره اون منتظره که امروز تو رو ببینه زود برو لباس بپوش بیا.» «» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
سوم اسفندماه چهل و یکمین 🔸نام عملیات : عملیات خیـبـر 🔸رمز عملیات : یا رسول الله 🔸هدف عملیات : انهدام نیروهای سپاه سوم عراق، تامین جزایر مجنون شمالی و جنوبی، ادامه تک از جزایر و محور طلائیه به سمت نشوه و الحاق به نیروهایی که از محور زید به دشمن حمله می کردند. 🔸منطقه عملیاتی : شرق رودخانه دجله و داخل هورالهویزه 🔸تلفات‌ دشمن‌ : ۱۶۱۴۰ كشته زخمي 🔸 ارگان‌هاي‌ عمل‌كننده: سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌ اسلامي‌ در جزاير مجنون‌ و هورالهويزه‌ و ارتش‌ جمهوري‌ اسلامي‌ در پاسگاه‌ زيد 🔸تاریخ آغاز عملیات : ساعت ۲۱:۳۰ روز ۱۳۶۲/۱۲/۰۳ 🔹نتایج عملیات : آزاد سازی منطقه ای به وسعت ۱۰۰۰ کیلومتر مربع در هور، ۱۴۰ کیلومتر مربع در جزایر مجنون (كه داراي حوزه‌هاي نفتي زيرزميني بود ) و ۴۰ کیلومتر مربع در طلاییه •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
27.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙صدای ماندگار؛ ✅ هدایت عملیات خیبر در لشکر۱۴ امام حسین(ع) و خبر بسته شدن جاده العماره تا بصره توسط رزمندگان ایرانی 🔔 گفتگوی بیسمی سردار شهید حسین خرازی و شهید صیاد شیرازی برای اولین بار منتشر شد. 📌 عملیات: خیبر ⚪️ پاسگاه زید // ۴ اسفند ۶۲
38.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 ببینید | مرحله نهایی رزمایش اقتدار پیامبراعظم (ص) ۱۹ نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی