#سلام_فرمانده🤚
#صبحت_بخیر_امام_زمانم🌸
ای قشنگیه عالم پس کی میایی؟!:)"
🤲#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
21.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نزدیک بازگشایی مدارس هستیم. تا حالا مـدرسه رفتن بابابزرگها رو دیده بودین؟😂 فقط آخرش که سعی میکردن تقـلب کنن 😁
🍀پل شهرستان🍀
کارشناسان تاریخ گمان میکنند که پل شهرستان یکی از قدیمیترین پلهای زایندهرود است. احتمالاً ساخت این پل به سدههای نخست اسلام مربوط میشود. طبق بررسیها، پل شهرستان اصفهان را روی پایههایی از دوره ساسانی و همچنین صخرههای سنگی زایندهرود بنا کردهاند. پل شهرستان در 3 کیلومتری شرقی پل خواجو قرار دارد. آرتور پوپ، یکی از مورخان بزرگ، اظهار میکند که در جنوب ایران هم پلهایی مانند پل شهرستان وجود داشته است و بهمرور از بین رفتهاند. همچنین، سبک ساخت پل شهرستان را رومی میدانند و احتمال میدهند که بهدست مهندسان رومی ساخته شده است که زمانی در ایران اسیر بودهاند.
#اصفهان
#پل_شهرستان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
بسیج فرهنگیان ناحیه ۶ اصفهان
#قسمت_دوازدهم وقتی هم که تنها شدیم با غیظ می گفت خدا لعنتش کنه " 1 " با همین کارهاش چه بلایی سر
#خاک_های_نرم_کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
فاطمه ناکام برونسی و راز آن شب
#قسمت_چهاردهم
گفت : سر همین کوچه یک سبزی فروشی هست فعلا اون جا مشغول شدم.»
پدرش همان روز برگشت و ما زندگی جدید را شروع کردیم عادت کردن به اش سخت بود ولی بالاخره باید می
ساختیم.
نزدیک دو ماه توی سبزی فروشی مشغول بود. بعضی وقت ها که حرف از کارش می شد می فهمیدم دل خوشی ندارد. یک روز آمدگفت:« این کار برام خیلی سنگینه من از تقسیم اراضی فرار کردم که گرفتار مال حروم نشم، ولی این جا هم انگار کمی از ده نداره»
پرسیدم: «چرا؟»
با زن های بی حجاب زیاد سر و کار دارم. سبزی فروشه هم آدمی درستی نیست سبزی ها رو می ریزه تو آب که
سنگین تر بشه.»
آهی کشید و ادامه داد: از فردا دیگه نمی رم»
گفتم: «اگه نخوای بری اون جا، چکار می کنی؟»
گفت: « ناراحت نباش خدا کریمه...»
فردا صبح باز رفت دنبال کار ظهر که آمد،تو یک لبنیاتی مشغول شده بود به اش گفتم: ا«ین جا روزی چقدرت
می دن؟»
گفت: «از سبزی فروشی بهتره ،روزی ۱۰ تومن میده.»
ده، پانزده روزی رفت .لبنیاتی یک روز بعد از ظهر زودتر از وقتی که باید می آمد پیدایش شد. خواستم دلیلش را
بپرسم چشمم افتاد به وسایل توی دستش یک بیل بود و یک کلنگ
«اینا رو برای چی گرفتی؟»
#قسمت_پانزدهم
به یاری خدا و چهارده معصوم می خوام از فردا بلند شم و برم سرگذر»
چیزهایی از کارگری «سرگذر»شنیده بودم. می دانستم کارشان خیلی سخت است به اش گفتم:«این لبنیاتیه که کارش خوب بود، مزد هم زیاد داد که!»
سرش را این طرف و آن طرف تکان داد گفت:« این یکی باز از او سبزی فروشه بدتره.»
«چطور؟»
کم فروشی می کنه تو کارش غش داره، جنس بد رو قاطی جنس خوب می کنه و به قیمت بالاتر می فروشه تازه همینم سبکتر می کشه از همه بدترش اینه که می خواد منم لنگه خودش باشم!
با غیظ ادامه داد:«این نونش از اون بدتره»
از فردا صبح زود رفت به قول خودش سرگذر سه چهار روز بعد، آخر شب از سر کار برگشت، گفت: «الحمدالله یک بنا پیدا شده که منو با خودش ببره سرکار.»
گفتم روزی چقدر می
ده؟ده تومن.
کارش جان کندن داشت. با کار لبنیاتی که مقایسه می کردم دلم می سوخـت
همین را هم به اش گفتم گفت: «
هیچ طوری نیست نون زحمتکشی ،نون پاک و حلالیه خیلی بهتر از کار اوناست.....»
کم کم تو همین کار بنایی جا افتاد و کم کم برای خودش شد اوستا و حالا دیگر شاگرد هم می گرفت. دستمردش هم بهتر از قبل شد.
یک روز مادرش از روستا آمده بود .دیدنمان یک بقچه نان و دو سه کیلو ماست چکیده و چیزهای دیگری هم آورده
بود برایمان
عبدالحسین همه را برداشت و زود برد آشپزخانه
مادرش گفت :«امان می دادی تا یکمی بخورن».
تشکر کرد و گفت:« حالا کسی گرسنه اش نیست ان شا الله بعدا میخوریم.
15.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 این فیلم که توسط ارتش بعث عراق گرفته شده همان کانالی است که گردان قائم عج(حمزه سیدالشهدا فعلی -- اندیمشک) از لشکر ۷ ولیعصر عج در شب یازدهم اسفند ۱۳۶۲ در محور طلاییه عملیات کردند.
🌗 آنچه در آن شب بر این گردان گذشت بسیار مظلومانه تر از کانال معروف کمیل بود اما افسوس که مظلومیت این عزیزان مثل اکثریت حماسه های شهدای خوزستان به علت ضعف رسانه ای در استان ، آنچنان که شایسته باشد معرفی و رسانه ای نشده است.
پیکر مطهر این شهدای مظلوم و والامقام بعد از حدود ۱۲ سال تفحص گردید و در گلزار شهدای اندیمشک آرمیدند.یادشان گرامی باد.
#سلام_امام_زمانم ❣
اے ڪه روشن✨ شود
از نـور تو هر صبح جهان
روشنـــاے دل من💛
حضرتـــ خورشـید سلام.
#اللهـمعجـللولیڪالفـرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ببینید 👆👆
🎥 از مجالس عیدالزهرا، چه کسانی سود میبرند؟
✅ تذکر بسیار مهم ۳۱ سال قبل رهبر انقلاب اسلامی در مورد مجالسی که برخی به اسم عیدالزهرا در ماه ربیع الاول برگزار میکنند...
#جهاد_تبیین
#رهبری
#صدا_و_سیما_قم
بسیج فرهنگیان ناحیه ۶ اصفهان
#خاک_های_نرم_کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی فاطمه ناکام برونسی و راز آن شب #قسمت_چهاردهم
#خاک_های_نرم_کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
فاطمه ناکام برونسی و راز آن شب
#قسمت_شانزدهم
نه خودش خورد و نه گذاشت من و حسن دست بزنیم مادرش که رفت حرم سریع بقچه نان و چیزهای دیگر را برد تو مغازه و کشید. به اندازه وزنش ، پولش را حساب کرد و داد به چنتافقیر که می شناخت. آن وقت تازه اجازه داد ازشان بخوریم مادرش را هم نگذاشت یک سرسوزن از جریان خبردار شود ملاحظه ناراحت نشدنش
پیرزن چند روز پیش ما ماند، وقتی حرف از رفتن زد عبدالحسین به اش گفت: نمی خواد بری ده همین جا
پهلوی خودم بمون
«بابات رو چکار کنم؟
اونم می آریمش شهر.»
از ته دل دوست داشت مادرش بماند بیشتر جوش زمین های تقسیمی را می زد مادرش ولی راضی نشد. راه افتاد طرف روستا عبدالحسین هم رفت روستا که از پدرش خبر بگیرد همان جا نوجوان های آبادی را جمع می کند و به
شان می گوید: « هر کدوم از شما که بخواد بیاد مشهد درس طلبگی، بخونه من خودم خرجش را می دم.»
سه تا از آنها پدر و مادرشان را راضی کرده بودند با عبدالحسین آمدند .شهر اسمشان را تو حوزه علمیه نوشت. از آن به بعد، مثل اینکه بچه های خودش باشند خرجی شان را می داد خودش هم شروع کرد به خواندن درس های حوزه روزها کار و شب ها درس. همان وقت ها هم حسابی افتاده بود توخـط مبارزه
من حامله شده بودم و پدر و مادرم هم آمده بودن ،شهر برای زندگی، یک روز خانه پدرم بودم که درد زایمان گرفتم ماه مبارک رمضان بود و دم غروب . عبدالحسین سریع رفت ماشین گرفت مادرم به اش گفت: «می خوای چکار کنی؟»
گفت: «می خوام بچه ام خونه ی خودمون به دنیا بیاد شما برین اونجا، منم میرم دنبال قابله.»
یکی از زن های روستا هم پیشمان بود سه تایی سوار شدیم و راه افتادیم خودش هم که یک موتورگازی داشت رفت
دنبال قابله
قسمت_هفدهم
رسیدیم خانه، من همین طوردرد می کشیدم و خدا خدا می کردم قابله زودتر بیاید، تو نگاه مادرم نگرانی موج می زد. یک آن آرام نمی گرفت وقتی صدای در راشنید انگار می خواست بال در بیاورد سریع رفت که در را باز کند. کمی بعد با خوشحالی برگشت
«خانم قابله اومدن»
خانم سنگین و موقری بود به قول خودمان دست سبکی داشت. بچه راحت تر از آنکه فکرش را می کردم به دنیا آمد یک دختر قشنگ و چشم پر کن
قیافه و قد و قواره اش برای خودم هم عجیب بود چشم از صورتش نمی گرفتم، خانم قابله لبخندی زد و پرسید: «اسم بچه رو چی می خواین بگذارین؟»
یک آن ماندم چه بگویم خودش گفت: «اسمش رو بگذارین فاطمه، اسم خیلی خوبیه»
قابله به آن خوش برخوردی و با ادبی ندیده بودم. مادرم از اتاق رفته بودبیرون با سینی چای و ظرف میوه
برگشت گذاشت جلوی او و تعارف کرد نخورد
بفرمایین اگه نخورین که نمیشه.
خیلی ممنون نمی خورم»
»
مادرم چیزهای دیگر هم آورد هرچه اصرار کردیم لب به هیچی نزد کمی بعد خداحافظی کرد و رفت»
شب از نیمه گذشته بود عقربه های ساعت رسید نزدیک سه،همه مان نگران عبدالحسین بودیم، مادرم هی می
گفت:« آخه آدم این قدر بی خیال!
من ولی حرص و جوش این را می زدم که نکند برایش اتفاقی افتاده باشد.
بالاخره ساعت سه صدای در کوچه بلند شد . زود گفتم: «حتماً خودشه.»
مادرم رفت تو حیاط مهلت آمدن به اش نداد شروع کرد به سرزنش صداش را می شنیدم:«خاله جان! شما قابله رو می فرستی و خودت میری؟! آخه نمی گی خدای نکرده یه اتفاقی بیفته...»
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
9.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️دستیابی ایران به موشک های قاره پیما
🔹سپاه پاسداران با ماهوارهبر قائم ۱۰۰ در واقع به طور رسمی به موشک هایی با برد ۵۵۰۰ تا ۱۲۵۰۰ کیلومتر دست پیدا کرده است.
🔹موشک های قاره پیما گونهای از موشک های بالستیک محسوب میشوند که توان پیمایش مسافتی بیش از ۵۵۰۰ کیلومتر را داشته باشند.
این موشکها توان دستیابی به ارتفاع پروازی بیش از ۳۰۰ کیلومتر را دارند.
🔹ایران نیز در سال های گذشته موشک های فراوانی را در کلاس های مختلف و با سوخت های مختلف برای توسعه زیرساخت های فناوری فضایی خود ساخته است و توانسته به ارتفاع پروازی ۵۰۰ کیلومتر نیز دست یابد.
اَلسَلامُعَلَیكیاصاحِباَلعَصروَالزَمان💚
در کوی تو،به ملک جهانم نیاز نیست
با روی تو،به باغ جنانم نیاز نیست
تنها نشان عاشق تو،بینشانی است
من عاشقم به نام و نشانم نیاز نیست
از هرچه غیر دوست دگر دل بریدهام
جز دیدن امام زمانم نیاز نیست
#اللهمعجللولیکالفرج
9.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چهل اخلاق پیامبر عظیم الشان اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم